سه سال از حصر خانم زهرا رهنورد و آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و بیش از چهار سال از زندانی کردن فعالین جنبش سبز میگذرد. گردانندگان حکومت میگویند که جنبش سبز به تاریخ پیوسته است. اگر جنبش سبز به تاریخ پیوسته باشد، دیگر برای حکومت خطری ایجاد نمیکند. پس چرا آنها حصر را برنمیدارند و زندانیان سیاسی را آزاد نمیکنند؟ چرا این همه علیه جنبش “مرده” تبلیفات میکنند و هزینه کلانی را برای نمایشهای خیابانی علیه آن صرف میکنند؟
همشیه در حکومت های استبدادی و دیکتاتوری ارگان های امنیتی و سران این نوع نظام های استبدادی سعی می کنند تصویری کوچک و ضعیف از اپوزیسیون خود در جامعه ارائه دهند و غالباً این گونه تبلیغات هیچ سنخیتی با واقعیت جامعه و بویژه با موضعگیری سران چنین حکومت هایی ندارد. این موضوع جای سوال دارد که چگونه می شود دو نفر از رهبران نمادین جنبش سبز را به همراه همسر یکی از آنها بصورت غیر قانونی بیش از سه سال در حصر و حبس نگه داشت و علاوه بر آنها چند صد نفر دیگر از زنان و مردان ایران زمین را که برای دفاع از حق رای خود، برای آزادی و حقوق بشر علیه تبعیضات و بی عدالتی ها دست به اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز در خیابانها زده اند را در زندانها بصورت ظالمانه و ناعادلانه زندانی کرد و همه آنها را از بسیاری از حقوق اجتماعی و مدنی خود محروم کرد و بیش از صد نفر از آنها را هم در خیابانها، در زیر شکنجه در زندان ها کشت و بعد هم آمد و به دروغ، تبلیغات و ضد تبلیغات علیه این جنبش راه انداخت و در آخر هم اعلام کرد که دیگر کار سبزها تمام شد و آنها دیگر برای همشیه مردند!
اما این نوع دروغ ها آنقدر توخالی است که حتی خودی هایشان هم نمی توانند باور کنند. مقامات امنیتی، نظامی و ارگان ها و شخصیت های مختلف نظام، دروغ های بی پایان خود را در سخنرانی ها، در صدا و سیمای ضرغامی، در کیهان شریعتمداری و در فضای مجازی مدام تکرار و تکرار می کنند و در بسیاری موارد هم با چاشنی تهدید و انواع فشارهای دیگر همراه می سازند تا شاید به خیال خودشان تبلیغاتشان کارساز شود! اما واقعیت چنین رفتاری نشانگر این است که در جامعه و در میان قشرها و طبقات مختلف، درخواست ها برای آزادی رهبران جنبش سبز رو به افزایش است. خود آقای روحانی بارها مستقیم و غیرمستقیم از رفع حصر صحبت کرده است. اگر موضوع رفع حصر بعنوان یک معضل جدی برای نظام مطرح نبود قاعدتاً روحانی هم چیزی نمی گفت!. حتی اگر هم فرض کنیم که ایشان در انتخابات ریاست جمهوری برای کسب رای سبزها موضوع رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی را مطرح کرده باشد باز این موضوع بیانگر این حقیقت است که ایشان مطالبات نیرویی را طرح کرده است که در جامعه دارای نفوذ و پایگاه است و این موضوع آنچنان در نظام از اهمیت برخوردار شده است که رئیس جمهور و کابینه اش و انواع مختلف ذوب شدگان در ولایت فقیه را وادار به موضعگیری می کند.
رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی فقط صدایش در داخل کشور نیست که شنیده می شود بلکه در سطح جهانی، در هر ارگان، کنفرانس، جلسه، ملاقات و دیداری که با سران دولت آقای روحانی صورت می گیرد چنین مطالباتی مطرح می شوند. نهادها و فعالان ایرانی و گروههای بین المللی حقوق بشری، چندین بخش مختلف سازمان ملل متحد، از جمله گروه بازداشتهای خودسرانه و گزارشگر ویژۀ حقوق بشر در ایران، گزارشگر ویژۀ حق آزادی اجتماعات و انجمن های مسالمت آمیز، و گزارشگر ویژۀ دستگیریهای خودسرانه ول کن قضیه نیستند و مکرراً و دائماً از دولت ایران می خواهند تا رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی را آزاد کنند. فشار به دولت و رهبران جمهوری اسلامی بسیار بالاست.
دولت روحانی، ارگان های دیگر حکومتی و ولی فقیه با این فشارهای داخلی و جهانی مانده اند که چه کنند. صداها برای آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر، حبس و رعایت حقوق بشر آنقدر بلند و رساست که کسی نمی تواند منکرش شود. به همین خاطر است که انواع ارگان های امنیتی، حراستی و صدا و سیمای ضرغامی به همراه ده ها ارگان وابسته به رهبری به تکاپو افتاده اند و با پخش انواع دروغ و شایعه، با انجام سانسور و محدودیت، تهدید و فضا سازی و … همه کار می کنند که این صداها شنیده نشوند و خاموش شوند. آنها بدجوری به مخمصه افتاده اند و راه در رو هم ندارند.
در سطح جامعه هم آقای روحانی و دولتش حسابی توسط جامعه مدنی و سبزها و بخش بزرگی از مردم تحت فشارند و دائماً به عرض رئیس جمهور روحانی می رسانند که پس قول و قرارهای قبل از انتخابات و پس از انتخابات چی شد؟ کی اقدامات دولت را برای رفع حصر و آزادی همه زندانیان سیاسی زمینی میشود؟ روحانی هم خوب می داند که نمی شود نسبت به انتظارات مردم بی عمل و بی پاسخ باقی ماند! و او خوب می داند اگر اقدامی نتواند سازمان دهد حمایت رای دهندگان از او در دور دوم با مشکل روبرو خواهد شد. موضعگیری های گاه و بی گاه او هم ناشی از این مراجعات است. او اگر رو راست با مردم نباشد و واقعیت ها را نگوید تمام کاسه و کوزه ها بر سر او خواهید ریخت و رهبر، راست افرادی و دیگر ذوب شدگان در ولایت هم همین را می خواهند.
حکومتی ها هنوز در تبلیغات بیرونی خود می خواهند چنین وانمود کنند که این جنبش زنده نیست اما همه خودی های حکومتی خوب می دانند که جنبشی که از میان اقشار و طبقات گوناگون پرچم سبزی را با انگیزه های متفاوت، رنگارنگ و با خواسته های مشترک بلند کرده، قصد خاموشی زودرس را ندارد. انباشت مطالبات در ۳۵ ساله گذشته آنقدر افزایش یافته که نمی شود براحتی از توجه به این خواستها گذشت. مگر می شود جنبشی را که برای مشارکت در سرنوشت کشور و منافع ملی آن عزم و جزم کرده و علیه تبعیض و بی عدالتی بپا خواسته را براحتی سرکوب و حذف کرد؟ البته امکان دارد با سرکوب، شکنجه و زندان برای مدتی تجمعاتش را مانع شد اما اگر موقعیت فراهم شود ظرفیت جنبش سبز آنقدر بالاست که می شود صدایش را باز با قدرت و طنین بیشتری برای تغییر، بصورت علنی در جامعه دوباره شنید. این حقیقت را همه می دانند و رهبر حکومت هم آنرا خوب می فهمد و اتفاقا از همین هم بیم و ترس دارد.
این واقعیتی است که جنبش سبز موفق شد و توانست آقایان موسوی و کروبی را بدنبال خواسته های منطقی و دمکراتیک خود بکشاند. خوشبختانه دو رهبر این جنبش نیز استعداد، تجربه برای فهم این موضوع را از خود نشان دادند. حوادث سیاسی سال ۸۸، ارتباط و اعتماد میان مردمی که معترض به رای گم شده یا حذف شده خود بودند را در عمل با آقایان موسوی و کروبی تقویت کرد و بدین ترتیب نقش و اتوریته آنها در میان جنبش سبز و سازمان های متنوع و رنگارنگ آن بشدت افزایش یافت. مقاومت موسوی و کروبی و نفوذ کلام موسوی در جنبش سبز که جنبشی رنگین کمان و متنوع بود، از اتوریته برخوردار شد. مواضع و تحلیل های آقای موسوی و مقاومت ایشان در برابر نیروی استبداد موقعیت ایشان را در راس جنبش سبز تثبیت کرد. آنها در این مبارزه بر ضرورت گردن گذاشتن به آرای مردم در یک انتخابات آزاد تاکید کردند و بصورت علنی هم اعلام کردند که قبول رای مردم برایشان یک اصلی اساسی است و از آن به هیچوجهی کوتاه نخواهند آمد! آنها تا امروز هم بر سر پیمان خود با مردم عقب نشستند و همه اخبار و اطلاعات از حصر، حاکی از این واقعیت است.
آقای خامنه ای چه نقشی در حصر و حبس دارد؟
ایشان نقش درجه اول را در این عرصه بازی می کند. اصلا خود قوانین اساسی جمهوری اسلامی هم بازیگری نقش اول را به ایشان محول کرده است. واقعیت کنونی در حکومت نشانگر این است که رهبر حکومت علی خامنه ای بدنبال تنش زدایی در سیاست های داخلی هم پا با سیاست های بین المللی نیست. به همین خاطر هم است که آقای روحانی فقط بدنبال مصالحه با غرب در خصوص پروژه هسته ای و لغو تحریم های اقتصادی به میدان آمده است و در این عرصه هم تاکنون از حمایت خامنه ای برخوردار شده است. اما شرایط امروزی ایران در وضعیتی است که نمی شود بدون فضای باز سیاسی به شرایط وخیم اقتصادی و بیکاری گسترده نسل جوان کشور، سر و سامان داد. وضع آنقدر خراب و متزلزل است که فقط با یک توافق بین المللی که در جای خودش می تواند مثبت باشد، نمی شود پاسخگوی انبوه مطالبات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی مردم شد. ادامه وضعیت کنونی در جامعه به نفع ولی فقیه علی خامنه ای و راست افرادی نیست. و حسن روحانی هم می داند که مردم از او انتظاراتی دارند که اگر به آن انتظارات توجه لازم صورت نگیرد می تواند حمایت مردمی رئیس جمهور را کاهش دهد.
بنابراین تردیدی نیست که تصمیم گیری درباره وضعیت رهبران در حصر جنبش سبز بیش از همه به عهده آقای خامنهای رهبر جمهوری اسلامی است. بسیاری از ذوب شدگان ولایت فقیه بارها متذکر شده اند که تصمیم به حصر با نظر شخصی “آقا” انجام شده و در نتیجه تغییر این وضعیت نیز تنها با نظر ایشان امکانپذیر خواهد شد.
تا امروز مسئولین ایجاد حصر رهبران جنبش سبز، هیچ پاسخ حقوقی و قضایی، برای این اقدام غیرقانونی خود مطرح نکرده اند. ظرف سه سال گذشته موسوی، کروبی و رهنورد رسماً متهم به انجام هیچ جرمی نشده اند و حتی مورد محاکمه نیز قرار نگرفته اند. هر چند که موسوی و کروبی هر دو خواهان برگزاری دادگاه برای رسیدگی به اتهاماتی شده اند که از سوی حکومت به آنها زده میشود اما تا امروز همواره این درخواست اصولی و منطقی با بیاعتنایی و بیمسوولیتی مقامات قضایی جمهوری اسلامی مواجه شده است. آنها همچنان در طی سال های گذشته بدون تفهیم اتهام و یا محاکمه تحت حصر خانگی مانده اند. به نظرم همچنان می بایست فشار به راس نظام و دولت روحانی در داخل و خارج از کشور ادامه یابد تا بلکه به اقدام غیرانسانی نگهداری موسوی، کروبی و رهنورد در حصر خانگی و بدون دادرسی عادلانه پایان داده شود و به همراه آنان صدها زندانی سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی نیز آزاد شوند.
آقای حسن روحانی در جریان کارزار انتخاباتی قول داد که برای رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی خواهد کوشید. اما مواضعی که همکاران او اتخاذ میکنند، بیشتر رفع مسئولیت و ارجاع موضوع به سایر ارگانها است. دلیل چنین برخوردی چیست؟ آیا این برخورد به معنی پشت کردن به وعده انتخاباتی است؟
مدتهاست که می خواهند از شر حصر رهبران جنبش سبز راحت شوند زیرا برای حکومت و بویژه رهبر آن ظرف سه سال گذشته این موضوع بسیار پرهزینه بوده است. اتفاقاً یکی از راه های موفقیت در مبارزه این است که جنبش های اعتراضی یا اجتماعی چنان عمل کنند که حکومت مجبور به دادن هزینه شود. اگر چنین شود عقب نشینی حکومت دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. در سه سال گذشته رهبری نظام بابت حصر رهبران جنبش سبز مجبور به پرداخت هزینه شده است و این دلنشین و روحیه برانگیر برای مبارزه فعالین جنبش دمکراتیک مردم ایران است. اپوزیسیون و کلاً دمکرات ها و آزادیخواهان چپ کشورمان به این تجربه مثبت در مبارزتشان مناسب است بیشتر توجه نشان دهند. در مبارزه هزینه دادن نباید فقط یک جانبه باشد و حکومت هم باید بابت سرکوب، حذف، حصر و حبس منتقدین هزینه پرداخت کند. اگر این نوع مبارزه بر حکومت تحمیل نشود، جنبش ها براحتی سرکوب و خاموش خواهند شد.
در صحبت ها و موضعگیری های اخیر مقامات مختلف نظامی و امنیتی نزدیک به رهبری حکومت از توبه، پشیمانی، سکوت، عذرخواهی رهبران جنبش سبز به کرات برای رفع حصر و حبس شنیده می شود. اگر بخواهیم صحبت های امروزین این افراد و ارگان ها را با سال های اول و دوم حصر از زبان همین رهبران ریز و درشت جمهوری اسلامی مقایسه کنیم براحتی می توانیم بینیم که ادبیات سیاسی آنها نیز عوض شده است. مثلا در سال های گذشته صحبت از محاکمه، زندان طویل مدت، عامل اسرائیل و امریکا، جاسوس و سخنگویان سازمان های اطلاعاتی و امنیتی دولت های خارجی، خائنین به نظام و مردم، مفسد فی الارض و… توسط جریانات وابسته به راست افراطی و رهبری نظام بسیار علیه رهبران در حصر جنبش سبز شنیده می شد. اما آنها امروز دست به عقب نشینی زده اند و فقط از توبه یا حداقل در صورت آزادی از سکوت صحبت به میان می آورند. هزینه آور بودن ادامه حصر بدلیل افزایش فشار اجتماعی در داخل و خارج از کشور آنها را مجبور کرده که در ظاهر در رابطه با حصر تغییراتی را در ادبیات سیاسی و مطالبات رهبران و مسئولین مختلف نظامی و امنیتی نظام بوجود آورند و به نظرم این عقب نشینی اجباری، موفقیت و پیشرفت برای جنبش سبز محسوب می شود. نتیجه اینکه فشار بین المللی وقتی با فشار اجتماعی در ایران بر هم تلاقی پیدا می کند می تواند تاثیرات و تغییرات مثبتی را بر جا بگذارد.
در دولت حسن روحانی ما با چند نظر مواجه هستیم . این تناقضات را می توان در گفته های آقای رئیس جمهور، وزرا و سخنگویان دولت در خصوص حصر به کرات شنید.
روحانی در حاشیه مجمع جهانی اقتصاد در گفتگویی با شبکه خبری “سی. ان. ان.” درباره آزادی رهبران جنبش سبز و بازداشت شدگان پس از انتخابات ۸۸ گفته: “هیچکس برای همیشه در زندان و حصر نمیماند”. یا در جمع دانشجویان حرف مشابهی را حسن روحانی برای رفع حصر مطرح کرد. البته این واقعیتی است که آزادی زندانیان سیاسی در حوزه اختیارات رئیس جمهور نیست و قوه قضائیه مسئولیت مستقیم دارد و این قوه دربست وابسته و ذوب شده در ولایت فقیه است و رهبر نظام نقش اصلی در این زمینه بازی می کند. اما نباید فراموش کرد که حسن روحانی بعنوان رئیس جمهور از اعتبار و نفوذ لازم اجتماعی و سیاسی برای آزادی رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی برخوردار است و اگر بخواهد می تواند اقدامات روشنی را برای آزادی آنها انجام دهد. در ضمن از روحانی باید خواست که در این خصوص به مردم گزارش دقیق و علنی بدهد.
در کنار اظهارت رئیس جمهور ایران ما با اظهارات حسام الدین آشنا مشاور ارشد دولت روحانی در مصاحبه با نشریه اندیشه پویا که ابتدای دی ماه منتشر شد مواجه هستیم. ایشان مسوولیت رفع حصر را متوجه میرحسین موسوی و مهدی کروبی کرده و گفته است “مسئله حصر چند جانبه است. همه جوانب را که شما حل کنید باز یک جانب باقی میماند و آن کسی است که تحت حصر است. او باید تصمیماتی بگیرد. اگر او نتواند و یا نخواهد تصمیم بگیرد، کار برای همگان دشوار میشود.” یعنی اینکه آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد می بایست مشابه همان کاری را کنند که کاندیداهای دولت در مجلس در هنگام اخذ رای اعتماد به کابینه آقای حسن روحانی مجبور به توبه یا پشیمانی از کارهای انجام شده، کردند. چنین موضعگیری هایی از طرف مشاور ارشد روحانی متناقض با سخنان رئیس جمهور است و معلوم نیست که دولت چگونه در این عرصه عمل خواهد کرد؟!
شما چه ارزیابی از جنبش سبز دارید؟ به نظر شما، این چنبش زنده و پایدار است و یا اینکه به گذشته تعلق دارد؟
من در خلال سه سوال قبلی به عنوان یک فعال جمهوریخواه، سکولار و دمکرات چپ طرفدار جنبش سبز تلاش کردم نشان دهم که این جنبش همچنان زنده است و در عرصه های مختلف کشور بصورت زنده و فعال حضور موثر دارد. به علاوه جنبش سبز از حوادث سال ۸۸ تا امروز توانسته در فعالیت های خود روند فرسایش و ریزش درونی جبهه ذوب شدگان در ولایت فقیه را شتاب بیشتری دهد. شکاف در طیف اصولگریان نمونه روشن این ارزیابی است. نتیجه این وضعیت، تعضیف موقعیت خامنه ای، جریان راست افراطی و کلاً جریان اصولگرایی در جامعه شده است.
همچنین می توان ادعا کرد که ادامه حصر رهبران جنبش سبز یا تداوم سرکوب ها از طریق ارعاب، احضار، تهدید، بازداشت منتقدان و نخبگان و ایجاد محدودیت، خود یک شاهد بارز برای زنده بودن جنبش سبز است. این جنبش به گفته موافقین و مخالفینش در همه جا حضورش احساس می شود. این جنبش همانند آتش زیر خاکستر است. فرصت و امکان بیابد بازهم به خیابانها و اماکن عمومی برای دفاع از آزادی و تغییر شرایط موجود، خواهد آمد. جنبش سبز در جامعه گام به گام با وجود سرکوب و اختناق به پیش می رود و حکومت هم علیرغم ادعاهایش مبنی بر خاموش کردن جنبش اعتراضی، نسبت به برآمد دوباره آن، ترس و نگرانی دارد. پس به جرات می توان چنین نتیجه گیری کرد که جنبش سبز به گذشته تعلق ندارد. این جنبش در حال تدارک و سازماندهی برای برآمد مجدد بیرونی در در یک موقعیت مناسب برای انجام تغییرات اساسی و دمکراتیک در سطوح مختلف جامعه و کشور است.
با تشکر