براستی چگونه زمینه های خشونت در جامعه آماده می شود؟ چگونه تروریسم کور به خود اجازه می دهد گلوله بر روی مردم بگشاید؟ چگونه زمینه های دادن سلاح و بستن کمربند انفجاری بر کمر گاه یک مرد یا یک زن فراهم می گردد؟
در پس این ترور های تلخ و بستن رگبار چه کسانی، چه پس زمینه هائی خوابیده است؟ این مردم تاوان کدام گناه، کدام سکوت و بی تفاوتی در مقابل حکومتی را می دهند که خود چهل سال است جز از طریق داغ و درفش، شکنجه، زندان ، و کشتار با مردم سخن نگفته است.
هنوز در گرما گرم یادمان کشتار های سال ۶۷ هستیم، هنوز چند روزی از اعدام ناجوانمردانه سه جوان رعنای کرد نمی گذرد. هنوز صدای زانیار که از عشق و دوستی می خواند، به گوش می رسد! زمانی که حقوقدان های آزاده بر زندان به شینند، جانیانی و فاسدانی چون لاریجانی ها در همدستی با رهبر بر صدر قوه قضا و مقننه جا خوش کنند، چگونه می توان از آرامش سخن گفت؟
وقتی جوانان اهوازی گرسنه، بیکار، تحقیر شده، بی چشم آنداز بر روی زمینی که پوشیده از ثروت است قدم بر می دارند و سهمشان تنها خاک باد است، بی آبی است، دیدن این همه فساد، فاصله طبقاتی جدید شکل گرفته در جمهوری اسلامی و شنیدن زور ونهایت زندان و گلوله از مشتی زوری گوی نان به نرخ روز خور است! چگونه می توان از این جوانان و آحاد ملت خواست که آرام بنشیند و دم بر نیاورند! تن به حکومت مشتی کلاش، مستبد، متعصب داعشی از نوع جمهوری اسلامی بدهند که با تکیه بر عمله و اکره مسلح کرده خود هیچ ارزش و نقشی برای مردم و حیات اجتماعی و اقتصادی آن ها قائل نیست.
این تنها شامل جوانان اهوازی نمی باشد! امروز تمامی این سرزمین گرفتار طاعونی است که نام آن جمهوری اسلامی است! طاعونی سیاه و مهلک که حیات یک ملت را دچار آسیب های جدی و تباهی ساخته است. پیکری زخمی و خون آلود! در این ام القرای اسلامی کمتر کسی از گزند این سموم مسموم طاعونی در امان است. باید که منتظر چنین روزهای تلخی باشیم. روزهائی که دشمنان این سرزمین، قدرتمندان، باجگیران جهانی با بهره گیری از عملکرد و جنایات رژیم جمهوری اسلامی در انتطار آن بودند.
چهل سال زمان کمی نیست! متاسفانه این زمان صرف ساختن یک کشور آزاد، دموکراتیک، آباد و مترقی نشد! کشوری که می توانست با سیمای مدرن با احترام به آزادی، عدالت اجتماعی، احترام به علم، فن آوری و حقوق بشر قدم به قرن بیست و یکم بگذارد و احترام جهانی را برانگیزد. می توانست به جای در پیش گرفتن راه جدال و تکیه بر تعصب شیعه گری، صدور انقلاب اسلامی و رواج شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و هر کشور دیگری که لازم بداند، راه تعامل و دوستی با تمامی کشورهای همسایه و غیرهمسایه در پیش بگیرد، سعادت، صلح، دوستی و رفاه برای کشور خود به ارمغان بیاورد، به کشوری معقول و قابل احترام برای جامعه جهانی تبدیل شود.
افسوس و باز هم افسوس که چنین نشد! نشد! ما سقوط کردیم! سقوطی همه جانبه! جامعه ای از هم گسیخته در تمامی عرصه ها! چرا که کوتاه قامتان و خشک مغزان بر آمده از میان جهل وتعصب دینی را که با فرصت طلبان فاسد متکی بر استبداد و زور همگام شده بودند توان چنین کار سترگ و زیبائی نداشتند. نهایت سرنوشت این سرزمین را کسی رقم زد که هیچ حسی ملی و انسانی نسبت به مردمان این سرزمین نداشت. بی شناسنامه و بی ریشه.
گند و کثافت رژیم در تمام عرصه داخلی و خارجی کشور را غرق در خود ساخته و زمینه را برای گروه های داعشی شبیه خودشان درجهت چنین عمل شنیعی فراهم ساخته است.
این رژیم امکان یک مبارزه معقول سیاسی و متکی بر خرد و اعتراض مدنی، ره جوئی عاقلانه برای برون رفت از این مهلکه و ایجاد یک تغیر بدون خشونت وخون ریزی را از مردم سلب می کند. این حکومت مستبد آقای خامنه ای و سپاهیان بر قدرت نشسته و جنگ طلب چنگ انداخته بر حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مملکت است که کشور را به ورطه سقوط می کشاند!
هر دو محکوم اند! اما این محکوم کردن چه دردی را دوا می کند؟ زمانی که جانیان داخلی شمشیر بر دست در میانه میدان می چرخند و کلامی جز الدور و بیلدورم نمی دانند و امام جمعه تهرانش کشته شدن مردم بیگناه را سعادتی می داند که چهل سال است جمهوری اسلامی به مردم هدیه کرده! همان گونه که خمینی جنگ را نعمت می دانست! از آیا می توان از صلح و آرامش اجتماعی سخن گفت. چگونه می شود در این آشفته بازار که کر فرمان کور نمی خواند و ابلهان تعزیه گردان هر دو می دانند از ثبات، آرامش و امنیت سخن گفت. این هنوز از نتایج شب یلدائی است که در آن گرفتاریم باش تا صبح دولتتمان بردمد از خواب!