گمان مبرکه به پایان رسید کارمغان
هزار باده ناخورده دررگ تاک است هنوز!
گمان مبرکه به پایان رسید کارمغان
هزار باده ناخورده دررگ تاک است هنوز!
نیروی مقاومتی را که جمهوری اسلامی برانگیخته است سرایستادن ندارد وهرتلاش مذبوحانه ای که برای امحاء آن به عمل می آورد به مصداق “ازقضا سرکنجبین صفرا فزود “موجب اشاعه و تعمیق آن می شود. شاید به ضرب سرکوب ووحشیگری بتوان برای مدتی ازپیوستن جویبارهای مقاومت به یکدیگر و به حرکت درآمدن رودی خروشان ممانعت کرد، اما نمی توان ازتداوم وگسترش مقاومت ولودرقالب بی شمارجویبار جاری دربدن جامعه جلوگیری کرد. جویبارهائی که درحال کندن بسترمشترک برای پیوستن به همدیگرند. آری هیچ جبارونظام ناانسانی نتوانسته است “موش کور” تاریخ را ازنقب زدن بازدارد وازقضا چه بسا ناخواسته باحماقت تاریخی خود برتکوین مولودجدیدوزایش آن شتاب بخشیده است. چرا که چنین مقاومتی منشأخودرا ازوجود وماهیت نظام ضدانسانی حکومت دربرابرنیازهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه وخاموش نشدنی تک تک انسانها وجامعه خود می گیرد. هرچه بروجه ضدانسانی حکومت و پلشتی و انحطاط آن افزوده می شود، به همان اندازه مقاومت نیزدامنه وعمق خود را می گستراند. چنانکه درهرگوشه و کنار کشورگوش بخوابانیم، نغمه دلنشین این مقاومت را ازکران تاکران خواهیم شنید. حتی در درون زندانها، آنجا که دشمن به اصطلاح طعمه ها را درچنگ خود دارد و قادرنشده است که این آتش جانسوز را خاموش کند. اعتصاب غذای نسرین ستوده درحیات خلوت دژخیمان یکی از نمونه های برجسته این شعله خاموش نشدنی است. نامه پرمعنا وسرشارازروح مقاومت و امید مجید دری دانشجوی ستاره دار و محروم ازتحصیل، مبارزی که به جرم مقابله با دیو استبداد محکوم به ۱۱سال حبس شده است و ازتبعیدگاهی که به حکم حاکمان باید ۵ سال اززندان خود را درآنجا (دربهبهان وایذه) بگذراند که هزارکیلومتر دورترازخانواده اش قراردارد و درمیان زندانیان تفکیک نشده ازنظرنوع جرم، نمونه درخشان دیگری ازاین آتش برافروخته وخاموش نشدنی است. اودرنامه ای آکنده ازمسرت به پدرومادرخویش مژده می دهد که دربهبهان تنها نیست! چراکه شماری ازمردمان آنجا به استقبال وملاقات این تازه وارد به زندان شهر آمده اند و او دیگر دراین شهرتنها و بیگانه نیست و احساس غربت نمی کند و با افتخار، خود را یک بهبهانی خوانده است.
بی تردید، رازتداوم مقاومت را باید درهمین همبستگی، همدردی وعلائمی جستجوکرد که پیرامون دردمشترک، دشمن مشترک ورزم مشترک ردوبدل می شود. نشانه هائی که به اشکال گوناگون، درعلامت پیروزی انگشتان دست، درمبادله نگاه ها و خنده ها و در بکارگیری رنگ ها و سرودها و شعارها وآهنگ ها و نماهنگ ها و دهها شکل ابتکاری دیگرمبادله می شود و هرکس درمی یابد که در درد خود تنها نیست؛ بلکه آن دردی که درخلوت هرکس نهان است، دردی است مشترک و جاری درتک تک همه. وهرچه که استبداد برطبل سرکوب بیشتربکوبد، ناخواسته براین خودآگاهی و صیقل یافتن آن، برهمبستگی و تقویت این اندوخته مشترک و روحیه به اشتراک گذاری آن می افزاید.
لینک زیرحاوی نماهنگی است که دانشجویان علامه طباطبائی به پاس گرامیداشت مقاومت و مبارزه مجید دری تهیه کرده اند. نگاهی به این هماهنگ، نامه مجید و دیدارمردم بهبهان ازاو به خوبی نشان می دهد که نبض مقاومت درهمه نقاط بدن اجتماعی زخمناک و خشمگین، اززندان ودانشگاه تاهزاران کیلومترآن طرفتر می زند و تنها این کوردلان حاکمند که غافل ازتوفندگی نهفته دراین زمزمه های جاری در بی شمارجویباران مرئی و نامرئی برای پیوستن به یکدیگرهستند. وازقضا زندان وتبعید به دوردست ترین نقطه نیزبیش ازهدف درهم شکستن مقاومت و جسم و روح یک دانشجوی ستاره دار، حامل پیام و باصطلاح درس عبرتی است به سایرین و دانشگاه و جامعه نافرمان که اگرخموشی پیشه نکنند به سرنوشت مشابهی دچارخواهند شد. دربرابر، نامه مجید نیز روایت مقاومت یک دانشجوی تبعیدی است که ازلابلای تک تک کلماتش به بیرون می تراود وبه عنوان پاسخی دندان شکن به دژخیمان که کور خوانده اند. خط بطلانی است براین توهم که گویا به ضرب سرکوب و زندان و تبعید می توان سیمرغ مقاومت را به زنجیرکشید. درحاشیه این هماهنگ اززبان مجید دری نقل شده است که: جنبش دانشجویی لقمه ای نیست که از گلوی هیچ دیکتاتوری پایین رفته باشد. طلایه دار انتقاد هیچگاه سلاح بر زمین نمی گذارد و در کنار دریای خروشان مردم علیه زور و استبداد و دیکتاتوری می ستیزد.
متن نامه مجید دری:
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم؟!
خانه اش ویران باد…
به نام آزادی که آن زمان که غریوش زدم از تحصیل محرومم کردند؛ آن زمان که فریادش برآوردم در زندانم افکندند و آن زمان که به نامش خواندم، تبعیدم کردند.
به نام آزادی که چون زنّار می توانی هم سلکان و هم پیمانانت را بشناسی و به تاجی که به گمانشان از خارست و بر سرت نهاده اند، افتخار کنی که دلق مرقّع، به زِ ریش مرصّع!
به نام آزادی که هرگاه گلویی یک بار طعمش را چشید،حبس و تبعید و اعدام و زنجیر برایش بی اثر می شود.
سلام بر آزادی! سلام بر خونهای پاکی که به پایت ریختند و سرهای والایی که به راهت رفتند و عمرهایی که در آبیاری درختت سپری گشت.
چندی پیش یعنی صبح روز شنبه از اوین به زندان بهبهان آوردندم. حکمم محارب بود و در بی دادگاه قاضی پیرعباسی * نامی که حتی اجازه دفاع به من و وکلایم را نداد محکوم شدم .
مصادیق حکم محاربه ام تن هر انسانی را می لرزاند!محارب شدم از آنرو که نخواستم و نتوانستم حیوانی زندگی کنم . اگر دفاع از حق تحصیل که حق مسلم و غیر قابل انکار هر فردی حرب است، من محاربم! اگر کمک به زندانیان سیاسی و تفقد و دلجویی از خانواده هایشان حرب است، من یک محاربم و اگر جمع آوری اسامی کشته شدگان و بازداشت شدگان و گرفتن وکیل برای کسانی که معلوم نیست توسط چه کسی، کجا و چرا دستگیر شده اند حرب است، من یک محاربم. باری! من یک محاربم و در هر زمان و هر مکان به محارب بودن خود می بالم و افتخار می کنم که این جنگ آیا شرف ندارد به صد صلح؟!
به گمان تان اگر کسی بشنود از خانواده زندانیان دلجویی کردم و به یک زندانی غریب کمک کرده ام و اسامی کشته شدگان و اسیرشدگان راجمع می کردم، بر من می شورند و تحقیرم می کنند؟ آیا تصور می کنید با حبس و تبعید می توانید جلوی انسانیت بایستید؟!
آنانکه با تقلب و دروغ و انکار آمدند و با سرکوب و تهدید و ارعاب به گمان شان تثبیت شدند، برای ادامه از چه کارها که استفاده نمی کنند! آنان که هر عمل انسانی را شیطانی و هر تفکر منتقد را محارب و هر اندیشه نوگرا را مخرب معرفی می کنند، چاره ای جز استفاده از این دست ابزارهای بی حد و حصر سرکوبگر ندارند.
باشد که طلوعی دیگر رخ بنماید و سیاهی را در سیاه چال تاریخ دفن کند وعاملان و آمرانش به سزای انسان ستیزیشان برسند و در این میان بدا به حال آنان که فردا باید پاسخگوی اعمال غیر انسانی شان در پیشگاه مردم باشند. کاش دست کم به شعارهایی که برای دیگران می دهند و به قانونی که از آن دم میزنند پای بند باشند و دست کم نسخه ای را رعایت کنند که برای دیگران می پیچند و قانونی می خوانندشان.
اکنون به زندانی منتقل شده ام که تفکیک جرائم در آن صورت نپذیرفته است. زندانی که از کمترین امکانات بهداشتی و فرهنگی محروم است. زندان بهبهان. زندانی در جنوب کشور. آنگاه که وارد شده بودم وهنوز گرد غربت را از تن نزدوده بودم، هیچ تصوری از ادامه نداشتم؛ ادامه تحمل زندان، بدون تفکیک جرایم. در کنار زندانیانی که هیچ یک سیاسی نبودند با جرایمی مثل قتل و مواد و سرقت… تنها و غریب …
اما صدای گرم و آشنای بهبهانی ها چنان گرمایی داشت که خون منجمد شده در رگهایم را به جریان انداخت. آنگاه که در روز ملاقات پشت در زندان آمدند و خواستار ملاقات با من شدند و نگذاشتند فاصله هزار کیلومتری خانواده ام در نظرم جلوه کند، انگار به عیان دیدم زنّار را بر کمرهایشان و تاج خار را بر سرهایشان که می درخشید…
دیگر غریب نبودم و غریبه نبودند و حال از اینجا، از پشت این دیوارهای ستبر به یکایکشان عرض سلام و ادب و احترام می کنم و به پدر و مادرم می گویم:
پدر! مادر! اینجا من تنها نیستم. پدر، مادر، خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم: من یک بهبهانی ام! مردم بهبهان! مرا بپذیرید. درود بر شرفتان!
به امید روزی که با زجر و تلاش، من و تو ما بشویم…
به امید آن روز…
خاکسارتان
مجید دری
آبانماه ۸۹/ زندان بهبهان
*قاضی پیر عباسی، قاضی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب است که به دادن حکم های سنگین و غیر انسانی معروف است . او دانشجویان ستاره دار از جمله مجید دری ، ضیا نبوی و شیوا نظر آهاری را به حبس های طولانی و تبعید محکوم کرده است . دانشجویانی که تنها به محرومیت از حق تحصیل خود اعتراض کرده ا ند.
http://www.youtube.com/watch?v=98yAKj6jA2I&feature=player_embedded