“شما مشکلات را با همان طرز فکرهایی که خودشان ایجاد کننده این مشکلات بوده اند نمی توانید حل کنید.”
البرت انیشتن
سرعتِ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جهان معاصر قابل مقایسه با دهه های قبل و حتی با مقاطع بحرانی قرن بیستم نیست. مردم و دولت های بسیاری از جوامع پیشرفته غرب هنوز از دست یک بحران خلاص نشده اند که باید خود را برای بحرانهای بعدی آماده کنند؛ و هنوز راه حلهای قبل پاسخ خود را پس نداده اند که باید در نیمه راه بدنبال راه حلهای جدید گشت.
چندین سال است که کشورهای اروپای غربی با بحرانهای اقتصادی و مالی دست و پنجه نرم می کنند. تاریخ اعتبار راه حل مقابله با هر یک از این بحرانها نیز بسیار کوتاه مدت شده است. به این معنی که بحرانهای پی در پی در حقیقت بی اعتباری راه حلهای قبل را به نمایش می گذارند و حتی در برخی از موارد گواهی بر این واقعیت هستند که راه حلهای پیشین، خود یکی از عوامل ایجاد بحرانهای بعدی بوده اند.
به موازات اروپای غربی، در کشورهای در حال توسعه مانند ترکیه و برزیل ودر خاورمیانه، از جمله مصر و ایران خودمان نیز شاهد بحرانهای سیاسی و اجتماعیِ پی در پی هستیم. بحرانهایی که از اختلافات فاحش طبقاتی، فقر و بیکاری و بی آیندگی جوانان ناشی می گردند و خود را، به اعتبار شرایط خاص تاریخی، فرهنگی و سیاسی حاکم بر این کشورها، بشکل تظاهرات و اعتراضات گسترده خیابانی، که جوانان بدنه اصلی آنرا تشکیل می دهند، نشان می دهند. این بحرانها گاه مانند آتش زیر خاکستر و به شکل اعتراضِ خاموش ادامه حیات می دهند و بعضا و به محض باز شدن نسبی شرایط سیاسی، فعال و خیابانی می شوند.
جوانان این کشورها اما در حالی که تازه پا به سنین شکوفایی، سرزندگی و باروری خود گذاشته اند و بجای برخورداری از حمایت و یاری نسلهای پیشین خود، در جهت آموزش، رشد و پیشرفت، بناچار تبدیل به نیروی محرکه این اعتراضات و پیشتازان تنشهای سیاسی و اجتماعی ناشی از آن می گردند.
این نیروی محرکه اما به اعتبار نیروی جوانی و اقتضای سنی، معمولا بدنبال راه حلهای سریع، بنیادی و قاطع برای حل مشکلات و بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. راه حلهایی که دائما به دیوار سخت و مقاوم نسلهای پیشین بر خورد می کند و بدون پاسخی قانع کننده پس زده می شوند.
جوانان همانطور که مابین خود و از طریق وسایل ارتباط جمعی مدرن مانند فیس بوک و تویتر با یکدیگر مبادله و مراوده می کنند، علاقمندند که پاسخی بلاوسطه و روشن از مقامات مسئول بشنوند. اما در مقابل، پاسخهای کلی ، ایدئولوژیک، مرامی و فلسفی دریافت می کنند که هر کدام نیز بنحوی به شرایط بظاهر انقلابی و جنگ با دشمنان خارجی پیوند داده می شوند .
دریافت پاسخ اما گاه آئقدر طولانی و یا نا مفهوم می شود که دیگر آن نسل در گرداب مشکلات اجتماعی و زندگی روزمره فرو رفته، شادابی و استعدادهای جوانی خود را از دست داده است و فرصت و تاریخ اعتباری برایش باقی نمانده است که مطالبات خود را پیگیری کند و در صف مقدم بماند. دوران و شرایط نیز بسرعت دگرگون شده است و بحرانهای جدیدی دهان باز کرده اند و نسل جوانِ جدید و تازه بدوران رسیده ای پا به میدان گذاشته و بدنبال آن، دوره نوینی از سر بدیوار سخت و آهنین نسلهای پیشین کوبیدن را اغاز کرده است.
در کشورهای با نظام و فرهنگ استبدادی اما طبقات و سیستم سیاسی حاکم همواره کوشیده اند که از این نسل جوان بعنوان یک کالای یکبار مصرف سواستفاده کنند. به شدت جوان بودن جوامعی مانند ایران و سرعت جابجایی نسل جوان در یک دوره کوتاه پنج تا هفت ساله باعث شده است که مقامات حاکم به این نسل به چشم یک کالای با اعتبار محدود نگاه کنند، نسلی که حافظه تاریخی عمیقی ندارد. نگاهی به واقعیت های آماری جوامعی مانند ایران نشان می دهد که ملت هایی شبیه ایران علی رغم قدمت و تاریخ چندین هزار ساله اشان، ملتی جوان هستند. در ایران حدود ۳۵ در صد در گروه سنی ۱۵-۲۹ قرار دارند. اگرچه در سالهای اخیر این در صد رو بکاهش گذاشته است اما بجرات می توان گفت که ایران هنوز جز یکی از جوانترین ملت ها است. این واقعیت بدین معنی است که حدود ۳۰ در صد از مردم ایران انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را تجربه نکرده اند و یا بخاطر نمی آورند.
در تاریخ ایرانِ پس از انقلاب اسلامی، زمانی رژیم حاکم و یا نیرویهای سیاسی فعال آن زمان سعی می کردند که از جوانان هوادار خود بعنوان گوشت دم توپ در جهت بلند پروازی های صدور انقلاب و یا سیراب کردن عطش کسب سریع و یک شبه قدرت استفاده کنند و یا با استفاده از نیروی بسیج سریع و آماده به فرمان جوانان، نیروهای امنیتی و سرکوبگر خود را همواره در حال آماه باش نگاه دارند.
نظام جمهوری اسلامی با سو استفاده از نسل جوان تربیت شده در خانوادهای سنتیِ مذهبی و با بهره برداری از نیروی شورشی و روحیات ستیزه جو، که مقتضای شرایط سنی هر جوانی است، از نسل جوان هوادار خود برای همواره روشن نگاه داشتن مشعل انقلاب سال ۱۳۵۷ و ادامه شرایط انقلابی و به اعتبار آن ادامه استبداد ولایت فقیه استفاده های فراوان ببرد. روندی که بعلت جابجایی نسلهای جوان مرتبا تکرار می شود و جمهوری اسلامی بدین وسیله هر بار خود را تولید و بازکشف می کند. مسیری که از نسل جوان هوادار این رزیم دائما در خواست شده است که خود و جوانی خود را قربانی اهداف انقلاب و اسلام کند و آنگاه که مدت اعتبارش گذشت در دامن مشکلات اجتماعی و روزمره رها شوند و جای خودر به نسل جوان تاز بدوران رسیده ای بدهند که خاطرات محدودی از گذشته دارد.
اما در جوامع پیشرفته و مدنی، در کنار تمایل به قدرت، همبستگی اجتماعی و احساس مسئولیت و علاقمندی نسبت به منافع عمومی کشور و ملت نیز وجود دارد. و این همبستگی زمانی میسر خواهد شد که یک رابطه دوطرفه و مبتنی بر درک و احترام نسبت به مطالبات هر نسل و بطور کلی هر فردی از آحاد جامعه، بین بخشهای مختلف وجود داشته باشد. در این جوامع قاعدتا با نسل جوان کشور بعنوان سازندگان آینده کشور برخورد می شود و نه بعنوان نیروهای یکبار مصرف و در خدمت حفظ و تداوم حاکمیت سیاسی آن کشورها.
در چنین جوامعی اتفاقا این نسلهای پیشین و قدیمی تر هستند که مدت اعتبار محدود دارند و بهتر است برای حل مشکلات و بحرانهای جدیدِ اجتماعی و اقتصادی سکان امور را بدست نسل جوانتر بسپارند؛ و این قانونمندی در درجه اول شامل رهبران سیاسی این کشورها است. به همین اعتبار از نظام سیاسی حاکم دائما انتظار می رود که خود را همگان با نسل جوان کشور متحول سازد و تاریخ اعتبار خود را وابسته به درجه رشد مطالبات و خواسته های نیروهای جوان و آینده ساز کشور نماید.
نسل جوان در انتظار راه حلهای کلیشه ای که قبل از اینکه اعتبار خود را از راهگشا بودنشان بگیرند از حامل آن و رهبرسیاسی که آنرا مطرح می کند می گیرند، نمی باشند. نسل جوان رهبر سیاسی ای جستجو می کند که بمانند خود این نسل کمتر به منافع حزبی و طبقاتی خود فکر کند، و با رهایی نسبی از ثروت اندوزی و کسب قدرت عنان گسیخته، به تحقق ایداه آلهای نسل آینده ساز بیندیشد.
این نسل از رهبران جدید اما بر خلاف رهبران سیاسی حاکم بر کشورهای مانند ایران، نسلی است پراگماتیست و سکولار که باید قادر باشد از تمامی نیروهای اجتماعی علی رغم چندگونگی و تفاوت هایشان حداکثر استفاده را در جهت منافع عمومی ملت بکند. و این استعداد و توانایی تنها از عهده نسلی بر می خیزد که از دریچه های تنگ مرامی و دینی به مسائل اجتماعی و سیاسی نگاه نکند.
رهبران سیاسی نسل جدید رهبرانی با تاریخ اعتبار نا محدود نیستند بلکه در حقیقت رهبران سیاسی دوران گذار به دوران جدیدی هستند که هدفشان تربیت نسل جوان و سپردن سکان کشور و آینده ملت بدست نسلهای بعدی است. در حقیقت نسل جدید رهبران سیاسی همواره صفت انتقالی و گذرا را با خود حمل می کنند و از آنان انتظار می رود که نه تنها از تغییر و تحولات پایدار و دائمی در جهت تحقق یک جامعه مدنی و آزاد حمایت کنند بلکه خود پیشگام این تغییرات باشند.
در همین رابطه است که گفته می شود که طول عمر و تاریخ اعتبار این رهبران بیشتر از پئج تا هفت سال نمی تواند یاشد. رهبران این نسل دیگر از بارقه های کاریزماتیک که معمولا عامل بسیار مهمی در نا محدود شدن مدت اعتبارشان می باشند و زمینه مساعدی برای استبداد فراهم می سازند برخوردار نیستند. خلاق و جستجوگرند اما ایدئولوگ نیستند. سازنده کشور خود هستند اما نه تنها آرشیتکت آن.
متاسفانه بر خلاف این روند، در کشور ما همواره یک نسل مشخص از رهبران سیاسی که در حفظ این نظام اسلامی نقش بسیار تعیین کننده داشته و دارد حضور داشته است. بخش گسترده ای از نسل مسلمان برخاسته از انقلاب اسلامی که بعدها به پیروان خط امام معروف شدند، همواره سکان اداره کشور را در سالهای پس از انقلاب اسلامی بعهده داشته اند. این نسل نه تنها خود را هیچگاه عمبقا متحول نکرده است بلکه همواره و بویژه در شرایط بحرانی مجددا به اهداف انقلاب اسلامی و آموزشهای آیت الله خمینی رجوع کرده است و با بهره برداری از منابع ایدئلوژیک این نظام تاریخ اعتبار خود را هر بار تمدید کرده است.
در این روند اما هنر این نسل “انقلابی” بر خاسته از انقلاب اسلامی این بوده است که همواره بخشی از نسل جوان و مسلمان را بعنوان نیروهای یکبار مصرف در صحنه نگاه دارد و پس از سپری شدن مدت اعتبارشان نسل جدیدتری را بعنوان نیروهای تحت فرمان خود به صحنه وارد نماید. این بخش از نسل جوان کشور اگرچه اقلیتی بیش نیست اما به اعتبار حمایت روحی؛ معنوی و مادی از آن هموراه آماده حضور در خیابانها و زنده نگاه داشتن فضای اسلامی و انقلابی بوده و هست.