چند هفته پیش مطلبی در خصوص شعر تحت عنوان “بررسی یک ضعف اساسی در میان ادبا و هنرمندان و آقای شفیعی کدکنی” نوشتم. www.baygan.org
اما در خصوص یک نکته مهم با این تصور که از متن فهمیده می شود و نکته ای اظهر من الشمس است توضیح کافی و لازم داده نشد که اینجا اضافه می شود.
پس از انتشار آن نوشته در چند مورد صحبتهائی با بعضی شاعران داشتم که همان اشتباه همیشگی را تکرار می کردند که گویا شاعر می تواند هر چه می خواهد بگوید.
از قضا در همین فاصله جلسه شب شعری در کتابخانه مرکزی شهر اپسالا برگزار شد. در این شب شعر، انجمن قلم و انجمن شعرای اپسالا شرکت کرده بودند. در آنجا متوجه شدم تمامی اشعاری که به سوئدی خوانده شدند از یک دسته خاص بودند و همین نکته است که باعث سردرگمی بسیاری از شعرا و مردم عادی ( احتمالا در تمام جهان) شده است.
پس از جلسه صحبتِ اندکی با مسئولین چند انجمن شعری داشتم و در نتیجه متوجه شدم که تمامی آنها شعر را تنها از یک زاویه (همین دسته ای که در این نوشته بدان پرداخته می شود) می بینند؛ که این مسلماً نشانگر ضعفِ دیدگاه آنها بود؛ همان ضعفی که در میان ایرانیان نیز دیده می شود و باعث نوشتن آن مقاله و این یکی شد.
در میان این شعرا دوستی ایرانی هم بود که به زبان سوئدی شعر می گفت و از تحصیلات بسیار بالائی برخوردار بود. از او سئوال کردم که معادل این دسته اشعار در زبان پارسی چیست؟ پاسخ داد نداریم. در حالی که معادل آن هست، این سئوال را از چند شاعر دیگر هم کردم و آنها نیز نمی دانستند.
نتیجه آن که آنانی که این نکته را می دانستند نوشته قبلی من را بسادگی متوجه شده اند؛ ولی از آنجا که ظاهراً بسیاری از شعرا (مردم عادی که دیگر جای خود را دارند) بدین نکته واقف نیستند، نوشتن این تکمله ضرورت یافت.
این دسته از اشعار کدام است؟
انسانها تماماً و بلا استثناً دارای احساس هستند و هر کدام در موارد مختلف احساسات خود را بنوعی نشان می دهند. در این میان گروهی از مردم که طبع شعرگوئی داشته و با قواعد شعری نیز آشنا هستند در بعضی موارد که احساساتشان غلیان می کند چند کلمه ای می گویند.
جوشش این احساسات می تواند بر اثر دیدن منظره ای زیبا، چهره ای زیبا، پرواز یک پرنده، بارش باران یا برف، حرکت درختان یا هرچیز دلپذیر؛ و یا در مقابل چیزهای دلگیرمثلاً غم از دست دادن محبوب، هوای بد، مرگ یک پرنده و امثالهم باشد. حتی ممکن است شاعری در جائی قدم بزند و چیزی بی اهمیت مثلاً تکه چوبی یا امثالهم، یکباره احساسش را به غلیان بیاورد و شعری بگوید بدون اینکه هیچ منظور سیاسی، فلسفی، صوفیانه، مذهبی، رزمی ووو در نظرش باشد.
در کتب مختلف تعاریف متفاوتی برای انواع شعر (از زاویه مضمونی) ارائه شده است که به دو نمونه آن اکتفا می شود:
۱ – فرهنگ اصطلاحات ادبی – واژه نامه مفاهیم و اصطلاحات ادبی فارسی و اروپائی به شیوه تطبیقی و توضیحی؛ تالیف سیما داد، انتشارات مروارید، چاپ اول ۱۳۷۱.
این نمونه باین دلیل انتحاب شد که پایه و مرجع اصلی آن متون انگلیسی بوده است. این کتاب در مبحث شعر از چندین نوع شعر نام می برد:
شعر آزاد- شعر پژواکی- شعر تجسمی – شعر خمری – شعر روایتی – شعر سپید – شعر شبانی – شعر غنائی یا تغزلی ( معادل لیریک انگلیسی) – شعر مابعد الطبیعه ( متافیزیک) – شعر مختلط – شعر معنی – شعر مکتب گورستان – شعر ملون – شعر مناسب – شعر نگاشتنی.
۲ – فرهنگنامه ادبی فارسی، دانشنامه ادب فارسی؛ جلد دوم اصطلاحات، موضوعات و مضامین ادب فارسی؛ به سرپرستی حسن انوشه؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ اسلامی؛ چاپ دوم ۱۳۸۱
در ذیل قسمت شعر انواع آن را از جمله چنین نام می برد:
شعر آزاد – شعر اخلاقی – شعر انتزاعی – شعر بزمی – شعر پژواکی – شعر پهلوانی یا حماسی – شعر دشتی یا روستائی – شعر روائی – شعر سپید – شعر سره یا ناب ( پیور لیت ریچر) – شعر سنگ گور – شعر غنائی ( لیریک) – شعر کودک – شعر مرگ – شعر مصور – شعر نمایشی.
لیکن لیست ارائه شده ازجانب این دو مرجع کامل نیست. مثلاً جای اشعار طنز، سیاسی و صوفیانه در آن خالی است و البته باین لیست می توان انواع دیگری مانند اشعار مذهبی ووو را نیز افزود.
از طرف دیگر نیاز به بازرسی و دسته بندی جدید دیده می شود زیرا در تعاریفی که از این نوع اشعار داده شده تداخل در دسته ها کاملاً مشهود است. اما در میان این انواع اشعاری که توسط این دو کتاب ارائه شد آنچه که مورد نظر در این نوشتار است، بیشتر دو نوع شعر غنائی و ناب هستند. اینها هستند که توسط شعرای ایرانی و آن شعرای سوئدی (در میان آنها افرادی از کشورهای مختلف بودند و اشعاری بزبانها مختلف نیز خوانده شد) به اشتباه بعنوان تنها نمونه شعری قلمداد می شود و فکر می کنند که تمامی اشعار بهمین دو دسته خلاصه می شود و شعرا نیز مجاز هستند هرچه را می خواهند در اشعار خود بگنجانند.
نام این دو نوع شعر بزبان انگلیسی و معادل سوئدی و پارسی آن بصورت زیر است:
Lyric- Lyrik, sång textشعر غنائی
pure literature – skönlitteratur شعر ناب
شعر لیریک معادل شعر غنائی و پیورلیتریچر معادل ادبیات ناب می باشد. برای شعر لیریک (غنائی) در سوئدی معادل دیگری تقریبا بدین معنی “نوشته برای موسیقی” آمده است که شاید معادل “ترانه” باشد.
شعر غنائی سابقه بسیار قدیمی دارد ولی شعر ناب بر مبنای فرهنگنامه ادب پارسی ( شعر ناب ص ۸۹۸) چندان قدیمی نیست، در آنجا آمده: “ادگار آلن پو( ۱۸۰۹ – ۱۸۴۹) شاعر آمریکائی در اواسط قرن ۱۹ میلادی آنرا پایه گذاشت و در مقاله ای تحت عنوان ” اساس شاعری” نوشت که پس از مرگش منتشر شد”.
اگر واقعاً چنین است واین نوع شعر در ایران و جهان نبوده (و یا بوده)، سئوالی است که بهتر است شاعران زحمتش را کشیده و بدان پاسخ بدهند. مختصر این که به نظر من این نوشته فرهنگنامه ادب پارسی غلط است و شعر ناب در شرق از چند هزار سال پیش وجود داشته است. مثال رودکی ونیز همین مطلب توضیحی از کتاب ترجمه تاویل قرآن که در ذیل می آید.
شعر ناب هدفش تنها لذت بخشیدن به شاعر (مخصوصاً در در همان لحظه) و خواننده از طریق موسیقی و واژه ها و صور خیال می باشد. اما شعر غنائی می تواند دارای مضامین مختلفی باشد.
به نظر می رسد تقسیم بندیهائی که تا بحال ارائه شده باید تغییر یافته و به شکل جدید ومناسبی در آیند. مخصوصاً در مورد شعر ناب باید نام مناسب دیگری یافت، بنظر من نامیدن آن بصورت “ادبیات ناب احساسی، یا ادبیات احساسات لحظه ها، یا اشعار احساسی لحظه ای” ، مناسب تر است؛ زیرا باز گو کننده احساس شاعر در آن لحظه است، احساسی که ممکن است کاملاً بدور از عقل و منطق باشد و شاعر چیزهائی بگوید که با واقعیت و یا اصول انسانی مطابقت نداشته باشد. مثلاً شاعر از کشته شدن عزیزی ناراحت شده و او را مظهر خوبی و قاتل را مظهر بدی و شر بنامد درحالیکه در واقعیت برعکس باشد. یا اینکه شاعر از تاریکی وبارانی که می بارد بسیار دل آزرده باشد و بر آن لعنت بفرستد که چرا در چنان زمان و یا مکانی بلای آسمانی نازل شده است در حالیکه این باران برای کشاورزان و در اساس برای جامعه مفید و حیاتی باشد. از این دست نمونه ها بسیار می توان آورد تا نشان داده شود که آن احساس لحظه ای که به شاعر دست می دهد حتماً درست، منطقی، معقول و یا انسانی نیست.
این دسته اشعار در ایران به نسبت سایر دسته ها مثلا اشعار صوفیانه زیاد نیست و شاید بسیار اندک باشد هر چند در دهه های اخیر تعداد آنها رو به افزایش گذاشته است. ولی در بعضی کشورها اشعار سروده شده مربوط به این دسته از سایر دسته ها بیشتر است.
در شعر “ناب احساسی” افراد می توانند تقریباً هر تشبیهی را بکنند و البته این امری جدید نیست و از قرون بسیار دور وجود داشته است. برای ساده تر رساندن مطلب نمونه ای قدیمی آورده می شود.
کتاب ترجمه تاویل مشکل القرآن، نوشته عبدالله بن مسلم بن قتیبه الدینوری (۲۱۳ – ۲۷۶ ه ق)، ترجمه محمد حسن بحری بینا باج، انتشارات آستان قدس رضوی چاپ اول ۱۳۸۴ .
در صفحه ۲۴۲ این کتاب در باب استعاره چنین آمده است:
باب استعاره
عرب کلمه را به عاریت می گیرد و هنگامی که بین دو کلمه علاقه سببیت یا مجاورت یا شباهت وجود داشته باشد یکی را در جای دیگری قرار می دهد، بنابراین به نبات می گویند “نَوء – ستاره” زیرا به نظر آنان گیاه از ستاره است.
روبه بن العجاج گوید: وَ جَفٌَ انواء السحاب المرتزق
یعنی گیاه خشک شد و به باران می گویند آسمان، زیرا از آسمان نازل می شود. پس گفته می شود: پیوسته آسمان را لگد کردیم تا به سوی شما آمدیم.
شاعر گفته است:
اذا سق السماء بارض قوم
رعیناه و ان کانو غضابا
یعنی هرگاه آسمان در سرزمین قومی ببارد، علفها ی آن سرزمین را می چرانیم و گرچه عصبانی باشند.
و می گویند: ضحک الارض، یعنی “زمین می خندد”، و آن وقتی است که گیاه برویاند، چرا که زیبائی گیاه و باز شدن شکوفه ها را آشکار می سازد؛ مانند کسی که می خندد و دندانش آشکار می شود. از همین رو است که به خوشه خرما هنگامی که غلافش باز می شود “ضحک” گویند، چرا که خوشه خرما برای بیننده همچون سفیدی دندان آشکار می شود و در این حال گفته می شود “ضحک الطلعه” و همچنین گفته می شود “النور یضاحک الشمس”، زیرا بهمراه خورشید دور می زند. یکی از شعرا به نام اعشی در توصیف باغی گفته است” “یضاحک الشمس منها کوکب شرق، موزر بعمیم النبت مکتهل” و دیگری گفته است: “وضحک المزن بها ثم بکی”، که منظورش از خنده ابر، شکافتن آن است به وسیله برق و منظورش از گریه ابر، باران است.
نیز می گویند “لقیت من فلان عرق القربه”؛ یعنی سختی و مشقت، و اصلش این است که حامل مشک آب در حمل آن به زحمت می افتد تا آن که پیشانیش عرق می کند، به جای زحمت افتادن از عرق مشک به طور عاریه استفاده شده است.
مردم می گویند: “از فلانی عرق جبین دیدم”، یعنی کوشش و تلاش او را مشاهده کردم. از این قبیل در کلام عرب فراوان است که اگر بخواهیم ذکر کنیم کتاب طولانی می شود و بزودی مواردی را که در کتاب آمده است یاد خواهیم کرد.
در این کتاب باب استعاره ۵۴ صفحه است که به توضیح این نکات می پردازد.
به نظر می رسد همین مقداری که از کتاب دینوری آورده شد بخوبی توانسته باشد عمق مطلب را برساند.
نقل قول از این کتاب بدلیل قدمت آن بود تا نشان داده شود که از چند هزار سال پیش این نوع شعر احساسی (بقول آلن پو شعر ناب) وجود داشته بطوری که می بینیم حدود ۱۲۰۰ سال پیش این نوع شعر به بررسی و نقد کشیده شده است.
در میان اولین شعرای پارسی گوی بعد از اسلام نیز این نوع شعر وجود داشته مثلاً تعدادی ازاشعار رودکی دراین ردیف بوده است و مقداری هم مدح و ثنای شاهان است و بعضی در حال و هوای دیگری می باشند. شاید بسیاری از اشعار حافظ نیز در همین دسته باشند.
می دانیم که مردمان نقاط مختلف بر مبنای شرایط خود استعارات مختلفی دارند. افراد می توانند زیبائی یار را به ماه یا چیزی دیگر، شجاعت را به شیر یاهر حیوان دیگری که در منطقه آنها هست و این خصوصیات را دارد و بهمین ترتیب برای سایر موارد تشبیهات مناسب بیاورند. تمام این نکات در ادبیات ناب احساسی امکان دارد ولی وقتی به ادبیات سیاسی، فقهی، تصوفی، طنز و انواع دیگری که در نوشته پیشین نام برده شد می رسیم باید اصطلاحات خاص آن زبان را دانست.
نباید از نظر دور داشت که حتی در همین ادبیات ناب احساسی نیز کلمات محدودیت و جایگاه ویژه دارند و بسادگی نمی توان هر چیزی را به جای دیگری گذاشت مثلاً به جای نمونه زیبائی یا شجاعت هر چیزی را که هرکسی برای خودش تصور می کند جایگزین نماید. حتی اگر در موردی شخصی نمونه جدیدی را بکار می برد باید با یک سری واقعیات آن دسته شعر هماهنگ باشد. مثلاً شجاعت، ترس، زیرکی، حماقت، وفاداری، زیبائی، زشتی و امثالهم در میان حیوانات هرکدام سمبلی دارند و نمی شود حیوانی را که این صفات را ندارد در جای دیگری قرار دارد.
کلام آخر
“اشعار احساسی لحظه ای” اکنون در جهان بیشترین تعداد اشعاری را که سروده می شوند، تشکیل می دهند و بهمین دلیل باعث توهم در باره معنی و مفهوم و کاربرد لغات و … در شعر می گردد. این دسته اشعار بصورت ترانه در کنار موسیقی بکار می رود و اکثرا دارای مفاهیم عشقی هستند و بسیاری هم معانی خاصی ندارند، بلکه همان بیان نوعی از احساس می باشد.
علیرغم این که این دسته اشعار احساسی لحظه ای باعث می گردد تا افراد به اشتباه فکر کنند در شعر بکار بردن هر کلمه ای بدلخواه شاعر جایز است؛ اما چنین نیست.
البته نمی توان جلوی نوشتن را گرفت و هر کسی می تواند و حق دارد هرچه می خواهد بدون اینکه توهینی به دیگری باشد بنویسد ولی اگر نوشته ای بی معنی و مفهوم باشد آنگاه کاربرد موقت و محدودی دارد.
تاکید اصلی نوشته حاضر آنستکه: این نوع ” شعر احساسی لحظه ای” تنها یک نمونه از انواع است و باید تفاوتهای میان انواع گوناگون شعر را دانست وازاین اشتباه بیرون آمد که شعر یعنی تنهاهمین نوع.
“شاعر احساسات لحظه ای” نباید همه چیز را بر این مبنا ببیند و در نتیجه خود را شاعر سیاسی، مذهبی، فلسفی، عرفانی، طنز وتمامی انواع دیگر شعر تصور کند. اگر چنین کرد چیزی از ادبیات و شعر نمی داند. زیرا در اساس تفاوتی میان نظم و نثر نیست و همانگونه که آنکه نثر می نویسد باید دانش یا علم آن دسته از علوم را داشته باشد شاعر نیز باید علم آن موضوعی را که می خواهد راجع بآن بنویسد داشته باشد و نباید تصور کند که در شعر اجازه دخالت و یا نظر دادن در باره تمامی موضوعات بدون داشتن دانش کافی هست. شاعرانی هم که در سایر موارد شعر می گویند باید متوجه باشند که توان شان چقدر است و در کدام مورد می توانند شعر بگویند و در کدام مورد نمی توانند وگرنه آنها نیز چیزی از شعر و ظرفیت شعری وظرفیت خود نمی دانند.