نشریه کار: لطفاً نظرتان را درباره شرایطى که منجر به پیدایش جنبش فدائیان خلق ایران شد توضیح دهید.
فردوس: فکر مى کنم چگونگى شکل گیرى چریکهاى فدائى خلق ایران به لحاظ ساختارى، مکرراً مورد بحث قرار گرفته است ونیازى به تکرار نیست. لذا آنقدر که دراین مختصر بگنجد و بضاعت من اجازه دهد سعى میکنم شرایط اجتماعى، سیاسى آن دوره و روند درونى سازمان تا انقلاب را باز گو کنم.
سالهاى ٢٠-٣٢ سالهاى فضاى بازو نسبتاً دمکراتیک اما همراه با افت و خیز، به سرعت گذشت. ٢۵ مرداد، شاه به خارج فرار کرد. مردم به جشن وشادى پرداختند. اینجا و آنجا مجسمه شاه و پدرش را پائین مى کشیدند که آوار کودتاى ٢٨ مرداد برسرشان فرود آمد. شاه و اعوان و انصارش برفضاى سیاسى کشور مسلط شدند، اراذل و اوباش خیابانها را قرق کردند و مردم با بهت و حیرت به خانه هایشان بازگشتند.
ارتجاع حاکم شروع به حمله کرد. احزاب و سازمانهاى سیاسى مخالف یا منحل اعلام شدند و یا مجبور به سکوت؛ مصدق به محاکمه کشیده شد؛ افسران سازمان نظامى حزب توده ایران گروه گروه محاکمه و به اعدام و و زندانهاى دراز مدت محکوم مى شدند. نفت در چارچوب قرار داد کنسرسیوم به آمریکا و انگلیس واگذار شد؛ سازمان امنیت تشکیل شد و آمریکا که به نام کمک و در پوشش اصل چهارم ترومن به ایران آمده بود به نیروى سیاسى مسلط خارجى مبدل شد.
تحت تاثیر این شرایط بود که ادبیات پیشرو ما در آن دوره، یاس و سرخوردگى روشنفکران زمان خود را بازتاب مى دهد: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است».
دهه ٣٠ به پایان خود نزدیک مى شود، بحران داخلى از یکسو و روى کار آمدن دمکراتها (جان- اف – کندى) در آمریکا ازسوى دیگر، که طرفدارحکومتهاى لیبرال در کشورهاى اقمارى خود هستند و با شاه (به خاطر حمایت مالى بی دریغش از جمهورى خواهان در انتخابات) میانه چندانى ندارد، با تکیه بر تجربه «انقلاب سبز» در آسیاى جنوب شرقى مى خواهد با حمایت از امینى، وزیر دارائى دولت کودتا و منعقد کننده قرار داد کنسرسیوم در ایران نیز اقدام کنند. این مجموعه تحولات منجر به تحولات جدیدى در سالهاى ٣۹-۴١ درایران شد. جبهه ملى دوم وارد میدان شد؛ جنبش دانشجوئى برآمد کرد و جریانهاى چپ در بطن آن فعالیت مجدد خود را از سر گرفتند. اعتصابات معلمین، سراسر کشور را تکان داد. اما قبل از اینکه جنبش نو پا قوام یابد شاه با آمریکا کنار آمد و پذیرفت که اصلاحات مورد خواست آنها را خود انجام دهد. در نتیجه با حمایت و تایید آمریکا اقدام به سرکوب جنبش داخلى کرد. جبهه ملى مجبور به عقب نشینى شد. بالاخره با رفرم ارضى بهمن ۴١ و سرکوب خرداد ۴٢ (که با رهبرى آیت الله خمینى و در مخالفت با رفرمهاى انجام شده صورت گرفت بود) یکبار دیگر جنبش دمکراتیک مردم ایران موقتاً از حرکت بازماند.
شاه که با اصلاحات۴١، دیگر خود را ناجى ملک و ملت میدانست، میدان را براى تاخت وتازهاى خود باز مى بیند؛ به آمریکائیان حق کاپیتولاسیون میدهد؛ اسرائیل را دوفاکتو به رسمیت مى شناسد؛ براى سرکوب جنبش ظفار به آنجا لشکر مى کشد؛ به کمک رژیم آپارتاید آفریقاى جنوبى میرود و در ویتنام به آمریکائى ها که درآنجا در گل مانده اند کمک مى کند. درعرصه داخلى نیز هر حرف و حرکت مخالف را سرکوب مى کند. و اینگونه است که از نخست وزیر تا هر مهره به نام و بى نامش به نوکران و چاکران خانه زادش بدل مى شوند و مجبورند به آن افتخار کنند و مى کنند.
درچنین شرایطى که عملاً هیچ آلترناتیو سیاسى در برابر رژیم دیکتاتورى شاه وجود ندارد، جوانانى عمدتاً از بطن جنبش دانشجوئى برآمده و در تدارک شکل نوینى از جنبش مقاومت علیه شاه و حامیان خارجى اش برمى آیند. تجربه سرکوبهاى خشن و مکرر گذشته آنها را به مخفى کارى بیشتر و عمدتاً به اشکال قهرآمیز مبارزه مى کشاند.
از گروه معینى و یارانش در کردستان تا گروه فلسطین و آرمان خلق و ستاره سرخ… و ده ها محفل و گروه به نام و بى نام چه لائیک و چه مذهبى، همه، راه بدین سو میبرند.
درعرصه بین المللى نیز از ترکیه و فلسطین تا آمریکاى لاتین، و از جوامعى با عقب مانده ترین ساختار قومى–قبیله اى مثل ظفار و یمن تا کشورهاى اروپائى درهمه آنها مبارزات به شکل قهرآمیز و مسلحانه شکل گرفته و قد اعلم کرده اند.
در چنین شرایط ملى و بین المللى است که چریکهاى فدائى خلق ایران که خود را مارکسیست لنینیست مى شناسند و مجاهدین خق ایران که مذهبى هستند، با مشى مبارزه مسلحانه در سالهاى پایانى دهه ۴٠ از بطن جنبش عدالت پژوهانه و استقلال طلبانه و آزادیخوانه بر علیه دیکتاتورى شاه برآمد مى کنند.
نشریه کار: ٣۵ سال بعد از اعلام موجودیت جنش فدائیان خلق ایران، امروز چه نگاهى به آن جنبش دارید؟
فردوس: به گمان من مبارزه مسلحانه توسط سازمان فدائیان خلق ایران را از دو زاویه مى توان مورد بررسى قرار داد:
١ –محدوده و چگونگى کاربرد سلاح
اولاً در هشت ساله اول حیات سازمان یعنى تا مقطع انقلاب، به جز موارد درگیرى ها که رفقا مجبور به دفاع از خود مى شدند، یا مصادره بانکها که براى تداوم مبارزات خود مجبور به انجام آن بودند، تعداد عملیات نظامى انجام شده توسط سازمان (تا آنجا که من مى دانم) از تعداد انگشتان دست وپا بیشتر نیست. و در همه موارد تلاش رفقا همیشه براین بود که عملیات آنگونه تدارک شود که به کسى خارج از هدف تعیین شده آسیبى نرسد. به خاطر بیاوریم که رفقا مناف فلکى و عرب هریسى براى اینکه ابتدا نمى خواستند به پلیسى (که به باور آنها اجبار زندگى او را وادار به انجام این کار مى کرد) شلیک کنند، جانشان را برآن گذاشتند.
یا رفیق عباس جمشیدى که پس از شناسائى توسط مامورین ساواک در یک گریز ابتدا رفیق همرزمش را فرار مى دهد و وقتى در یک کوچه بن بست مجبور به مقابله مسلحانه با مامورین ساواک مى شود، قبل از شروع تیراندازى به دو کارگر ساختمانى هشدار مى دهد که سریعاً صحنه را ترک کنند. یا رفیق احمد زیبرم که اگر چه درصورت درگیرى، احتمال فرارش از چنگ مامورین ساواک بالا بود ولى از آنجا که خطر کشته شدن مردم عادى درمیان بود ترجیح داد خودکشى کند تا دیگران آسیبى نبیند. همه رفقائى که در خانه تیمى زندگى کرده اند قطعاً شاهد صحنه هاى باشکوهى بودند که درزمان خطر هر رفیقى مى خواست یارانش را از خطر برهاند.
من نمى دانم نام اقدام کسى را که خود در یک قدمى مرگ ایستاده است ولى به فکر نجات زندگى دیگرى است، چه بگذارم ولى میدانم که این اقدام سرشار از عواطف و اخلاق والاى انسانى است.
٢- هدف بنیانگذاران سازمان، مبارزه مسلحانه نبود بهروزى مردم ایران بود.
این درست است که رفقاى ما مبارزه را بشکل مسلحانه شروع کردند ولى دقت کنیم آنچه هدف بنیان گذاران سازمان ماست، مبارزه علیه سلطه خارجى، مبارزه علیه دیکتاتورى، مبارزه علیه فقر، بى خانمانى، بیمارى، بیسوادى ودر یک کلام نابرابرى اجتماعى است.
آنها در آغاز، شکل مسلحانه را انتخاب مى کنند ولى درپروسه وبا دقت آنرا زیر نظر و کنترل و نقد قرار مى دهند. بسیارمهم است اگر، به این نکته توجه شود که چریکهاى فدائى در ١۹ بهمن روز سیاهکل که سازمان با آن هویت مى یابد، سیاهکل را پشت سر مى گذارند واگر چه در بهار و تابستان ۵٠ براى شناسائیها به کوه میروند ولى دیگر اقدام از کوه را کنارمى نهند و آنر پى نمى گیرند.
اگرچه اقدام مسلحانه در شهر در دستور است ولى این فکر یکبار براى همیشه نیست. برعکس موضوعى بازو در دستور است. در سال ۵٣ نظرات رفیق جزنى به درون تشکیلات مى آید که دیگر درآن مبارزه مسلحانه، «هم استراتژى و هم تاکتیک» نیست بلکه تاکتیکى است که باید با مبارزه صنفى سیاسى پیوند بخورد. این نظر در سال ۵۴ در رهبرى سازمان هم به لحاظ نظر و هم عملى پذیرفته مى شود. این نظر چه در زندان و چه در بیرون پیش میرود. سال ۵۶ رفقائى نظیر تورج بیگوند با رد مبارزه مسلحانه از سازمان جدا مى شوند. در درون زندان نیز رفقائى نظراتشان را در رد مشى مسلحانه تدوین مى کنند. طبعاً با اوجگیرى انقلاب فضا براى بحث هاى نظرى تنگ تر مى شود. ولى شاهدیم که پس از انقلاب در کنار انبوه کارهاى سیاسى و تشکیلاتى این مباحث باز ادامه پیدا مى کند. چگونگى ادامه آن و اینکه چرا ما به خطا رفتیم از حوصله این مطلب خارج است.
امروز ٣۵ سال پس از آن روزها، طبعاً هم شرایط داخلى و هم بین المللى به کلى دگرگون شده است و هم ما تغییر و تحول بسیارى را پشت سرگذاشتیم. امروز بسیارى از ما مبارزه مسلحانه را نمى پذیریم و در تلاش براى پیش برد اشکال مسالمت آمیز تحولات سیاسى واجتماعى هستیم. ولى درنگاه به گذشته به نظر من نمى توانیم بدون درنظر داشت شرایط ملى و بین المللى زمان درباره آن به قضاوت بنشینیم.
من گمان دارم : اولاً خارج از نام ها و آدمها، حتى اگرفرض کنیم همه بنیان گذاران سازمان چریکهاى فدائى خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران نبودند یا قصد مبارزه نداشتند و یا مبارزه سیاسى مى خواستند، باز هم در آن شرایط تاریخى مبارزه مسلحانه با توان کمتر و یا بیشتر درایران شکل مى گرفت. همانگونه که در بسیارى از کشورها شکل گرفت.
ثانیاً بنیانگذاران سازمان و ادامه دهندگان آن اگرچه شکل مسلحانه مبارزه را پذیرفتند ولى دگم با آن برخورد نکردند و سعى کردند راه هاى مناسبترى را پیدا کنند.
ثالثاً و مهمتراز همه، آنچه هدف بنیان گذاران سازمان بود مبارزه علیه دیکتاتورى شاه براى آزادى، مبارزه علیه سلطه خارجى براى استقلال و مبارزه علیه فقر و بى عدالتى براى تامین عدالت اجتماعى و بهروزى مردم ایران بود و به این هدف همیشه وفادار ماندند.