هملت، اثری سترگ و ماندگار در تاریخ ادبیات جهان است. اثری که هنوز هم دربارهاش سخن میگویند و بسیار مینویسند. یک اثر کلاسیک و به معنای دقیق فکورانه… از نظر شکسپیر «گفتگو» ابزار اصلی برای انسان بودن و انسان ماندن است.
شکسپیر پیش از اینکه درباره دانایی وبرتری سخن بگوید؛ درباره انسان حرف میزند. موضوع جنگیدن با سرنوشت یا تغییر دادن آن نیست؛ نکته اصلی به عهده گرفتنِ سرنوشت است. بسیاری میگویند هملت، «مونالیزا۱»ی ادبیات است و یکی از «زیباترین اسرار آن… ۲»
ایبسن۳، چخوف۴، بکت۵ و بسیاری از نمایشنامهنویسان بزرگ قرن بیستم گفتهاند که در تلاش بازآفرینی هملت بودهاند… داستانی که رمز و راز فلسفی را در خود دارد…
داستان از جایی آغاز میشود که هملتِ شاهزاده، با شنیدنِ خبرِ مرگِ پدر خود از سفر آلمان به قصر خود در هلسینبورگ دانمارک برمیگردد و میبیند که عمویش (کلادیوس) به جای پدر بر تخت نشسته و بدون اطلاع او با مادرش(گرترود)، ازدواج کرده است.
هملت با دیدن این پیشآمدها به شدت ناراحت میشود و در آشفتگی خود باقی میماند تا شبی که روح پدرش در خواب به او میگوید کلادیوس او را از طریقِ چکاندنِ زهر در گوشش، هنگام خواب به قتل رسانده… پدر از او درخواست انتقام میکند و هملت میخواهد از پدر پیروی کند. اما قبل از هر کاری، تصمیم به طراحی یک نقشه میگیرد و ابتدا، از بازیگرهایی دورهگرد میخواهد تا نمایشنامهای بهنامِ «قتلِ گوندزاگا» را در حضورِ کلادیوس اجرا کنند. طراحی این نمایش موبهمو همسو است با رویاهای پدر هملت و از آنجا که کلادیوس با دیدن برادرکشی در نمایش، به هم میریزد؛ هملت درمییابد که او گناهکار است… در طی این ماجرا او پیمیبرد که پدرِ معشوقهاش (اوفلیا۶) هم درقتل پدرش دست داشته!… وسوسهها و تردیدهای هملت آغاز ماجراست… تراژدی هملت اینجاست که انتقام، قضاوت، تردید و تحلیل را در هم میآمیزد…
نیروی جاذبهی «جبر» اینگونه است که ما مجبوریم در این زندگی هم تمرین کنیم و هم بازی و از این دردناکتر آنکه هماره فرصتی برای جبران اشتباهات خود نداریم… و هملت به خوبی آن را به نمایش میگذارد… شباهت زندگی انسانی با صحنه نمایش… نمایشی که خیام هم سدهها پیش بیان نموده بود: «ما لُعبتکانیم و فَلک لُعبتباز.۷»
اندیشیدن به ذات و ماهیت قدرت، «هملت» را به سوی اندیشیدن به ذات و ماهیت هستی میکشاند و این کشاکش شامل خواننده هم میشود…
«باری، این گونه کسان که تنها مُهر یک نقص بر پیشانی دارند و آن جامهای است که طبیعت یا ستاره بخت بر قامتشان راست کرده، حتی اگر دیگر فضیلتهایشان به پاکی فیض یزدانی بوده و تا آنجا که آدمی را تاب آن هست بیکران باشد، چه بسا که در دیدهی عیبجوی عامه برای همین یک نقص مردود گردند. یک ذره پلیدی شریفترین گوهر را تباه میکند و همچون خود را رسوا… ۸»
«بودن یا نبودن، حرف در همین است. آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستمپیشه را تاب آورد، یا آنکه در برابر دریایی فتنه و آشوب سلاح برگیرد و با ایستادگی خویش بدانهمه پایان دهد؟ مردن، خفتن؛ نه بیش؛ و پنداری که ما با خواب به دردهای قلب و هزاران آسیب طبیعی که نصیب تن آدمی است پایان میدهیم؛ چنین فرجامی سخت خواستنی است. مردن، خفتن؛ خفتن، شاید هم خواب دیدن؛ آه، دشواری کار همینجاست. زیرا تصور آنکه در این خواب مرگ، پس از آنکه از این هیاهوی کشنده فارغ شدیم، چه رویاهایی به سراغمان توانند آمد میباید ما را در عزم خود سست کند. و همین موجب میشود که عمر مصائب تا بدین حد دراز باشد. به راستی، چه کسی به تازیانهها و خواریهای زمانه و بیداد ستمگران و اهانت مردم خودبین و دلهره عشق خوارداشته و دیرجنبی قانون و گستاخی دیوانیان و پاسخ ردی که شایستگان شکیبا از فرومایگان میشنوند تن میداد و حال آنکه میتوانست خود را با خنجری برهنه آسوده سازد؟…۹»
«بزرگترین قیصرها دیگر جز اندکی خاکستر نیستند و آنکه به لرزه درمیآورد، اکنون به دردِ کمترین کارها میخورد… ۱۰»
هملت در پی رام ساختن سرشت سرکش انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه میگردد و از تردید و دودلی، دچار افسردگی… در نوشتههای شکسپیر، خوی انسانی همچون نهاد درندهخوی قدرت، سرشار از چیستانها و شگفتیهاست…
«انسانهایی به جنگ برخاستند، توطئهها کردند و یکدیگر را کشتند. به خاطر عشق و قدرت دست به جنایت زدند چنانکه به خاطر عشق دیوانه نیز گشتند. سخنانی شگفت دربارهٔ زندگی، مرگ و سرنوشت بشر بر زبان راندند. برای یکدیگر دام نهادند و خود در آن دام افتادند. از قدرت خویش دفاع و علیه قدرت شورش کردند. آنها میخواستند جهانی بهتر بسازند یا شاید هم تنها میخواستند خود را نجات دهند. هریک از آنان به خاطر چیزی به پاخاستند. حتی جنایات شان عظمتی قطعی داشت. آن گاه جوانی نیرومند از راه میرسد و با لبخندی ملیح میگوید: این اجساد را بردارید، اکنون من پادشاه شما هستم…۱۱»
پانوشت:
۱. «رمز داوینچی» نام رمانی از نویسندهٔ آمریکایی، دن براون Daniel Brown زاده ۲۲ ژوئن ۱۹۶۴ . این کتاب در سال ۲۰۰۳ میلادی به شهرت زیادی در سراسر جهان رسید.
۲. گفتوگو با هارولد بلوم دربارۀ کتاب «هملت: شعر بیکران» Harold Bloom؛ زادهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۱۹۳۰ درگذشته ۱۴ اکتبر ۲۰۱۹ منتقد ادبی و استاد علوم انسانی آمریکایی دانشگاه ییل … از او اغلب به عنوان تاثیرگذارترین منتقد انگلیسی زبان قرن بیستم یاد میشود…
۳. هنریک یوهان ایبسن Henrik Johan Ibsen زادهٔ ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در نروژ درگذشتهٔ ۲۳ مه ۱۹۰۶ در اسلو. شاعر، نمایشنامهنویس و درامنویس نروژی…
۴. آآنتون پاولاویچ چِخوف زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ پزشک، داستاننویس و نمایشنامهنویس… او را بهترین و مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند… چخوف در ۴۴ سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت.
۵. ساموئل بارکْلی بِکت Samuel Barclay Beckett زاده ۱۳ آوریل ۱۹۰۶، درگذشته ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر اهل ایرلند…
۶. اوفلیا Ophelia یک شخصیت در درام هملت سال ۱۶۰۲ اثر ویلیام شکسپیر است. او یک دختر نجیبزاده اهل دانمارک، فرزند پولونیوس، خواهر لائرتس و معشوقهٔ شاهزاده هملت است که به دلیل اقدامات هملت، به جنون میرسد و در نهایت خود را در رودخانه غرق میکند…
۷. غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری ۴۴۰ – ۵۱۷ هجری قمری(مه ۱۰۴۸–۱۱۳۱میلادی) فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر رباعیسرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی…
۸. پرده یکم نمایش ترجمه محمود اعتمادزاده (م.ا. بهآذین) زاده۱۲۹۳–۱۳۸۵خورشیدی… نویسنده، مترجم و… ترجمهٔ آثار شکسپیر، بالزاک، رومن رولان، شولوخوف از مهمترین کارهای اوست…
۹. پرده سوم نمایش ترجمه م.ا. بهآذین
۱۰. برگرفته از نمایشنامه هملت (Hamlet) نمایشنامهای تراژدی اثر ویلیام شکسپیر که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان بهشمار میآید. این نمایش بلندترین اثر شکسپیر است…
۱۱. بخش پایانی نمایشنامه هملت… ترجمه م.ا. بهآذین
تیر ۱۴۰۳ پهلوان
@apahlavan
1 Comment
جالب بود،درود،،،شکسپیر همچنان نه فقط ادیب و شاعر،بل،بزرگترین روانشناس و جامعه شناس بزرگ دنیاست،اگرچه مارکس اولین ست