یک توضیح
در دنیای بشدت جهانی شدە امروز، عنصر بین المللی برای تغییر در جوامع ملی، بیش از هر زمان دیگری برجستە شدە است. عنصری کە بدون توجە بە آن نمی توان دست بە تدوین سیاست زد. چنانکە در اندیشە اندیشمندان این عرصە مشاهدە می شود دولتهای ملی بویژە در عرصە اقتصاد، انحصار تصمیم گیری را از دست دادە و بیش از هر زمان دیگر تابع منطق اقتصاد جهانی شدەاند. این امر بر عنصر تصمیم گیری سیاسی نیز تاثیر گذاشتە و دولتهای ملی بیش از پیش ناچارند از منظر فراملی نیز بە این امر مهم توجە مبذول بدارند. با توجە بە تسلط خصلت سرمایەداری بر نظام اقتصاد جهانی، تشدید جهانی شدن بمنزلە تشدید خصلت سرمایەداری در جهان و بروز و شکل گیری نظامهای اقتصادی و سیاسی بر مبنای منطق نوین آن می باشد. کە این منطق نوین منطقا همانا انتقال و یا گسترش پایەهای فرهنگی و سیاسی نظامهای مدرن در سراسر جهان می باشد. گسترش تکنولوژی مدرن در سراسر جهان، فراگیرشدن علوم اجتماعی مدرن و همراە با آن برجستە شدن مفاهیمی همچون سکولاریسم و دموکراسی، از جملە فاکتهای موجود در این رابطە می باشند.
تحولات عینی و یک مشکل
در این مسیر با توجە بە حوادث یکی دو سال اخیر و بروز انقلابات و خیزشهای مردمی در کشورهای عربی و طرح شعارهای ضد دیکتاتوری، چنین بە نظر می رسد کە تجلیات سیاسی نظام سرمایەداری مدرن، خصلتهایی از قبیل دمکراسی، آزادی و برابری (و نە البتە لیبرالیسم بە عنوان کارپایە اصلی و اولیە نظام سرمایەداری) می روند کە بە خصایلی جهان شمول تبدیل شوند. البتە اینکە این نوع جوامع تا چە حد پایە عملی کردن این خواستەها را داشتە باشند و تا چە حد آن را بە مبانی لیبرالیسم (یعنی آزادی فرد، حکومت قانون، و حکومت انتخابی و دولت حداقلی) تسری می دهند، خود موضوعی دیگر است. زیرا کە مشکل اساسی در کشورهای دیکتاتوری، موضوع عدم نهادینە شدن فرد (در معنای لیبرالی آن) در فرهنگ این کشورهاست.
یک تفکر قدیمی
تا زمانی کە شوروی ماندگار بود، تفکر مارکسیست لنینیستی مسلط در کشورهای دیکتاتوری پیرامونی کە بیشتر در قالب اپوزیسیون وجود داشت، بدنبال این موضوع بود کە طبقە کارگر و زحمتکشان همراە با نیروهایی کە گرایشات ضد سرمایەداری و ضد امپریالیستی دارند، می توانند و باید بر ضد لیبرالیسم و امپریالیسم متحد شدە و از این طریق با دور زدن نظام سرمایەداری و یا قطع کردن قسمتی از مسیر آن، بە نظام اقتصادی ـ اجتماعی دیگری کە همانا سوسیالیسم است، برسند (راە رشد غیر سرمایەداری). این تفکر در واقع با همسان پنداشتن گرایشات امپریالیستی با سرمایەداری موجود و یا یکی انگاشتن صد در صد این دو پدیدە، بە نفی کل تجلیات سیاسی سرمایەداری (حتی در قالب دولت رفاە و جامعە مدنی) رسید و بدین ترتیب با یک چوب همە را راند، چە دولتهای سوسیال دمکرات را و چە دولتهایی را کە در آن اندیشە لیبرال دمکراسی از سنت بهتر و قویتری برخوردار بودند.
سرنوشت این تفکر، شکل گیری گرایشی دیگر
با شکست این تئوری و نیز با قلع و قمع کردن کمونیست های مدافع این نظر از طرف نیروهای بە ظاهر همسو، و متعاقب آن شکست سوسیالیسم واقعا موجود، بە یکبارە بسیاری از چپها متوجە شدند کە مبارزە آنان علیە لیبرالها با همکاری نیروهایی کە از لحاظ تاریخی بە دورە پیش لیبرالی تعلق داشتند، کار اشتباهی بودە، و بنابراین بعد از این گرایش دیگر و یا جریان دیگری شکل گرفت کە همانا نزدیکی بە لیبرالها در مبارزە بر علیە نیروهای متحد قبلی بود. این تفکر در ادامە خود در عرصە جهانی بە سرمایەداری و حتی بعضی جلوەهای امپریالیستی آن تمایل نشان داد.
یک سئوال
هنگامی کە مبارزە علیە امپریالیسم مطرح بود و اصل بود، و چنانکە گفتە شد با همسان سازی میان امپریالیسم و و کل نظام سرمایەداری در تجلیات سیاسی آن، همکاری و اتحاد با نیروهایی کە از منظری قدیمی تر با نظام سرمایە داری تضاد داشتند، موجە بە نظر رسید. اما حال سئوال این است کە با شکست این نگرش و گرویدن بسیاری از چپ ها و یا هواداران قدیمی آنها بە این نظر کە در اصل چپها بە نیروهای لیبرال نزدیکترند تا نیروهای ماقبل لیبرال، آیا در عرصە جهانی این بە معنای بلوک بندی جدیدی در معانی سیاسی و اتحادهای سیاسی آن نخواهد بود؟ یعنی اینکە آیا چپها این بار مایلند بر خلاف میل و گرایش پیشین خود در اتحادی جهانی با لیبرالها و حتی نئولیبرالها و امپریالیستها قرار گیرند؟ حتی بە قیمت برافروختن جنگهای ویرانگر و خانمان برانداز؟
اگر فرض بر این اتحاد، حتی در فرم ضمنی و اعلام نشدە آن هم باشد، آیا این امر کە برجستە تر شدن عنصر بین المللی تغییر، بە ناچار همە و بویژە چپها را هم وارد انتخابی ناخواستە و اعلام نشدە می کند، می تواند ما را بە آن درجە از اعتقاد بە عینیت یک واقعیت تاریخی برساند کە با خیال و وجدانی آسودە در این تضاد و یا جنگ تاریخی قرار بگیرد؟
یک تفسیر
می شود از موضع صرف انساندوستانە، ناسیونالیستی و یا چپ مارکسیست لنینیستی با عنصر بین المللی تغییر، مبارزە کرد. مواضعی کە هرکدام دلایل قوی خاص خودشان را دارند، از جملە جلوگیری از انسان کشی و یا تجزیە کشور و یا جلوگیری از قدرت گیری بیشتر سرمایەداری. دلایلی کە در نوع خودشان معقول بە نظر می رسند و بویژە کمتر انسانی می تواند با عنصر انسان دوستی بە مخالفت برخیزد؛ اما آنگاە کە سخن بر سر قدرت این عنصر بین المللی برای تغییر و عدم تمکین آن بە نصایح انسانی و ناسیونالیستی است،… آنگاە کە سخن بر سر عنصری است کە وجود دارد و عمل می کند، چطور می توان دست بە تدوین سیاست زد؟ سیاستی کە از قبل حداقلی از اطمینان به پیروزی را در خود داشته باشد.
چهار راە
می توان در رابطە با برخورد با موضع تهاجمی ـ جنگی عامل بین المللی و یا جنگ بە عنوان بازوی نظامی جهانی شدن، چهار شیوە را مطرح کرد:
ـ همسویی با آن. بە عبارتی در جبهە جهانی نیروهای مدرن علیە نیروهای ماقبل مدرن قرارگرفتن، و از این طریق یا بە طور قطعی بە همسویی با آنان رسیدن، و یا بە همسوی ضمنی گرویدن.
ـ مخالفت با عنصر بین المللی تغییر از موضع انساندوستانە.
ـ مخالفت از موضع ناسیونالیستی.
ـ راهی میانی، نە این است و نە آن. همانند موضع گیری حزب کمونیست عراق کە نە در کنار صدام ایستاد و نە در کنار نیروهای اشغالگر و یا دخالت گر (پاسیفیسم).
امکان دیگر؟
اما آیا امکانی دیگر وجود دارد؟ آری وجود دارد. هماهنگی با یک سری اقدامات حقوق بشری سازمانهای بین المللی و فراملی کە در آنها بە نوعی ارادە دولتهای سرمایەداری هم منعکس هست، اما دوری گزیدن از امر تحریمها و جنگ حتی در صورت لاجرم بودن آنها بە عنوان امری بین المللی. و نیز حفظ مدام باور بە مبارزە مردم و مقاومت مدنی. از این طریق می توان با جلوگیری از امکان جنگ و بدتر شدن شرایط معیشتی مردم، راە را بر ویرانی بنیانهای اقتصادی کشور بست، و از این طریق در صورت تحول، چپ و نیروهای ترقی خواە امکان آن را داشتە باشند کە بر بنیان مدنی و متمدنانە کشور بتوانند نقش ایفا کنند.
یک فرصت
اما آیا تسلیم شدن بە پدیدە جهانی شدن، بمنزلە زانوزدن در قبال سرمایەداریست؟ بە معنایی نە. زیرا کە ارزشهای سوسیال دمکراتیک و لیبرال دمکراسی فاصلە بسیار زیادی با لیبرالیسم کلاسیک دارند و در حقیقت این مفاهیم بە نوعی و در اصل نتیجە مبارزە طبقاتی کارگران و زحمتکشان هست (نئولیبرالیسم بشدت در تلاش برای بازگشت بە منطق لیبرالیسم کلاسیک مبارزە می کند). زیرا در این نظامات و بویژە در نظامهای سوسیال دموکراسی، در مفهوم پولانزاسی آن، دولت بە جایگاە کنش طبقات مختلف تبدیل شدە، طوری کە طبقات فرودست جامعە توانستەاند امتیازات قابل ملاحظەای از طبقات استثمارگر بگیرند. جهانی شدن در شرایط کنونی بە نوعی بە معنای انتقال این دستاوردها در معنای تئوریکی آن لااقل بە کشورهای دیگر نیز هست. و درست همین جاست کە چپ می تواند رسالت خودش را بە جا بیاورد.
اما اگر چپ در چنین مسیری بە منطق جنگ و تحریم تسلیم شود، قبل از هر چیز این چپ است کە می بازد. زیرا در صورت بهم خوردن توازن اجتماعی بر اثر تحریمها و جنگ، نیروهایی کە بیشترین تکیە را بر مذهب و ناسیونالیسم دارند و در اساس از این ایدئولوژیها تغذیە می کنند، برندە آیندە خواهند بود. تجارب عراق، افغانستان، لیبی این امر را بە خوبی نشان می دهند. در شرایط کنونی جهانی، چپ بیشتر در یک جامعە باز با بنیانهای اجتماعی و مدنی نسبتا قوی می تواند تاثیرگذار باشد و نە در شرایطی دیگر. بنابراین صلح، شعار اساسی آن در شرایطی است کە جهانی شدن بە بازوهای نظامی اش می اندیشد.