او امد. در غیبت ۲۰ ساله اش بیکار نبوده است. مشاور عالی در دوایر مختلف حکومتی، اما در عرصه بیرونی چهره ننمود. گه گاهی نقل قولهایی از او می شد. پرده دار رازداران گشته بود.
زمانی که پا به میدان گذاشت موجود عجیب الخلقه ای بنام دولت اصولگرا را پیش روی خود دید. با این وصف که تولد این موجود را ناشی از عملکرد ۸ ساله دولت اصلاح طلب باید دانست. همیشه کم بها دادن و پشت پا زدن به امیال و خواسته های اقشار تهیدست جامعه این معضل را در پی خواهد داشت که با تولدی دیگر شاید بتوان اوضاع را تغییر داد. اکنون همان پابرهنگان که با شعار های بسیار رادیکال احمدی نژاد اعتماد به رییس جمهور خود کردند و صندلی صدارت را به زیرش کشاندند، امروز او صندلی را باید به دیگری واگذار کند. او کیست وچه می گوید؟
هر انچه را اصلاح طلبان در شعارها و رفتارها از مردم دریغ کردند، احمدی نژاد برجسته کرد و توانست جهت کلاسه کردن آرا تکتازی کند و چهار سال مردم تحملش کنند. امروز همه فهمیده اند احمدی نژاد ها با شعارهایش باید برود، عرصه بیش از این تنگ شده وطرحی نو لازم است.
متأسفانه موسوی هم با تیپ و شگرد بازشناخته شده به میدان آمده است. او می گوید “اصلاح طلب اصولگراست.”
بهتر است بگوییم نه آن است و نه این. موسوی کارنامه مشخصی دارد. اما در خلال ۲۰ سال خیلی چیزها تغییر کرده است.
زمانی که او نخست وزیر بود اوضاع به پیچید گی امروز نبود. آن زمان آیت الله خمینی رهبر کاریزماتیک یک تنه نیمی از مسایل را پاسخ می داد. قانون اساسی مطرح نبود، امروز همان قانون اساسی اشکال جدی دارد. جنگ هشت ساله خود سرپوشی بر آمال و خواسته های مردم بود. مردم هم نان سفره شان را دو دستی تقدیم می کردند، هم جوانان خود را به قتلگاه جنگ می فرستادند.
در آن زمان سپاه و بسیج یک پارچه شور و ایمان به جنگ و جبهه بودند. هنوز بطور رسمی درجه و فرماندهی شکل نگرفته بود. رنگ و بوی جبهه ها و پشت جبهه ها بین شان برادری حاکم بود.از آن شور، امروز پس از جنگ جا خوش کرده، فربه شدند، پست ودرجه گرفتند و در دولت رفسنجانی و خاتمی میخ شان را کوبیدند. احمدی نژاد مصلح این گروه از راه رسید. بی محابا بدون کنترل و با شتاب روزافزون شکلی از بورژوازی را مسلط بر حیات اقتصادی جامعه کردند و می روند تا سنگرهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را به اشکال محتلف اشغال کنند.
۲۰ سال قبل موضوع انرژی هسته ای مطرح نبود، بنیاد گرایی شکل جنینی اش را طی می کرد.
امروز بر بستر مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی افغانستان و عراق اشغال نظامی شده اند. شکل نوینی از استعمار به بهانه مبارزه با تروریسم به ابعاد وسیع و با حمایت نیروهای داخل این کشورها ظهور کرده است.
تطهیر استعمار نو سرمایه مالی در غیاب مبارزه با خطر و گسترش مبازه با کمونیسم هر روز نظرگاه ها و تئوریهای جدیدی را می طلبد و از زراد خانه بانک جهانی و صندوق بین المللی پـــــول نسخه ای صادر می شود که بحران را هر چه فزاینده تر و عمیق می کند و دولتها را در سراشیب سقوط قرار می دهد. عدم شناخت در این عرصه از کارزار چه بسا ما را هم دخیل در شراکت این تراژدی کند. آنان روی نقاط ضعف ما نقطه قوت خود را شکل می دهند. در کشور ما موضوع ۴ سال آمدن و رفتن یک جریان حکومتی نیست.
امروز همه بر احمدی نژاد می تازند. او بدون رهبری ولایت فقیه وجود ندارد. عملکرد احمدِی نژاد را ناشی از اندیشه فقاهت و تأثیر شرع ولایت باید دید. همچنین دستهای آشکار و پنهان قدرت مخرب که مخفی شده اند و او مجری بی چون و چرای شان است. امروز این جریان درک کرده است دیگر نمی تواند با احمدی نژاد ادامه دهد. سعی در این دارد رفتار متعادلتری داشته باشد، شاید روی ولایتی یا لاریجانی مکثی کند. و مگر موسوی کیست که نتوانند در صدایش فرکانس هاشان را بشنوند.
میر حسین موسوی کیست؟
نسل جوان امروز موسوی را چگونه می شناسد. نوزادان زمان صدارتش امروز وارد عرصه کارزار جنبش دمکراسی و آزادی و عدالت شده اند. او رییس یک دولت جنگی بود. در آن زمان همین فرماندهان سپاه داراییشان یک کوله پشتی و یک اسلحه بود، و این اندیشه که در تمام جبهه ها باید مخالفان را سر کوب کنند. سپاه هم در جبهه جنگ بازوی نظامی بود هم در پشت جبهه بازوی ولی فقیه در سرکوب مخالفان. آن الترناتیو امروز ضمن انجام وظایف دیرینه می رود که بازوی قدرت سرمایه شود و تمام سنگرها را فتح کند. آیا موسوی این نیرو را نمی شناسد؟ او می گوید “من اگر بیایم تمایلم در رفتار با رهبری عجین خواهد بود.” مگر رهبری جدا از قدرت بازوی این باج خواهان عرصه تکتازی است؟ آنان خود را صاحب این مملکت می دانند. با توپ و تانک و گلوله روزان خود را رقم زدند و روان جامعه را بخدمت امیال و اهداف خود گرفته اند. نیروی میلیونی تحت مسئولیت خود دارند. تمام شهرها و روستاها را چون نگین انگشری در میان کرفته اند و نیروی عمده سرکوب جنبش اند. آیا شعار “اگر من بیایم گشتها را جمع می کنم” پاک کردن ظاهر صورت مسله نیست؟ آن شکل فعالیت مخرب بودنش را به اثبات رسانده است. جمهوری اسلامی می رود شکل مدرن در کنترل اوضاع بخود بگیرد.
زمان موسوی گردانندگان کشور این گروه بودند: هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، خامنه ای، میرحسین موسوی و احمد خمینیـی. این آخری جام شوکران را سر کشید و با رازهایش به دیار ابدی رفت. هاشمی رفسنجانی اکنون رییس مجلس خبرگان رهبری است و خامنه ای ولی فقیه. امروز موسوی چه دارد بگوید؟
آیا زمانی که رنگ بر بـــــــوم نقاشی اش شتـک می زند خاری در درونش می خلد که خــــــاوران را که آفریده؟
زمانی که الهام می گیرد و برای شعرش دنبال “گل واژه ها” می گردد مفهوم دار، طناب، میدان تیر … را چگونه تعبیر می کند؟
آیا او در هزار توی درونش می لرزد؟
او نیامده، اورا آورده اند.همچنان که دیگران را می برند. در این انتخابات که از طرف رژیم هدایت می شود، هیچ کس نمی تواند برای این مردم و با رأی این مردم تغییری ایجاد کند. انتخابات باید از مجرای صحیح اش، آزاد و دمکراتیک باشد. نیروهای اپوزیسیون بتوانند در این عرصه، که اگر مفهوم تغییر را رأی دادن یا ندادن معنی کرده ایم، تجربه کنند.
جامعه جستجوگر ما نیازمند این تحول است. وقتی این حق از مردم گرفته می شود و کاندیدای تو باید تأیید شود، انها به چه چیزی احترام می گذارند؟ آیا ما باید به کاندیدای مورد نظر حکومت رای بدهیم ؟ این یک انتخابات از پیش تعیین شده و هدایت شده و گزینشی و ضد دمکراتیک است.
چه ما شرکت بکنیم، چه شرکت نکنیم انتخابات انجام می گیرد. ایران دارای رییس جمهور می شود و هیچ اعتنایی هم به مخالفین نمی کنند. این است چهره جمهوری اسلامی.
در انتخابات شرکت می کنیم. اعلام برنامه می کنیم و به کاندیدای اعلام شده از جانب خود، علیرغم آن که تایید یا رد صلاحیت شود، رای می دهیم. ما تغییر را بر این اساس و بستر می بینیم. در واقع مستقل از حکومت و علیه حکومت. ما با قوانین ضددمکراتیک مبازه می کنیم. امروز دشواریهایی داریم، اما مسلما در انجام عمل مستقل ما متحدان خود را یافته و نیرومند خواهیم شد.
به کاندیداهای رژیم رای ندهیم.