جامعه ایران در تب و تاب تحول است. این تب و تاب مشخصه اصلی آن تقریبا در تمام دوران حاکمیت جمهوری اسلامی است. این تحول که بسیاری آن را در فرم انقلاب (آنهم انقلابی خشن و خونین ) پیش بینی میکردند، نه تنها به واقعیت نپیوست، بلکه خواست آن کم کم به کانال رفرم لغزید، که بارزترین نمود آن جبنش اصلاحطلبی در چندین سال گذشته است. اینکه چرا تحول در فرم انقلاب روی نداد، به علل مختلفی برمیگردد، که میتوان آن را خلاصهوارچنین فرمولبندی کرد:
سرکوب شدید ـ پراکندگی اپوزیسیون ـ نقش مذهب ـ برآمدن جمهوری اسلامی از یک انقلاب تودهای- جنگ ایران و عراق و فضای میلیتاری ناشی از آن( این جنگ احساسات ملی را هم به حرکت درآورد و افکار عمومی را از مسائل داخلی دور کرد)ـ فروپاشی شوروی که به تضعیف ایده انقلاب منجر شد ـ و سرانجام ظرفیتهای حاکمیت که اینجا و آنجا توانسته است عقبنشینیهای استراتژیک بکند.
بعدها روند حوادث نشان داد که تحقق امر رفرم نیز بسیار دشوار بود. البته در ترسیم علل شکست روند اصلاحطلبی هم میتوان موارد بسیاری را ذکر کرد. که در اینجا به تنها دو مورد آن اشاره میکنم: نخست، عدم پیگیری اصلاح طلبان، و دوم کم عمقی پدیده رفرم در تودهها و عدم واکنش مناسب آنها در مقطعهای حساس گوناگون.
اما عدم توان جامعه در امر تحقق تحول از طریق انقلاب و نیز از طریق رفرم، به فروکش تب و تاب جامعه نه تنها نیانجامیده است، بلکه مسائل را در سطح پیچیدهتری قرار داده است. بویژه این پیچیدگی آنجا نمود بارز مییابد که میبینیم به علت انقلاب انفورماتیکی و مدرنیزه شدن بیشتر جامعه ایران، سطح آگاهی و مطالبات عمومی بشدت بالا رفته، اما در همان حال جامعه عملا از پراکتیزه کردن رویای تحول، حتی از طریق رفرم نیز ناتوان مانده است. البته در اینجا باید به روش دیگری هم اشاره نمود و آن نافرمانی مدنی است که گاها جامعه از آن سود جسته است. روشی که آن هم تعمیق و گسترش نیافت و تنها به عنوان یکی از ابزارها در مقاطع مختلف از آن استفاده شده است.
و این چنین بعد از آن همه فراز و نشیب چنین مینمایاند که اکنون جامعه ایران بر سر سهراهی غریبی گرفتار آمده است. سهراهی که در آن امر اختیار به کنار نهاده شده و بیشتر روند حوادث است که تعیین کننده میشود.
شاید بتوان این سهراهی را اینطور ترسیم نمود: یک راه آن امر تحول از طریق انقلاب، دیگری از طریق رفرم، و سومی از طریق نافرمانی مدنی است. که نافرمانی مدنی هم هنوز یک امر فعال نیست و بیشتر در امر انتخابها خود را نشان میدهد. امری که میتوان در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری هم انتظار آن را داشت.
در مورد ارتباط جامعه با این سه روش، به جرات میتوان گفت که جامعه ایران بطور قطعی در هیچ کدام از این راهها گام نگذاشته است. تاریخ دو دهه اخیر از این لحاظ ترکیبی است از نافرمانی مدنی و رفرم که در آن رفرم بیشترین نمود را یافته است.
میتوان گفت که جامعه ایران یک جامعه بیشتر منتظر است. مریضی است که بشدت احتیاج به التیام و شفا دارد، اما دکتر و دوای خود را نیافته است. رهروی است که تجارب بسیار اندوخته، اما این تجارب او را به وادی عمل قطعی نیاورده است. و این چنین منتظر به پیشواز انتخابات دور نهم ریاست جمهوری میرود.
***
جامعهای که اعتقاد خود را به انقلاب از دست داده بود، حتی در مقطع رفرم نیز نشان داد که حاضر به دادن هزینههای رفرم هم نیست. و این چنین تنها آنگاه که شکافهای حاکمیت اجازه میداد، در سطح وسیع در پای صندوقهای رای، تنها از طریق رای در یک حرکت تودهای حاضر به اعمال خواست و قدرت خود بود و هنوز هم تنها از طریق همین صندوقها ( عدم حضور در پای آنها ) میخواهد اعمال خواست و قدرت خود را بکند.
البته این به معنای فروکش کامل هر نوع حرکت و جنبش اجتماعی نیست. جنبش دانشجوئی. کارگران، زنان، جوانان و ملیتها کماکان در سطح نخبه و پیشروان آن به حرکتهای خود ادامه میدهند و چه بسا دستاوردهائی هم داشتهاند. اما حتی آنها نیز بر سر سه راهی مذکور قرار دارند و فاقد نیرو و اندیشه کافی در پایبندی به یکی از طرق دستیابی به هدف قرار دارند.
به نظر من حتی حضور نظامی آمریکا در منطقه و خطر برافروختن جنگی دیگر و نیز تحولات در عراق و افغانستان از طریق دخالت و تجاوز نظامی، به این خمودگی نسبی جامعه ما، در تعین تکلیف قطعی باز ضربه دیگری زده است.
و این چنین جمهوری اسلامی که نان این وضعیت را میخورد، به نظر من به نوعی بازی با حرکتهای اجتماعی در سطح نخبه و پیشروان آن پرداخته است، تا از این طریق هم دکوری به خود داده باشد و هم خطر حمله خارجی را کمتر کند. جمهوری اسلامی مواظب است که این جبنشها فراگیر و سازماندهی نشوند و به این وسیله هم از پتانسیل اعتراضی جامعه میکاهد و هم آنها را زیر نظر و کنترل خود دارد.
و در این شکاف، جبنشهای اجتماعی به کار خود ادامه میدهند، و بی گمان مهمترین امر آنها درهم شکستن فضای محدودی است که در آن گرفتار آمدهاند و نیز امر سازماندهی خویش است.
پس آیا جامعه ایران میتواند از این انتظار بدر آید؟ انتخابات ریاست جمهوری بی گمان فرصت دیگری است برای برون رفت از این حالت انتظار. و شاید سرآغاز حرکتهای فراگیر قطعی. باید ماند و دید. نزدیکی دیدگاهها در داخل و خارج کشور، و آغاز حرکتهای جبههای خود نوید دهنده هستند.