چند روزی بیشتر از انقلاب نگذشته بود که یک شب در منزل دوستی در امیرآباد نشسته بودیم و بحث میکردیم. چند تا از دخترها در وسط هال نشسته بودند و برای ۸ مارس بر پوستر های سفید با ماژیک شعار مینوشتند. اولین بار بود که در ایران روز بین المللی زن را برگزار میکردیم. بیشترشان از دوستانی بودند که تازه با انقلاب به تهران باز گشته بودند. قرار بود روز بعد تظاهرات بزرگ زنان برگزار شود که بعدا به تظاهرات یا روسری یا توسری معروف شد. دوستان ما بیشترشان خارج کشوری و به اتحادیه کمونیستها و یا سازمان وحدت کمونیستی وابسته بودند. یکی دو روز قبل دولت بازرگان بخشنامه ای صادر کرده بود که رعایت موازین اسلامی را به کارمندان دولت و مراجعه کنندگان به دوایر دولتی الزامی می کرد.بحث ما بیشتر بر سر آن بود که آیا روسری و حجاب مساله عمده روز است یا مبارزه ضد امپریالیستی که ما مدعی بودیم عمده تر است. چهل و اندی سال از آن شب ها میکذرد و من هنوز متاسف از آنم که در آن ایام مساله آزادی زنان برای انتخاب پوشش برایم اهمیتی نداشت و نمی توانستم آن را با اهمیت مبارزه ضد امپریالیستی که ما مدعی آن بودیم در دو سوی ترازو بگذارم و باور کنم که هر دو اهمیت داشتند.
این هفته باز هم تلنگری با مرگ جانخراش مونا حیدری معروف به غزل بر ضمیر ناخودآگاه مان خورد که حق برابر زنان چیزی نبود که بتوان بر سر آن معامله کرد. آن لحظه در تاریخ ما ثبت شد به همین صورت که ما برای زنان حق حاکمیت بر خود را ثانوی فرض کردیم و آن را به آینده ای واگذاشتیم که علیرغم میلمان هیچ گاه نرسید. آن تبعیض نهادینه شد و چهار دهه بعد هم ما نتوانستیم آن را پس بزنیم. در چهل سالی که از ان روزها گذشته است، روزی نبوده است که ما باز در برابر این انتخاب قرار نگرفته باشیم که مساله زنان مهم تر است، حقوق بشر مهم تر است، برابر حقوقی ملیت ها مهم تر است، رشد متقارن اقتصادی مهم تر است، زندگی در صلح مهم تر است، یا بقا و یک پارچگی سرزمینی ایران! ما چپ ها در پاسخ به این انتخاب خود را قربانی جنگ کرده ایم، به زندان رفته ایم، شکنجه شده ایم، اعدام شده و در گور های دسته چمعی بخاک سپرده شده ایم، اما سر بقای ایران معامله نکرده ایم.
مونا(غزل) حیدری و صد ها زن دیگری که در سالهای اخیر قربانی خشونت های خانگی بوده و سرشان بریده شده است، حاصل ان اولویت بندی روشنفکرانه ما بوده اند. قوانین شرعی که در کشور حاکم شده با سکوت توام با رضای اکثریت نخبگان جامعه ممکن شده است. همین قوانین شرعی باعث شده است که پدران، برادران و همسران قاتل و جنایتکار این قربانیان زیبا از پیگرد قانونی رها گردند. آنها در زیر سایه این قوانین توانسته اند که با افتخار سر بریده این غزل های نا تمام را در خیابان بگردانند و از غیرت شرم آور خودشان در شبکه های اجتماعی “قلب” بگیرند.
در جامعه مردسالار که قوانین قضایی را مردان مینویسند نمی توان انتظاری جز این داشت. از همان آستانه نوشتن بیانیه جهان شمول حقوق بشر در ۱۹۴۸ عربستان سعودی بعنوان نماینده این تفکر رسما منکر حق برابر زنان با مردان بود، و ایران که در آنسال جزو حمایت کنندگان بود امروز با حکومت اسلامی به آن پیوسته است. ایران حتی در زمان رژیم سابق نیز از پذیرش کنوانسیون حقوق سیاسی زنان مصوب ۱۹۵۲ سازمان ملل سرباز زده و به آن نپیوسته است. جمهوری اسلامی نیز همچنان عضو این کنوانسیون نیست که با استناد به برابر حقوقی زنان با مردان در منشور سازمان ملل متضمن برابری زنان و مردان در حق مشارکت سیاسی و احراز پست های مدیریتی و ریاستی ست. جمهوری اسلامی قضاوت زنان را برسمیت نمی شناسد و تابحال هیچ گاه حاضر نشده است شایستگی زنان را برای احراز پست ریاست جمهوری تایید نماید. در زمان رژیم سابق هم برطبق قانون اساسی مشروطه شاه نمی توانست یک زن باشد. از همین روست که کودک همسری علیرغم همه تلاش های موجود برای منع آن کاملا مورد تایید جمهوری اسلامی و سیستم قضایی آن است. مونا حیدری نیز قربانی این سنت بود که در دوازده سالگی به شوهر داده شد و در چهارده سالگی مادر شد.
جمهوری اسلامی به بهانه های مختلف جهانشمولی حقوق بشر را نمی پذیرد و بالطبع قائل به حق برابر زنان با مردان نیز نیست. مساله با ادعاهای روشنفکران پست مدرن نیز تقویت شده است که حقوق را محدود به نورم ها و سنن جوامع فرهنگی/قومی کرده است. ابزاری که با وجود حاکمیت مذاهب نیازی به توجیهات روشنفکری ندارد.