طرح زندگی زنان را همواره نیروهایی بیرون از کنترل شخصی شان تعیین کرده اند. ممانعت از حجاب زنان دردوره ی رضاشاه و حجاب اجباری پس از انقلاب اسلامی در هر دوی این تحولات ما شاهد برساخته شدن وبازتولید بدن های زنانه از طریق کنترل سیاسی تن زنان هستیم اینجاست که نگاه فوکو در ذهن تداعی میشود نگاهی که میگوید بدن به طور مستقیم درگیر حوزه ی سیاسی است و با روابط قدرت نوعی ارتباط جدایی ناپذیر دارد روابط قدرت ضمن سرمایه گذاری در بدن، مبادرت به نشانه گذاری و تربیت آن می کند و بدن را برای انجام وظایف و هویدا کردن انواع نشانه ها، تحت فشار قرار میدهند تاثیر گذاری افراد بر بدن هایشان نیز منبعث از گفتمان های غالب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و…. می باشد.
البته در هر زمانی که حجاب تبدیل به ابزاری برای اعمال سلطه بر افراد گردید، مقاومت نیز از دل خودش بیرون آمد. در دوره کشف حجاب بسیاری زنان با پافشاری بر حجاب خویش و ممانعت از برداشتن آن، حجاب را بدل به وسیله ای جهت مبارزه و مقاومت در برابر حاکمیت نمودند.
در دوران پس از انقلاب که حجاب اجباری گشت نیز تا به امروز پوشش زنان دستخوش تغییرات گوناگونی گردیده است. فشار و محدودیتی که زنان در حفظ ظاهر وانتخاب پوشش خود در عرصه عمومی متحمل می شدند به شدت تعدیل گشته وگرچه که همچنان نیروهای نظامی و انتظامی مسئول نظارت وکنترل وضعیت پوشش زنان در عرصه عمومی هستند.حجاب در سنت اسلامی به عنوان پوششی است که هویت جنسی- بدنی زن را تعریف کرده و مظهر عفت زن تلقی می گردد در ایران پس از انقلاب فقیهان صورت خیالینی از جامعه مطلوب در ذهن خود پروراندند که با اصول و قواعد شریعت مطابقت داشته باشد.
گرچه فقیهان موضوع فتوای خود را فرد قرار دادند اما در همان حال یک جامعه ی سامان یافته بر مبنای قواعد شرعی را مطلوب خود انگاشتند. در این میان مهمترین تمایز یک جامعه متشرعانه از غیر، زن و نحوه ی حضور اوست، اینجاست که از نظر فقها حضور یک زن بدحجاب جامعه را ناپاک و آلوده می کند. چرا که این جیزیست که صورت خیالین فقهی از جامعه ی مطلوب را به کلی ویران میکند. به همین سبب زنان اصلی ترین عامل محرک محافل محافظه کار و سنتی برای حضور در عرصه ی سیاست هستند.
آزادی از منظر فقها با مسئله زن تعریف و معنا میشود همواره پیامد آسیب هایش را با اختیاراتی که به زنان داده میشود متصور میشوند اما خود زن نیز توسط اسلامگرایان قربانی همین مفاهیم میشود. طبق این تعریف است که زنان بنیادگرا با حفظ حجاب که در باورشان سویه عفت عمومی دارد و نیرویی آزادی بخش و نه سرکوب گر و ابزاری برای دوری از آزار و اذیت جنسیتی و کسب احترام است به خود اجازه حضور در اجتماع را می دهند. یعنی زن در این مقام پذیرفته است که تن اش ابزار هوس رانیست پس با حجاب به حضور خود در اجتماع مشروعیت میدهد. این مشروعیت در راستای سکس زدایی از جامعه اسلامی و حفظ عفت عمومی و جلوگیری از فساد و پیامدهای آن است. پس حضور زن در اجتماع منع نمی شود، بلکه باید به دنبال کنترل این حضور از طریق کنترل بر بدن بود تا زن در چارچوب تعریف شده ی یک ایدئولوژی خاص وارد اجتماع شود و جامعه به فساد کشیده نشود. در جامعه اسلامی ایران بدن زنانه بعنوان یک ابژه ی شهوانی و اروتیک و تحت مالکیت مرد تعریف شده است .
این گفتمان در جامعه ی اسلامی ایران به نوعی زن را به مثابه ی ابژه در اجتماع مردانه بر مبنای جنسیت تقلیل میدهد و همان خواهر خوانده ی گفتمان بازتولید بدن زنان به عنوان یک ابژه ی زیبایی شناختی تحت سلطه سرمایه داری است. و پر پیداست که هر دو گفتمان زنان را به سمت خود شی پنداری سوق میدهند. زن در هر دو گفتمان به جنسیت اش تقلیل پیدا کرده و بدن او بعنوان مهم ترین شاخص جنسیت، بر کل موجودیت او مقدم گشته است و موضوع شناخت اجتماع مردانه و تعامل قرار میگیرد.