۱– جالب نیست؟! کودتا میکنند تا دیگر کسی جرئت نکند که به فکر ملی کردن نفت و یا کانال سوئز و امثال آن بیفتد و برای چندنسل هم اجازه انتشار اسناد آن را به بهانه حفظ منافع و امنیت ملی نمیدهند تا وقتیکه آبها از آسیاب بیفتد و فاجعه مشمول مرور زمان شده و از خاطرهها برود؛ آنگاه پس از نزدیک به هفت دهه تأخیر و خاموش شدن اخگر سوزان آن، زمان ادای دین به تاریخ فرامیرسد. اما هر رخداد و فاجعهای علاوه بر داشتن وجه تاریخی، به دلیل تأثیر مستقیمش بر سرنوشت و شرایط زندگی و به باد دادن امیدها و آرزوهای میلیونها تن، چهبسا حامل پتانسیل و محرکی است که کم و کیفش رابطه مستقیمی دارد با میزان آگاهی جامعه از عمق و عوامل فاجعه و لاجرم بهسرعت و دامنه انتشار اخبار واقعی پیرامون فاجعه در برهه زمانی خود. بهطورکلی هر چه که فاجعه از زمان وقوع خود فاصله بگیرد بههمان اندازه از برد مؤثر و حدت اخگر سوزانش کاسته میشود. طبقهبندی کردن اسناد برای دورنگه داشتن مردم یک کشور و یا جهان تحت عنوان منافع ملی و یا امنیتی که از دیرباز توسط قدرتها بکار گرفتهشدهاند، دقیقاً برای تبدیل خبر زنده و کارساز به خبر مرده و بیجان و با خاموش کردن اخگر سوزان نهفته در چنین رخدادهایی است.
تحت چنین شرایطی است که مجوز برداشتن مهر محرمانه صادر میشود و مدال افتخار«آزادترین و دموکراتیکترین کشور جهان» را هم نصیب خودمی کنند! این پدیده شمال و جنوب و مرکز و حاشیه نمیشناسد. کموبیش عین همین برخورد در مورد فاجعه ۱۱ سپتامبر هم صورت گرفت که بازهم به بهانه منافع ملی و یا امنیتی نسل فاجعه دیده کنونی را از حق آگاه شدن از همه جوانب حقیقت آنچه اتفاق افتاده محروم میسازند تا بتوانند آن را هم چون یک خبر مرده و یا واقعه تاریخی به نسلهای بعدی ارائه دهند.
با توجه به چنین رویکردی است که هک و افشا و انتشار اسناد محرمانه و طبقهبندیشده توسط قدرتها و دولتها و شرکتهای فراملیتی – که معرف اقدامات و تصمیمات پنهان نگهداشته شده و دخیل در سرنوشت مردم یک کشور و یا جهان است- توسط روزنامهنگاران و کنشگران شیفته حقیقت، و کسانی چون اسنودن ها و یا آسانژها (ویکی لیکس) و دهها مشابه آنها در شکافتن دیوارههای اقتدار و اشاعه حقیقت اهمیت زیادی دارد. آنها عمیقاً بهحق دانستن و آگاه شدن و دسترسی آزادمردم به اطلاعات و اخبار مربوط به سرنوشت خود که به بهانه طبقهبندیشده از دسترس آنها خارج میشود باور دارند و آن را از حقوق ذاتی و بدیهی بشر میدانند. بیجهت نیست که آنها تا این اندازه مورد خشم و انزجار این قدرتها قرارگرفته و با تحمل خطراتی چون آوارگی و پناهندگی و زندان و محاکمه و… تاوان جسارت و تعرض به خطوط قرمزها را میپردازند. نباید فراموش کنیم که طبقهبندی اطلاعات یکی از مؤلفههای مهم اقتدار بشمار میرود و بهاندازهای که انحصار اطلاعات درهمشکسته شود بهمان اندازه اقتدار آنها دچار ترک و آسیب میگردد.
۲– جالب آنکه انتشار اسناد کودتا، با رویکرد جدید دولت آمریکا به رژیم چنج (تغییر رژیم) و کلید خوردن دور تازهای از تحریمهای گسترده همزمان میگردد. گرچه ابرقدرت آمریکا امروزه در موقعیتی نیست که مانند چندین دهه گذشته بهآسانی بتواند در سایر کشورها دست به کودتا بزند اما به شیوهای دیگر و با سازوکارهای دیگر چه اثباتا هم چون انعقاد بزرگترین و بیسابقهترین پیمان اقتصادی و نظامی با حکومت خودکامه و فوق ارتجاعی عربستان باهدف تبدیل آن به ژاندارم منطقه عربستان و چه در شکل سلبی به یاری خودکامگان تاریخ میشتابد. در مورد این نوع اخیرمی توان گفت که در حقیقت دولت ترامپ هدیه و فرصت گران بهایی را به جناح حاکم و حامیان ولایت مطلقه، آنهم درست در لحظاتی که بیش از همیشه دستخوش بحران اقتدار و تجزیه و واگرائی شدهاند، در شرایطی که به دوقطبی کردن جامعه حول نظام و دشمن برای حفظ موقعیت خود و سرکوب جامعه نیاز دارند، هم چون یک نعمت آسمانی تقدیم میکنند؛ چراکه هردو طرف، هم دولت آمریکا و هم جناح حاکم، برای پیشبرد اهداف خود به دشمنی با یکدیگر نیاز دارند. درهرصورت، نتیجه عمل دولت آمریکا تقویت دشمنان دموکراسی است چه به شکل حمایت مستقیم از آنها و چه به شکل فراهم ساختن فرصت برای تعرض اصولگرایان حاکم بر ایران.
۳– بهعنوان سومین نکته نمیتوان از اشاره به طنز تقارن زمانی انتشار اسناد کودتای ۲۸ مرداد و دیدار رضا پهلوی با نمایندگان کنگره و درخواست حمایت از آنها برای تغییر رژیم ایران درگذشت. ناگفته نماند که ازقضا یکی از عوامل مهم برآمد اسلام سیاسی در ایران ریشه در کودتای ۲۸مرداد و شکست جریانهای غیرمذهبی داشته است. بههرحال رضا پهلوی و مجاهدین برای جلب حمایت دولت آمریکا در تغییر رژیم ایران و سودای دستیابی به سکوی قدرت با همدیگر کوس رقابت گذاشتهاند؛ چنانکه رضا پهلوی طی نامههایی رسماً تقاضای دیدار با ترامپ را مطرح کرده است که هنوز برآورده نشده است. این رقابت در دیدار با نمایندگان و سناتورها نیز جریان دارد. این درست است که آمریکای دوره ترامپ، اقتدار بیمثال خویش را بهعنوان ژاندارم اعظم جهان، رسماً انجام خدمات حمایتی و حفاظتی از دولتهای متحد و سرسپرده خود را در سرکیسه کردن و باجستانی به مناقصه و کسب درآمدهای نجومی از آن گذاشته و از این ممر جبران افت سرکردگی میکند؛ اما اینکه ترامپ بسازوبفروش و معاملهگر دستخوش افتضاحات و بحرانهای متعددی که چهبسا سرنوشت آتی او را رقم بزند؛ بخواهد یا بتواند تا چه حد و با چه نرخی با آنها کنار بیاید و نقد و نسیه آن را کسی نمیداند. آنچه روشن است، چه برای مجاهدین توتالیتاریست مسلک و به شدت اقتدارگرا و چه برای سلطنتطلبان سوداگر و سودازده بازگشت مجدد به قدرت، هیچچیز برای درس گرفتن از گذشته وجود ندارد. سودای دستیابی به قدرت برای آنها همهچیز است.
..