هنوز فرصت نیافته بودیم در شروع سال نو میلادی برای همدیگر سلامتی و شادی آرزو کنیم، که خبر ویرانگر بر سرمان آوار شد: پروانه میلانی درگذشت.
برگ برگ دفتر زندگی اش و تصویرهای رنگ و وارنگش را که برای خویشاوندانش عرصه تجدید خاطره ها است، نخوانده ایم. ولی بر این دفتر، نشانها و ردپاهای سی و چند سال گذشته در همآمیختگی با خاوران حضوری پررنگ دارند. روز به روز این دوره از زندگی پروانه میلانی، گشوده به دوست و همدرد، رد زخمها و دردها، رد عدالت جوئی و حق خواهی با جوهر جانش چنان با شکوه ثبت شده که پاک کن دیکتاتورها بر آن بی اثر است.
برادرش رحیم میلانی را در ۷ آبان ۱٣۶۰ تنها یک ماه پس از دستگیری اعدام و به گورستان بی نام و نشان خاوران تبعید کردند. جلادان بنا داشتند که با حذف تن وی و دیگر مبارزان دگراندیش، یاد و اثرشان را نیز از بین ببرند. اگر خانواده هائی چون مادر میلانی و پروانه میلانی بازی پلید آنها را بهم نزده بودند.
آن گورستان متروکه را آنها تنها نگذاشتند و در خانه هاشان را به روی خانوادههای همدرد نبستند، آنگونه که فرمان بود. با کشتار تابستان ۶۷ و ایجاد گورهای جمعی در خاوران، و افزوده شدن بر تعداد خانوادههای داغدار دادخواه، فعالیت آنها عرصه گسترده تری یافت. آنها به تحمیل سکوت و فتواهای ممنوعیت گردن ننهادند و برای دادخواهی و گرامی داشت یاد عزیزانشان فشارها و آزارها را به جان خریدند.
انتخاب مادران و خانواده های خاوران برای جایزه گوانجو در بهار ۱٣۹٣، برای آنها که در داخل سرزمین خودشان حضور و صداشان را حاکمان هیچگاه برنتابیدند، فرصتی بود که پیام و خواسته هاشان را از مرزها فراتر برند. خانوادهها از میان خود پروانه میلانی را برگزیدند تا در کره جنوبی پیامشان را بخواند. او جعبه داروهایش را در چمدان گذاشت و عازم سفری شد که بیشک خالی از خطر نبود. مادر بازرگان هم از لوس آنجلس به او پیوست.
تصویر پروانه میلانی که پیام مادران و خانواده های خاوران را در حضور اعضای بنیاد خانواده های کوانگجو قرائت کرد، در خاطره هامان می ماند. بر پیکر تکیده ولی سربلندش لباس سفید شکوهی ویژه بخشیده بود. با صدائی لرزان ولی مغرور خواند:
هرچند بسیاری از ما پیر و ضعیف و ناتوان و بیمار شدهایم و برخی نیز فوت کردهاند، ولی تا زمانی که جان در بدن داریم، ما خانوادههای خاوران از مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر و فرزندان؛ در هر کجای دنیا که باشیم، برای کشف حقیقت تلاش خواهیم کرد تا بتوانیم یک زندگی انسانی بسازیم و دیگر هیچ کسی به خاطر داشتن عقیدهاش به بند کشیده نشود و جان خود را از دست ندهد.
پروانه میلانی دست به قلم داشت و صراحت کلامش به مرزهای سانسور تن نمی داد. ترجمه می کرد و شعر می سرود.
همین ابر که تاریک است.
آنطرف پشت افق های سحر.
پشت آن پنجره کوچک تنهائی یاس.
روی دفترچه نت های بهار.
همه جا حتی،
زیر این چفته تاک.
مرغ خاموشی دلتنگ تر از این ابر،
بغض می ترکاند.
غزل ابر بهاران را،
باران را،
می خواند.
به احترام پروانه میلانی و مادر شجاعش که سالی و اندی پیشتر جهان را بدرود گفته بود و به احترام مادر پناهی که داغش هنوز بر شانه هامان سنگینی می کند و به احترام آن دیگر مادرانی که از پس سالها ایستادگی و مبارزه در سالهای اخیر چشم از جهان فروبستند، سر تعظیم فرومی آوریم.
محمد اعظمی/ شیرین امیری/ ایران انصاری/ فاطمه ایزدی/ منیره برادران/ جعفر بهکیش/ سکینه پارسائی/ لیلی پناهی/ فردوس تاج دینی/ بابک جزنی/ میهن جزنی/ گلرخ جهانگیری/ رخشنده حسین پور/ سهراب خوشبوئی/ نجمه راد/ ایراندخت رضازاده/ میهن روستا/ فخری زرشگه/ فواد شکری فرد/ بانو صابری/ سیما صاحبی/ نبی صمیمی/ فرهاد صوفی/ راحله طارانی/ عصمت طالبی/ مسعود فتحی/ پرستو فروهر/ رئوف کعبی/ عفت ماهباز/ مرسده محسنی/ رضوان مقدم/ خاطره معینی/ شجاع ملکوتیان/ امید منتظری/ مریم نوری/ تاج دولت همتی.