آقای علیجانی ارزیابی کلی شما از امضای توافقنامهی ژنو چیست؟
اگر در یک جمله بخواهم بگویم، این پیروزی ملت ایران و تحقق ارادهی مردم در انتخابات بود که از سیاستهای هستهای ناراضی بودند و به نوعی، تغییر مسیر و عقبنشینی حکومت ایران بود.
این یک توافق منطقی بین ایران و غرب بود. به هرحال طرفین سعی کردند دیگری را در نظر بگیرند، ضمن این که ایران تحت فشار بیشتری بود و بایستی تعهدات بیشتری را میپذیرفت. هریک از طرفین هم، معمولاً امتیازهایی را که گرفته مطرح میکند و از امتیازهایی که داده، سخن نمیگوید.
ولی جدا از این که جزییات توافق چیست، متأسفانه میتوان گفت که تجربهی جنگ و گروگانگیری تکرار شد و ایران از شرایط بهتری که چند سال پیش داشت و سطح بحثها در حدی بود که ایران عضو سازمان تجارت جهانی بشود و امتیازاتی در این حد بگیرد، به جایی رسید که برایش کافی بود که فقط غنیسازی را در حد محدودی به رسمیت بشناسند و تحریمها را بردارند و مهمترین خواستهاش شد لغو تحریمها. تحریمهایی که بنا به سیاستهای هشت سال قبل پیش آمد. اما جلوی ضرر را از هر جا بگیریم، منفعت است و مردم ایران همین را میخواستند.
در این میان فقط یک نکته میماند و آن این که این توافقنامه بالای قطعنامههای سازمان ملل است و این ممکن است بعداً مقداری قابل بحث بشود و مشکلسازی بکند. ولی در هرحال، در این توافقنامه تعهدات و تکالیف هر دو طرف معلوم شده است و در نهایت ایران از سیاستهایی که تاکنون داشته تغییر مسیر میدهد و غنیسازی را در حد محدود خواهد داشت و طرف مقابل هم تحریمها را برمیدارد. این توافق و رفع تحریم ها مسیر رفاه اقتصادی در ایران را باز میکند و به نفع روند دموکراتیزاسیون در ایران خواهد بود.
تاثیرات کوتاهمدت و بلندمدت این توافقنامه را بر شرایط اقتصادی کشور چگونه میبینید؟ آیا این توافق میتواند زمینهای برای بازگشایی فضای سیاسی کشور باشد؟ یا وضع فعلی ادامه خواهد یافت؟
اگر حوزهی اقتصادی و سیاسی؛ خارجی و داخلی ، را تفکیک کنیم، بهتر خواهد بود. یعنی حوزهی اقتصادی، حوزهی سیاست خارجی و حوزهی سیاست داخلی:
در سیاست خارجی، ایران دارد یک تجربهی جدید را در جهان در پیش میگیرد که البته هم در جهان و هم در داخل با چالشهایی مواجه خواهد بود. این تجربهی جدید این است که سیاست تنشزدایی را پیش ببرد. البته سیاست ایران در ارتباط با سوریه همچنان مسئلهساز خواهد ماند. همینطور نحوهی برخوردش با امریکا؛ اگر اسراییل را اصلاً وارد این معادله نکنیم.
به نظر میرسد که ایران بنا به دلایلی که در این فرصت کوتاه امکان بحثاش نیست، میخواهد در کوتاهمدت مسئلهی توافق هستهای را از مسئلهی ارتباط با امریکا تفکیک کند و چالش و تنش با امریکا را در یک حد منازعهی محدود حذف کند. این هم به خاطر آن است که به هرحال جریان راست افراطی در ایران -نیروهای امنیتی و نظامی- که در ایران دست بالا را دارند، ستون فقرات مشروعیت سیاسی حکومت را روی امریکاستیزی گذاشتهاند و به این سادگی نمیتوانند از آن کوتاه بیایند. به علاوه اینکه عقبنشینیای که در این توافقنامه نسبت به سیاستهای گذشتهی هستهای وجود دارد را باید با برخوردهایی جبران کنند. بنابراین در کوتاهمدت شاید رابطهی میان ایران و امریکا دچار تنشهای سیاسی و لفظی هم بشود. اما در میانمدت و درازمدت، به نظر من، وضع بهتر خواهد شد.
شرایط اقتصادی میتواند مقداری بستر مناسبی پیدا کند. چون بنا به نظر بسیاری از کارشناسان، مشکلات اقتصادی ایران، به ویژه در هشت سال اخیر، در مرحلهی اول ناشی از مدیریت نادرست و غیرکارشناسانه بوده و در مرحلهی دوم ناشی از تحریمها. حال اگر هردوی اینها مقداری اصلاح مسیر داده شوند، میتوان گفت که چشمانداز بهتری برای شرایط اقتصادی کشور باز خواهد شد. به ویژه با توجه به این مسئله که دو طیف به آقای روحانی رأی دادند –یعنی ناراضیان اقتصادی و ناراضیان سیاسی- رضایت ناراضیان اقتصادی شاید مقداری به تدریج جلب شود. ضمن این که در اثر این توافقنامه مقداری توقعشان بالا رفته است.
ناراضیان سیاسی هم به همین شکل؛ یعنی آنها هم الان دو دسته شدهاند. بخش بزرگتری معتقدند که آقای روحانی باید اصلاحات سیاسی و اقتصادی و سیاست خارجی را موازی پیش ببرد. اما حتی آنهایی که فکر میکنند باید اولویت را به اقتصاد و سیاست خارجی بدهد، الان با اصلاح این مسیر سیاست خارجی و اقتصاد، توقعشان بیشتر خواهد شد که آقای روحانی باید از این امتیازی که دارد و پایگاه و اعتباری که کسب کرده، استفاده کند و آن را صرف اصلاحات داخلی بکند. اما به نظر نمیآید، حداقل در کوتاهمدت، جریان راست افراطی در ایران که دست بالا را دارد و جریان بیت و خود مقامات و رأس هرم سیاسی در ایران، بخواهند همزمان این امتیاز را هم بدهند و نقطه مثبت دیگری در پرونده دولت ثبت کنند. جدا از مشکلات معرفتی و مشکلات ساختاری، به لحاظ روانشناختی هم به نظر من، در کوتاهمدت آمادگی این نرمش در داخل وجود ندارد.
اما اگر روابط خارجی کشور اصلاح بشود و به تدریج آرامشی هم در اقتصاد کشور حاکم بشود، شاید آقای روحانی هم این درک و دریافت را داشته باشد که باید پایگاه سیاسی خود را حفظ کند و بنابراین نقشهی راهی هم –که متأسفانه الان به نظر میرسد وجود ندارد- در رابطه با اصلاحات سیاسی داخلی در پیش بگیرد و طراحی کند و بتواند ناراضیان سیاسی را که یکی از پایگاههای مهم آقای روحانی هستند و شاید عامل اصلی پیروزیاش بودند، بتواند راضی نگه دارد.
در نتیجه، هر چند در کوتاه مدت جناح امنیتی- نظامی که در ساخت قدرت در ایران دست بالا را دارد سعی میکند بر مواضع ضدآمریکایی و ضد غربی خود تاکید جدیدی بکند تا آثار عقب نشینی هستهایاش را تحت تاثیر قرار دهد ( والبته این بیشتر مصرف داخلی و منطقهای دارد) و یا فشار به مخالفان را افزایش دهد تا آنها فکر نکنند چیزی عوض شده و یا تصور کنند شرایط تغییر کرده و یا حکومت ضعیف شده است؛ اما، به تدریج این توافقنامه تاثیرات میانمدت و درازمدتاش را بر سیاست داخلی خواهد گذاشت. از جمله این که افکار عمومی جهانی -که تحت تاثیرفضای رسانهای قدرتهای بزرگ بیشتر روی مسئلهی هستهای ایران تمرکز داشت – روی مسائل دیگری از جمله وضعیت حقوق بشر تمرکز خواهد یافت و این باعث خواهد شد حکومت ایران نیز از این لحاظ به این سمت رانده شود که مراعات بیشتری بکند. همچنین تجربهی تاریخی نشان داده که رفاه مردم ( و نه فقر آن ها ) در ایران راه نزدیکتری به دموکراسیخواهی است. بهتر شدن وضعیت رفاهی مردم و به خصوص طبقهی متوسط براثر رفع تحریمها از یکسو، و بهبود مدیریت اقتصادی کشوراز سوی دیگر؛ مطالبهی آزادی و دموکراسی را در داخل بیشتر و قدرتمندتر خواهد کرد و جامعهی مدنی و نهادهای مدنی را نیز فعالتر خواهد ساخت.
توافق ژنو، یک توافق شش ماهه است. به نظر شما، این توافق پایدار خواهد ماند؟ چه عواملی میتوانند در تبدیل این توافقنامه به یک توافقنامهی دائمی نقش داشته باشند و چه عواملی میتوانند این مسیر را با مشکل و یا حتی شکست مواجه کنند؟ نقش افراطیهای دو طرف در این زمینه را چگونه میبینید؟
این توافقنامه به هرحال حاصل یک نگرش تعدیلشده و جدید از سوی دو طرف و به ویژه ایران بود. اما طرف مقابل هم به نظر من، از زیادهخواهیهای خود مقداری دست برداشت و سعی کرد مقداری واقعبینانه نگاه کند. تجربهی جنگ در منطقه و تجربهی “بهار عربی” و همینطور بحرانهای اقتصادی کشورهای غربی و این که منطقهی خاورمیانه دیگر تحمل یک جنگ جدید را ندارد، طرف غربی را هم مقداری متعادلتر کرد.
به نظر میرسد در دو طرف مخالفان افراطیای وجود دارند، اما من فکر میکنم که در طرف ایران، این مخالفان ضعیفتر خواهند بود. چون رهبر جمهوری اسلامی، بنا به دلایلی، از این مذاکرات حمایت کرده و میخواهد هم خطر جنگ را از بالای سر نظام دور کند و هم مشکل شورش داخلی و نارضایتی شدید مردم که داشت به مرزهای بحران نزدیک میشد را رفع کند.
اما افراطیهای جهانی هم هستند؛ هم در امریکا و هم در کشورهای عربی منطقه و همینطور اسراییل. اینها میتوانند کارشکنیهایی بکنند، اما مسئلهی مهم، مخالفین در داخل امریکا هستند که آنجا هم شاید وضع سختتر از ایران باشد. چون به هرحال کشوری است که دمکراسی قویتری دارد و کنگره میتواند کارشکنی کند. اما با توجه به این که در آنجا هم آقای اوباما خواهان پیشرفت این روند است و حتی به دنبال یک دستآورد سیاسی در منطقه نیز هست، علیرغم نارضایتی برخی از متحدین امریکا در بین کشورهای عربی و اسراییل، اگر خطر جنگ را دور بکند و اگر ایران را به تعبیر امریکاییها “به تسلیم وادار کند”، این میتواند یک امتیاز مثبت برای انتخابات بعدی هم باشد.
بنابراین، من خوشبینانه فکر میکنم که این روند غیرقابل بازگشت است، مگر اتفاقات خیلی غیرمنتظره بیافتد که درصد احتمال وقوعاش را نمیتوان خیلی بالا دانست.