سامانه اینترنتی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

GOL-768x768-1

۹ دی, ۱۴۰۴ ۰۲:۳۵

سه شنبه ۹ دی ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۵

بیمۀ تکمیلی یا پرداخت دوباره برای حقی که پیش‌تر پرداخت شده است؟
درمان، حقی قانونی و پیشاپیش پرداخت‌شده برای کارگران و بازنشستگان است و سازمان تأمین اجتماعی موظف است این حق را به‌طور کامل اجرا کند. بیمۀ تکمیلی هرگز نباید جایگزین تعهد...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار کارگری سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار کارگری سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
فروغ فرخزاد؛ تولد یک صدا
شهناز قراگزلو : در شعر فروغ، زن بودن نه یک نقش تحمیلی، که یک تجربه انسانی است. او "زن" را از حاشیه به متن آورد؛ زنی که عاشق می‌شود، می‌ترسد،...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
با یادِ رفیق غلامشاه مهربان؛ آرمان‌خواهِ استوار و «پدر» کودکان کار
غلامشاه مهربان تا پایان عمر، با باوری ریشه‌دار به عدالت اجتماعی و آرمان سوسیالیسم، به فعالیت سیاسی - اجتماعی و حقوق بشری ادامه داد و همواره به‌عنوان مدافع عدالت اجتماعی،...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
تحریم، حذف، اقتدارگرایی؛ چرا دو قطب متخاصم ایران هم‌منطق شده‌اند؟
محمد منظرپور | رسانه مستقل بن‌بست: در این گفت‌وگوی صریح و چالشی، با فرخ نگهدار درباره پدیده‌ای بحث‌برانگیز صحبت می‌کنیم: تشابهات رویکردی و عملی جناح رادیکال حاکمیت ایران و جناح...
۸ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: محمد منظرپور | رسانه مستقل بن‌بست
نویسنده: محمد منظرپور | رسانه مستقل بن‌بست
بهرام بیضایی؛ آفرینش در برابر سانسور و میراثی ماندگار
بهرام بیضایی رفت و آن‌چه برجای ماند، حسرتِ ندیدن و نخواندن آثار تازه‌ای از اوست و دریغی بزرگ از این‌که تنگ‌نظری‌ها و استبداد حاکم، او را نیز چون بسیاری از...
۷ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
زنده یاد غلامشاه مهربان؛ انسانی از تبار  رنج و از سلالۀ کرامت انسانی
زنده یاد غلامشاه مهربان از تبار فداییان بود،با ایمان به صلح، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی و‌ سوسیالیسم. غلام، یار دبستانی نسلی بود که سیاست را با اخلاق درآمیخت. نه...
۷ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: علی جنوبی
نویسنده: علی جنوبی
دلم آرام نمی گیرد...
نگاه کن- سرمایِ استخوان سوزِ زمستان/ از تنم بیرون نرفته/ و من ترنم آوایِ تو را می شناسم/ عطر باغهای وطنم را/ از آن چشمانِ روشنِ بیدار/ هنوز نورِ امید...
۶ دی, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: رحمان - ا
نویسنده: رحمان - ا

خاوران و بحران پاسخ‌گویی و مسئولیت‌ پذیری حکومت

جمهوری اسلامی چاره‌ای ندارد و باید با این مساله برخورد کند و مسئولیت آن را بپذیرد. این چالشی است که باید با آن روبرو شود، ممکن است آن را به تاخیر بیاندازد، ولی دیر یا زود باید این بحران را پشت سر بگذارد، زیرا خانواده‌ها پاسخ می‌خواهند و مسئولان باید پاسخ دهند

از آن تابستان شوم که ارتباط عزیزان‌مان را با ما خانواده‌ها قطع کردند و زندانیان سیاسی ایستاده بر عقاید را با شقاوت بسیار، گروه گروه بی‌خبر کشتند و در کانتینرها ریختند و در کانال‌هایی در خاوران مدفون کردند، بیست و هفت سال می‌گذرد، ولی آن داغ و دادخواهی برای ما و این ننگ و بیدادگری برای دست اندرکاران دیروز و امروز جمهوری اسلامی هم چنان تازه است. پس از این همه سال، نه تنها هیچ مقام مسئولی به این جنایت و دیگر جنایت‌های سی و هفت سال حکومت اسلامی برای حذف دگراندیشان پاسخی در خور و رسمی نداده است، بلکه با بی‌شرمی تمام، هم چنان خانواده‌ها را برای ساده‌ترین خواست خود مورد اذیت و آزار و توهین قرار می‌دهند و کسی پاسخ‌گو نیست.
جمعه ششم شهریور طبق روال هر سال که جمعه‌ی نزدیک به دهم شهریور در خاوران گرد هم می‌آییم تا یاد عزیزان‌مان را زنده نگاه داریم، به خاوران رفتیم. اطلاعات از یکی دو روز قبل به تعدادی از خانواده‌ها زنگ زده و محترمانه تهدیدکرده بود که به خاوران نیایند که متاسفانه تعدادی از خانواده‌ها نیز به این خواست امنیتی‌ها تن دادند و نیامدند. این خانواده‌ها هرچند در دل بسیار ناراحت و شاکی‌اند و این حداقل را حق خود می‌دانند، ولی حکومت بیدادگر است و انسان‌های تحت ستم، گاهی مجبور می‌شوند برای جلوگیری از فشار بیشتر، به این بی‌حقوقی‌ها تن دهند و نمی‌توان خانواده‌ها را سرزنش کرد، زیرا خانواده‌ها در طی این سال‌ها همواره به اشکال مختلف بر عهد و پیمان خود ایستاده‌اند و به این بیدادگری‌ها اعتراض کرده‌اند. خانواده‌ها آنقدر مورد توهین و اذیت و آزار و محرومیت واقع شده‌اند که گاهی چاره‌ای نمی‌بینند که در برابر این همه بیدادگری به طور موقت سکوت کنند، ولی قطعا این سکوت دوامی ندارد و حکومت نیز می‌داند که بالاخره روزی صبر خانواده‌ها سر ریز خواهد شد و باید از آن روز ترسید و برای همین از رفتن حتی یک نفر به تنهایی به خاوران و گل باران کردن آن جا وحشت دارند، زیرا می‌دانند این پیامی اعتراضی است که می‌تواند سایرین را نیز با خود همراه کند.
امسال کمی زودتر از همیشه به خاوران رفتیم تا شاید زودتر از نیروهای حافظِ امنیتِ حکومت به آن جا برسیم و بتوانیم داخل شویم، ولی آن‌ها نیز زودتر از معمول آمده بودند و با درِ بسته روبرو شدیم، من و تنی چند از خانواده‌ها ساعت هشت صبح آن جا بودیم، شنیدیم که تنی چند نیز صبح زودتر و تعدادی نیز پس از ما آمده بودند، ولی باز هم با در بسته روبرو شدند. یک ماشین نیروی انتظامی در خیابان لپه زنک روبروی در اصلی ایستاده بود و یک ماشین نیروی امنیت و یک ماشین وزارت با تنی چند سرنشین جلوی در پشتی ایستاده بودند و یک ماشین با لباس شخصی نیز بعد آمد. ما بی‌توجه به آن‌ها از ماشین پیاده شدیم و گل‌ها را برداشتیم و به سمت در رفتیم، نیروهای انتظامی نیز پیاده شدند و معترض به ما که چرا آمده‌اید و باید بروید، ما مقاومت کردیم و گفتیم این حق ماست، باید در را باز کنید. از آن‌ها تهدید و از ما مقاومت و بالاخره تصمیم گرفتیم بر جدول خیابان در آفتاب تند بنشینیم. مادران با پاهای دردناک‌شان به سختی بر جدول نشستند تا دیگر خانواده‌ها نیز بیایند. آن‌ها نیز ناامید از رفتنِ ما، به سمت ماشین خود رفتند و منتظر ماندند. کم کم خانواده‌ها آمدند، تعدادمان زیاد شد، ولی نه آن طوری که شایسته بود. آن طرف تر، ماموران اطلاعات جوانی را مورد پرس و جو قرار دادند که چرا آمده است و کارت شناسایی او را گرفتند، متاسفانه این کار در حضور ما انجام نشد تا اعتراض کنیم و نگذاریم کارت او را ضبط کنند و بعد خبردار شدیم. تا ساعت نزدیک به ده صبح آن جا بودیم و ماموران هم منتظر که ما چه کار می‌خواهیم بکنیم، آفتاب و گرمای هوا حال مادران را خراب کرده بود و ماموران نیز ما را تهدید می‌کردند که باید بروید. بالاخره همه جمع شدیم و گل‌های‌مان را در دست گرفتیم و جلوی در بسته پشتی پرپر کردیم. به یک باره تمام نیروهای با لباس فرم و شخصی دور و بر ما ریختند و می‌خواستند از پرپر کردن گل‌ها ممانعت کنند که نتوانستند، به خشونت متوسل شدند و گل‌های دست من و یکی دو تن از خانواده‌ها را گرفتند، ولی ما باز مقاومت کردیم و گل‌ها را از دست‌شان گرفتیم و پرپر کردیم. تهدیدمان کردند ولی ما توجهی نکردیم و بالاخره توانستند ما را با زور باز گرداندند. دو جوان دیگر نیز آمده بودند، یکی از خانواده‌ها می‌گفت موبایل جوانی که داشت عکس می‌گرفت را نیز گرفتند. در راه بازگشت در جاده لپه زنک نیز جلوی در اصلی ایستادیم و گل‌های‌مان را به داخل خاوران پرتاب کردیم و تعدادی را نیز در خیابان پرپر کردیم، مقداری را نیز در جاده اصلی خاوران ریختیم که عطر و اثر آن در سرتاسر این منطقه پخش شود. ماموران نیروی انتظامی مستقر در جاده لپه زنک از داخل ماشین پیاده شدند و پلاک ماشین‌های را یادداشت کردند و از ما عکس و فیلم گرفتند. چه کار بیهوده‌ای، تمام این شماره‌ها و عکس‌ها را دارند و فکر می‌کنند به این وسیله می‌توانند خانواده‌ها را بترسانند.
تعدادی از خانواده‌ها تمایل داشتند از آن جا به دیدار مادرم برویم که خوشحال از این پیشنهاد، به سوی خانه راه افتادیم، پس از طی این راه طولانی، به خانه رسیدیم و خانواده‌ها یکی یکی آمدند، با این که هیچ برنامه از قبل تنظیم شده‌ای نداشتیم و بی‌خبر به آن جا رفتیم. مامان جان خیلی خوشحال شد، لباسش را عوض کردیم و به جمع ما پیوست. جالب بود که این حضور گرم و بی آلایش احساس خیلی خوبی به همه‌ی ما داده بود، پس از رفع تشنگی و نفس تازه کردن، خانواده‌ها یکی یکی از آن روزها و تجربیات‌شان گفتند، با این که نگذاشتند به خاوران برویم، ولی این دیدار و جمع شدن در فضایی صمیمی بدون حضور پلیس به همه‌ی ما حس خوبی داده بود، هر کدام چیزهایی گفتند که شاید تا به حال نشنیده بودیم. خاوران که می‌رویم شاید کمتر فرصت شود تا به درد دل‌ همدیگر گوش کنیم، چیزی که امروز شاهدش بودیم و آرامش عجیبی برای همه‌ی ما داشت. هر کدام از روزهای ممنوع الملاقات بچه‌ها گفتند و این که چه بلایی سرشان آمده است. هرچند تمام این گفته‌ها بسیار تلخ بود، ولی همین که در جمعی نشسته بودیم که همه دردی مشترک داشتند، با جان و دل به حرف‌های همدیگر گوش ‌دادیم و هر نشانه‌ای برای آن دیگری آشنا بود و این باعث شد که انرژی دوباره بگیریم. یکی از مادران که در آفتاب تند خاوران فشارش بالا رفته بود، حالش جا آمد و گفت چه خوب شد که اینجا آمدیم و توانستیم کمی با همدیگر حرف بزنیم. دلم داشت دق می‌کرد و کم مانده بود منفجر شوم. یکی می‌گفت یک سال بعد از این که ساک‌ پسرم را دادند، یکی به من گفت پسرت زنده است و پول زیادی از ما گرفت و گفت جای او را به تو نشان خواهم داد و بعد غیب‌اش زد، دیگری می‌گفت ده سال پیش یکی به ما گفت که برادرت زنده است و بیخود می‌گویند که او را کشته‌اند.
با خود می‌گویم اگر روزی این خانواده دهان باز کنند و خاطرات‌شان و بلایایی که بر سرشان آمده است را بلند بلند در رسانه‌های عمومی باز گویند، جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند کمر راست کند و مجبور است بالاخره پاسخ دهد که چرا و چگونه و با چه حقی مرتکب این همه جنایت شده و خانواده‌ها را نیز از دانستن حقیقت محروم کرده است، نه جنازه‌ای، نه وصیت نامه‌ای، نه برگه فوتی که علت واقعی مرگ را در آن نوشته باشند، نه سنگ گوری، نه بگذارند در همین گورهای جمعی آزادانه جمع شوند و یاد عزیزشان را زنده نگاه دارند و نه حتی به راحتی بتوانند در چهار دیواری خانه‌ها مراسم یادبود بگیرند. مسئولان حکومت اسلامی چاره‌ای ندارند و باید خاوران و دیگر گورهای بی نام و نشان را به رسمیت بشناسند و در سطح ملی و بین المللی از خانواده‌ها پوزش بخواهند، بعد از آن چه شود، زمان و شرایط تعیین خواهد کرد.
جمهوری اسلامی گمان می‌کند که مادرها و پدرها می‌میرند و همه چیز تمام می‌شود، شاید برخی از ما نیز این‌گونه فکر می‌کنیم و برای همین خیلی ناامید شده‌ایم، ولی وقتی برخورد جوان‌هایی که حالا انسان‌های برومندی شده‌اند را می‌بینیم که بی‌تابانه می‌خواهند به خاوران بیایند، باید به حرکت دادخواهانه‌ی خود ایمان بیاوریم و بدانیم که با مُردن چند مادر و پیر و ناتوان شدن خانواده‌ها خاموش نخواهد شد، ممکن است امروز ما جلوی جوان‌ها را بگیریم که به خاوران نیایند یا حرکتی نکنند، ولی هر روز این شعله در درون‌شان شعله ور تر می‌شود و می‌خواهند بدانند چرا و چگونه مادران و پدران‌ و خواهران و برادران و همسران‌شان را اعدام کرده‌اند و چرا حق ندارند بر خاک عزیزشان گلی بگذارند یا شمعی روشن کنند و برای‌شان آزادانه مراسم یادبود بگیرند. بالاخره این زخم نیمه باز سر باز می‌کند و چرک آن دیر یا زود بیرون می‌زند و فوران می‌کند و تمام پیکیر جمهوری اسلامی را می‌گیرد.
هرچند می‌دانیم حکومت اسلامی چاهی برای خود کنده است که خلاصی از آن به این راحتی برایش امکان پذیر نیست، از یک طرف می‌داند اگر درِ خاوران را باز بگذارد و جلوی خانواده‌ها را نگیرد، مانند دهه هشتاد، پیش از پادگانی کردن خاوران، صدها و شاید هزاران نفر در مراسم سالگرد کشتار زندانیان سیاسی و جمعه‌ی آخر سال شرکت می‌کنند، از طرف دیگر اگر هم چنان جلوی خانواده‌ها را بگیرد، خانواده‌ها به اشکال دیگر جلوی این بی‌عدالتی‌ها می‌ایستند و صدای‌شان را یکی یکی بلند می‌کنند و همین جمع‌ها و ایستادگی‌های کوچک، بزرگ و همه گیر می‌شود و همه چیز را به هم می‌ریزد.
باری، جمهوری اسلامی چاره‌ای ندارد و باید با این مساله برخورد کند و مسئولیت آن را بپذیرد. این چالشی است که باید با آن روبرو شود، ممکن است آن را به تاخیر بیاندازد، ولی دیر یا زود باید این بحران را پشت سر بگذارد، زیرا خانواده‌ها پاسخ می‌خواهند و مسئولان باید پاسخ دهند و دیگر نمی‌توانند هر کدام جنایت را گردن دیگری بیاندازند و از زیر بار مسئولیت ‌شانه خالی کنند.
حتی خانواده‌هایی که فقط در سال‌های اول با شهامت مراسم می‌‌گرفتند و سال‌هاست که آن‌ها را نمی‌بینیم یا حضورشان خیلی کم رنگ شده است، قطعا در درون‌شان بی‌تابی شدیدی موج می‌زند که باز دوباره به خاوران بیایند و به اشکال مختلف اعتراض خود را نشان دهند. این اعتراض نیز در طی این سال‌ها به اشکال مختلف بوده است، از نامه نگاری به مسئولان حکومتی به شکل علنی و مخفی تا نامه نگاری به مسئولان بین المللی و افشاگری و مصاحبه و نوشتن مطلب و دیدار همدیگر و حضور در خاوران و غیره، ولی اگر جمهوری اسلامی با این مساله برخورد نکند، بی تردید این اعتراض‌های خفته و نهفته، دیر یا زود از خانه‌ها به گورستان‌ها و جلوی زندان‌ها و از آن جا به رسانه‌ها و نهادهای بین المللی و در نهایت به کف خیابان‌ها کشیده خواهد شد و سایر جنبش‌های اعتراضی نیز به حرکت در می‌آیند و دیگر جمهوری اسلامی با هیچ اسلحه و قدرتی نمی‌تواند آن را مهار کند.

تاریخ انتشار : ۸ شهریور, ۱۳۹۴ ۷:۵۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

اعدام‌ها را متوقف کنید، حق حیات انسان‌ها را سلب و کرامت آنان را پایمال نکنید!

حق زندگی حق ذاتی، بنیادی و غیر قابل تعلیق انسان است. اعدام نقض این حق جهان‌شمول بشری و پایمال کردن ارزش و کرامت انسان است. مخالفت گروه‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و نیروها و شهروندان مترقی ایران با اعدام سرمایهٔ عظیمی برای مقابله با این حکم غیرانسانی‌ست. همبستگی مجموعهٔ این نیروها در اعتراضات مسالمت‌آمیز به حکم اعدام، آن را به خواسته‌ای مشترک و غیرقابل اغماض تبدیل کرده است. ما به سهم خود با تأکید بر این ضرورت، حضور خود در کنار تمامی نیروهای سیاسی، نهادها و کنشگران راستین و مترقی عرصۀ حقوق بشر برای مشارکت در یک جنبش فراگیر ملی و میهنی برای لغو کامل مجازات اعدام در ایران را اعلام می‌کنیم.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

«بخوان که شهر سرود زن شود، که این وطن وطن شود»

این مستند حاصل هم‌نشینی دو نگاه زنانه است که هر یک از جایگاه خود، تصویری روشن از زن پیشتاز ایرانی، تحولات فرهنگی جامعه و برداشت و تحلیل خود را از ماهیت جنبش «زن، زندگی، آزادی» ارائه می‌دهند. استقبال گسترده از این اثر را می‌توان نشانه‌ای از نیاز جامعه به چنین روایت‌هایی دانست؛ روایت‌هایی که نه قهرمان می‌سازند و نه اسطوره، بلکه واقعیت را در پیوند با تاریخ و تجربۀ زیسته به تصویر می‌کشند.

مطالعه »

انقلاب آمریکایی: پیروزی دموکرات‌های سوسیالیست از نیویورک تا سیاتل…

گودرز اقتداری: با توجه به اینکه خانم ویلسون، شهردار سابق را ابزاری در دست تشکیلات حاکم بر حزب معرفی می‌کرد، به نظر می‌رسد کمک‌های مالی از طرف مولتی میلیونرهای سرمایه‌داری دیجیتالی در شهر که عمده ترین آنها آمازون، گوگل و مایکروسافت هستند و فهرست طولانی حمایت‌های سنتی حزبی در دید توده کارگران و کارکنانی‌که مجبور به زندگی در شهری هستند که عمیقا با مشکل مسکن و گرانی اجاره ها روبرو است، به ضرر او عمل کرده است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بیمۀ تکمیلی یا پرداخت دوباره برای حقی که پیش‌تر پرداخت شده است؟

فروغ فرخزاد؛ تولد یک صدا

با یادِ رفیق غلامشاه مهربان؛ آرمان‌خواهِ استوار و «پدر» کودکان کار

تحریم، حذف، اقتدارگرایی؛ چرا دو قطب متخاصم ایران هم‌منطق شده‌اند؟

بهرام بیضایی؛ آفرینش در برابر سانسور و میراثی ماندگار

زنده یاد غلامشاه مهربان؛ انسانی از تبار  رنج و از سلالۀ کرامت انسانی