تاریخ فلسفه غرب زمان حال نشان از آن دارد که گویی فلسفه بورژوازی به بن بست و پایان عمر عالم هپروت خودرسیده است چون آنان گاهی سراغ بحث هایی صوری و عجیب می روند که حتی همدیگر را نیز نمی فهمند. امیل سیوران ، فیلسوف یهودی کشوررومانی و مقیم فرانسه را مهمترین شکاک و منقد فرهنگ قرن ۲۰ معرفی می کنند. او در جایی خدا را سادیستی و روحانیون و عارفان را مازوخیستی نامید که دور مردم و خلق الله بیچاره را احاطه نموده اند. وی گرچه در صدها مقاله و هزاران جملات برگزیده خواننده را به سبب پوچی زندگی به خودکشی تشویق میکند ، خودش ۸۴ سال عمر نمود و دست به این کار نزد. او می نویسد که هستی انسان یعنی درد و رنج برای وی ، وفاجعه انسان نه در مرگ او بلکه در تولدش قرار دارد. او تولد انسان و به زنجیرکشیدنش را مترادف می بیند و میگود چشم به جهان گشودن یعنی چشم به دست بند زدن. او متولد نشدن انسان را بهترین وضعیت برای هستی او میداند و متولد شدن را یکی از زشتی های هستی جهان معرفی میکند، چون از کسی پیرامون تولدش سئوال نمیشود که آیا موافق است یا نه !؟ سیوران همچون اپیکور، شاعرباستان، و تئوگینس، فیلسوف یونانی، می گوید که بهتر است انسان اصلا بدنیا نیاید و چنانچه آمد هرچه زودتر گودبای بگوید و جهان را ترک نماید. وی مدعی بود که انسان امروزی غالبا بر اثرداروهای شفابخش می میرد تا به سبب بیماری هایش. او همچون فلوبر میگفت که من عارفی هستم که به چیزی ایمان ندارد. سیوران مبلغ مقوله مرگ از نظر تئوریک بود. مارسل پروست ایدهها را جانشینی برای فرار از رنج و غم هستی میدانست. سیوران میگفت که آگاهی یک قضا و قدر یا سرنوشت است.
بیوگرافی نویسان مدعی هستند که سیوران، فیلسوف و شاعر، اهل رومانی، دارای افکارروشن وبدون تعارف است. این متفکر بدبین، ناامید، و سیاه بین کیست که از طریق توانایی عظیم زبانی، استاد تحریکات بحثی میشود؟ سیوران می نویسد که او با تنفری خاص عاشق تاریخ کشورش رومانی بود. روانشناسان فردگرایی اورا نوعی سرخورده گی ناسیونالیستی وی می دانند. برای او سبک نوشتن و بیان تناقض آمیز، وسایلی برای ادامه زندگی فقرآمیزش بودند. اودرفرانسه با اهل قلمی مشهور مانند ، پاول سلان، اوژن یونسکو، و ساموئل بکت، رابطه دوستی داشت.
امیل سیوران درسال ۱۹۱۱ دررومانی بدنیا آمد ودرسال ۱۹۹۵ درمهاجرت، درفرانسه درگذشت. پدرش یک آخوند یهودی بود که آنزمان دربخش مجارستانی اروپا زندگی می نمود. سیوران دردانشگاه فلسفه خوانده بود و از طریق یک بورس تحصیلی به فرانسه رفت و دیگر به کشورش بازنگشت. وی درتمام طول عمر مجرد ماند، ولی یکی از علاقمندان به فضای فاحشه خانه ها ماند. او می نویسد که در عمرش به هرجنایتی دست زد غیرازاینکه پدر یک فرزند بیچاره شود. اودرفقرمالی زیست ، در منزای دانشگاه هاغذا میخورد و شبها در مسافرخانه های ارزان قیمت بیتوته می نمود؛ این است سرنوشت بعضی از روشنفکران مهاجر و یا تبعیدی!
جان آبداک، نویسنده آمریکایی اورا یک طلبه سرخورده و ناامید می دانست. اگون فریدل نوشت که اودر شکاکی و عرفان یهودی، اشکال ابدی هستی انسان را می دید. اسلوداک، فیلسوف معاصر آلمان در کتاب ” یادداشتهای سیورا ن” او را یک یهودی مسیحی به معنی نیچه ای، و یک ایوب خشمگین می دید که علیه خدای سادیست دلایلی را مطرح می نمود. به این دلیل اسلوداک به آثار سیوران نقشی روان درمانی میدهد. سیوران می گفت: ” نیچه، بودلر، و داستایوسکی به خواننده یاد می دهند که او به سبب تجزیه هستی درونی اش ، در جستجوی یک فرم دیگر هستی باشد.” سیوران از طریق ترکیبی از شک ، عرفان، و روشن بینی، به سنت تفکری میرسد که لنداور، ویتگن اشتاین، و روبرت موسیل، به عرفان روشن رسیده بودند. سیوران به مطالعه عمیق آثار شوپنهاور، نیچه، زیمل، و لودویگ کلاگه پرداخت و کتابی درباره الهام گرایی برگسن نوشت. سیوران درپایان عمر، انسان را حشره ای موتورسوار دانست!
از جمله آثار امیل سیوران ، درسهای سقوط و زوال ، خلاقیت ناقص ، قله سرگردانی و شکاکی، معرفی غلط رومانی، اخلاق نیچه ای، کتاب فریبها، اشکها و مقدسین، سقوط افکارخدایان، هدف های شورانگیز، قوانین تلخی، نفرین متلاشی، تاریخ و اتوپی، سقوط در زمان، و هستی بصورت کوشش، هستند. او می گفت که چیزی را کشف نکرد بلکه فقط منشی احساسات خود بود. وی با کمک طنز تلخ، بدبینی رادیکال خودرا درباره فرهنگ و انسانیت مطرح نمود. کوششهای پایانی اوبرای نوشتن هرمنوتیک اشکها ، ناتمام ماند. اوموسیقی را رسانه ای اروتیک می دانست. ا و می نویسد: من زندگی را شنیدم ، اینجا وحی است، نشئگی موسیقی بازگشتی به هویت است، به منبع آغاز که در آن آهنگ محض هستی ، عینی میشود، و دین فقط لبخندی است که ورای پوچی عمومی در پرواز است، مانند عطری ورای امواج پوچی و نیستی ، تاریخ هیچ معنی و هدفی ندارد، خدارا شکر،انسان با بی خیالی می تواند بزند و برقصد! شکاکی راه نجات انسان تمدن زده معیوب نیست، انسان بطورعجیبی در جستجوی شناخت است گرچه آن موجب نارضایی و رنجش می گردد .
طبق نظر سیوران فقط شرایط پیش از انقلاب، انقلابی است، چون بعدازانقلاب هر نظمی به دیکتاتوری می رسد و ساختارهای نظم قدیمی را ادامه می دهد. تمدن، مواد معتادی است که انسان را مسموم می کند، انسان درپشت سکان صنعت، روزی فلج خواهد شد. او همچون کتب آسمانی ادیان ابراهیمی توصیه می کند که از درخت زندگی مصرف کنید و نه از درخت شناخت. عارفان و مذهبی ها از نظر صفات غریزی شخصیت های ضعیفی هستند، آنان جهانگشایانی هستند که بانیروی عرفان خود، غرایز وحشی را رام می کنند، تا از تنفر مازوخیستی خود، مقدمه پاکی و نجات را بیابند. تا زمانی که یک خلقی جنگی، تهاجم راآغاز نکند، درتاریخ ثبت نمی شود و فاکتوری فعال بحساب نمی آید. بجای سیستماتیک بودن خشک و منطق جبری، باید درعرفان فلسفی، زیبایی ادبی وشاعرانه را مورد توجه قرارداد. تنهایی انسان که موجب ملال متافیزیک و تهوع از جهان معلق لعنت شده است، یک آبزورد میباشد. انسان باید به سبب درستکاری و وظیفه شناسی اش به رد جدایی ادبی – فلسفی بپردازد.انسان به سبب نظم جدید یا فرارسیدن روزقیامت و صحرای محشر، به مرز ناکجا آباد اتوپی خواهد رسید. او روشنی فلج کننده آگاهی ساده لوحانه را خاص مردم اروپای جنوبی و کشورهای خاورمیانه می دانست .
——————————————————-
Ciorans, Emil.M. 1911 – ۱۹۹۵