بر صخره ها،
غریو پلنگان تیز چنگ،
بر گرده ها،
کبودی شلا قهای باد…
بگذار
چابکانه بتازم به درهها ،
در چشمههای ژرف،
بشویم ملال راه!
اندوه آهوانه ی دیرین
رها کنم!
پر شور،
نعرههای پلنگانه، سر دهم!
در د یولاخ شب
هربند، بگسلم!
خرسنگهای سخت
پر خشم، بشکنم!
از تیغههای کوه
رهوار، برشوم!
ماننده ی عقاب
پر خاشگرشوم!
تا اوج بر کشم
تن خونین وزنده را!
تا از فراز قله ی مغرور
بنگرم،
صبح دمند ه را!