شش دلیل برای پیشروبودن جنبش زنان:
۱- مدافع پیگیرسکولاریسم:ازآنجا که مذهب (اسلام) مردسالاراست، ومتضمن برتری رسمی و قانونی مرد برزن، از همین رو تلقیق دین با دولت (قدرت) قبل ازهرچیز، جز تبعیض رسمی و مضاعف آپارتاید جنسیتی نبوده است. تصادفی نبود که شم تیز زنان ازهمان فردای پیروزی انقلاب بهمن و جلوتراز دیگران، با وقوف به آن که آن ها ازاولین قربانیان استبداد جدیدمی باشند، پرچم مقاومت را برافراشتند. زنان برای رهائی خود وجامعه ازچنگال اختاپوس حاکمیت مذهبی ازپیشقراولان مبارزه برای سکولاریزه شدن، جدائی دین ازدولت و خرافه زدائی هستند. و تصادفی نیست که هم اکنون نیزنقش فعال آنان درمقاومت کنونی زبانزدهمه است.
۲- جنبشی مطالبهمحور: مبارزه ضداستبدادی در وجه صرفا سیاسی و خلاصه شده در چند شعارسیاسی و بدون پیوند با وجوه اجتماعی- طبقاتی – فرهنگی، همواره جز سرابی برای رهائی زنان نبوده است. این نوع مبارزه یک بعدی همواره اسم شبی برای حفظ مناسبات و فرهنگ تبعیض آمیز حاکم بر جامعه و یکی از آفت های مبارزه عمدتا مبتنی بر نفی درجوامع استبدادی بوده است. دو قطبی شدن مبارزه حول چند مطالبه اخص و محدود سیاسی، به معنی ادغام کردن هویت های اجتماعی چند بعدی در جنبش یک بعدی و مشارکت اتم وار وبدون هویت آنان در جنبش عمومی و ضداستبدادی بوده است. از این رو جنبش زنان دیری است که با طرح مطالبات مثبت و گفتمان مطالبه محور درجهت درهم شکستن طلسم جادوی تک صدائی حاکم برجنبش ضد استبدادی به حرکت درآمده است. بی شک گفتمان مطالبه محور درجامعیت خود هم دربرگیرنده مطالبات خرد و کوچک و بیواسطه علیه رژیم آپارتاید جنسیتی است و هم شامل مطالبات کلان زنان و معطوف به کلیت سیستم حاکم. تنها در پیوند بین مطالبات کوچک و بزرگ است که یک جنبش دارای پایگاه گسترده توده ای معنا پیداکی کند و حرکت برای رهائی به مثابه یک جنبش عینیت می یابد. مبارزه برای مطالبات ملموس و بی واسط توده زنان، و پیوند این مطالبات با مطالبات پایه ای وکلان زنان و پیوند این هردو با مطالبات وبا جنبش عمومی ضداستبدادی است که جنبش زنان را،هم چنان که جنبش عمومی را توانمند می سازد. برقراری رابطه اصولی و تقویت کننده بین آنها ازمهمترین چالش هائی هستند که جنبش زنان اکنون درگیرودار پیشبرد آن است.
۳- مبارزه علیه خشونت. خشونت بخشی جدانشدنی ازجامعه بامشخصه مردسالاری است. خشونتی بی کران که از انباشت میلیون ها تن مواد رادیوآکتیوهسته ای وبرپائی جنگ ها، تا اعمال قدرت و سلطه درتمامی یاخته ها و تاروپودهای و اجتماعی ازخانه و مدرسه و محله و قریه و دهکده گرفته تا فرهنگ و تمامی عرصه های اجتماعی و اقتصادی و تاجامعه فرهنگی نفوذ کرده است. جوامعی چنین اشباع شده از خشونت وساختارهای مبتنی برآن، بی شک بیش از هر زمانی به حضور کنشگر و اثرگذارجنبش اجتماعی زنان نیازدارد.همانطورکه زنان نیز بدون وجود چنین جنبشی خود سازمان یافته و رهائی بخش، قادربه مقابله با کشش نیرومند سنت و مناسبات مبتنی برسلطه موجود در جامعه برای ادغام آن در خود نخواهد شد. مبارزه زنان برای نفی سلطه ریشه در مبارزه علیه نفی هرگونه سلطه انسان بر انسان دارد.
۴- جنبشی شبکه ای و با مناسبات افقی. چنان که می دانیم جنبش زنان بیش از شروع جنبش اخیر ضداستبدادی، در گیرودارآزمون مبارزه برای سازمان بابی افقی و ایجاد سازوکارهای مناسب آن بوده است. و البته وجود چنین رویکردی در جنبش زنان امری تصادفی نبوده و قبل ارهرچیز ریشه در مبارزه علیه سلطه انسان برانسان دارد. آن ها بدلیل وجود همین سلطه و لمس کردن آن با گوشت و پوست خود به خوبی دریافته اند که بین سلطه (اعمال قدرت) و سازمان یابی مبتنی برسلسه مراتب پیوندی خونی و ناگسستنی وجود دارد. از همین رو در نزد آنها مبارزه علیه سلسه مراتب بخشی از مبارزه برابری خواهانه و انسانی علیه تبعیض را تشکیل می دهد.
۵- جنبش زنان یک جنبش یک دست و یک پارچه نیست، بلکه خود جنبشی پلورالیستی و چندگانه است. جنبش زنان دارای دوایرمتداخلی با جنبش دانشجوئی، جنبش جوانان، جنبش کارگری و جنبش برابری ملیت ها و..است. و بنابراین دارای ویژگی کثرت ووحدت بطورتوامان است. ازهمین رو جنبش زنان بدون پیوند با این جنبش ها و بدون دفاع ازمطالبات آن ها نمی تواند به کمال خود را شکوفا سازد.
۶- درمیان کارگران و مزدحقوق بگیران، زنان بدلیل زن بودن بیش ازمردان هم طبقه ای خود مشمول تبعیض طبقاتی واقع می شوند. سیطره کاربی مزد یا بامزدنازل تر، هم چون کار خانگی و تربیت فرزندو آشپزی و در یک معنای وسیع تراشتغال آنان درعرصه های بازتولید نیروی کاراخص تولیدی برای نظام سرمایه داری بیش ازمردان است.و درست بدلیل آن که آنها بیش از دیگران محروم از حقوق برابر و دستخوش تبعیض وبی قانونی هستند، بیش ازهرنیروی دیگری علیه این گونه تبعیضات وازجمله تبعیضات درون طبقاتی هستند. برای آنها طبقه یک مقوله یکدست نیست بلکه مرکب ازلایه ها وبخشهای متفاوت و از رویکردهاگوناگون ومتکثراست. آنها در مبارزه برای رهائی به ناگزیر با فرهنگ ها و ارزشهای سلطه درونی شده وبارسوبات و فرهنگ بورژوائی وتبعیض آمیز درون طبقاتی نیزدرگیرند. وبنابراین بسنده کردن به یک مبارزه تک بعدی وصرفا متوجه موانع بیرونی شدن، متضمن رهائی آنها نیست. لایروبی رسوبات فرهنگ سلطه و خشونت و مردسالاری نیزبخشی از این مبارزه را تشکیل می دهد.
این ها پتانسیل ها و ارزش های افزوده بالفعل و یا بالقوه ای هستند که جنبش زنان می تواند در تعامل خود به سایرجنبش ها به آن ها ارزانی دارد. افزوده هائی که از قضا سایرجنبش ها برای تکوین سیمای انسانی و تکوین چندبعدی خود سخت به آن ها نیازدارند. توجه بیشتربه آینده بشرو کودکان و محیط زیست و صلح وعلیه سلطه و مثله کردن انسان ها به نیمه ها وبخش های بیگانه با یکدیگر همه و همه … ارزش ها و پتانسیل های هستند که جنبش پیشرو و رهائی بخش زنان می تواند آن را به مثابه ارزشهای جهان شمول انسانی در برابرنظم و مناسبات حاکم برجهان قرارمی دهد و آنها را به مدافعین پیگیربا جهانی دیگر، جهانی مبتنی بر آزادی و برابری گره بزند. دفاع پیگیراز حقوق برابرنه فقط مستلزم مبارزه برای تأمین برابری حقوقی است، بلکه هم چنین مستلزم آن است که از برابری صوری و قانونی فراتررفت. بدون فراتر از رفتن ازسطح برابر حقوقی نمی توان به برابری حقیقی ونفی تبعیض ها در گستره وسیع دست یافت.
جنبش زنان تا حدی که بر این افزوده ها و پتانسیل های بالقوه و بالفعل خود – امری که فعلیت یافتن آنها مستلزم تلاش وافری است- تأکید کند و تاحدی که آنها را در جنبش عمومی تسری بدهد، به همان اندازه به مثابه یک جنبش رهائی بخش و در نقش یک سوژه کنشگر برای ایجاد یک شهروند واقعا برابر و جهانی تأثیرگذار باشد.