شهرداری شهر خیالی ناکجاآباد در یک همه پرسی عمومی ازساکنین محله ـ جهنم زیرپای شما ـ تقاضا نموده که پیرامون نامگذاری خیابانی بنام آلبر کامو شرکت نمایند. توضیح اینکه، آلبر کامو، نویسنده اگزیستنسیالیست فرانسوی،۴۴ ساله بود که جایزه ادبیات برای نوبل رادریافت کرد، و ۴۷ ساله بود که در اثر یک سانحه اتومبیل جوانمرگ گردید.
جانبداری او از سیاست استعماری فرانسه در جنگ استقلالطلبانه مردم الجزایر سبب بدنامیاش درمیان روشنفکران عرب و ترقیخواه جهانی شد. روشنفکران چپ هم آنزمان در فرانسه، بدلیل اعتراضات وفعالیتهای ضداستالینیستی کامو، به طرد او پرداختند.
مکتب ادبی و فلسفی اگزیستنسیالیسم را میتوان محصول دوران شکست، ناامیدی، پوچی، سرخوردهگی، شکست، شک و تردید بخشی از جوانان و روشنفکران غرب،بعداز فاجغه جنگ جهانی دوم دانست. درکشورهای عقبافتاده، غیردمکرات جهان سوم نیز به دلیل حضور خشن دیکتاتوری و تحت پیگرد قرارگرفتن روشنفکران و اهل قلم،در آغاز عدهای به ترجمه و تبلیغ اگزیستنسیالیسم ادبی پرداختند و سعی کردند آنرا بومی و وطنی نمایند تا جبران قدغن شدن اندیشه های سوسیالیستی یا ترقیخواه را بنماید.
حال بازگردیم به جلسه تصمیمگیری خیالی برای نامیدن خیابانی بنام کامو. موافقین و مخالفین او دلایل خودرا بصورت زیر مطرح مینمایند:
خانم هانا آرنت، به علت فعالیتهای کامو در شورای ملی مقاومت ضدهیتلر در زمان اشغال فرانسه، او را مبلغ انسانیت میداند. یعنی او انسانگرایی است بدون شوینیسم و ناسیونالیسم. به نظر هانا آرنت، کامو برای شناخت و معرفی بهتر و دقیقتر انسان اروپایی، پرداختن به روانشناسی او را توصیه میکند.
گونتر گراس یادآوری مینماید که او از کامو درس آزادهگی را آموخت. چون گرچه کامو در رابطه با آینده بشر ناامید بود، ولی خواننده را همیشه تشویق به مبارزه و مقاومت میکند. او، کامو و قهرمان اسطورهایش، سیسیفوس را آموزگاران مبارز و پر تلاش مقدس خود میداند.
درمیان مخالفین کامو حاضر در جلسه، یک سوسیالیست طرفدار استالین وجود دارد که آلبر کامو را وکیل و مدافع آزادی فرد میداند تا نجات جمع. او اشاره میکند که کامو، پدیده اگزیستنسیالیسم و آبزورد بودن در جوامع مشهور به سوسیالیستی بودن، سابق را عمده میکرد.
ادوارد سعید میگوید که کنراد و کامو، نه تنها نماینده فکری جهانبینی غرب بودند، آنها حتا اتوریته و حاکمیت کشورهای غرب در جهان سوم را نیز تبلیغ می نمودند. محمد دیب، نویسنده الجزایری اشاره میکند که کامو به اشاره داستایوسکی، که مدعی مرگ خدا بود، او مرگ انسان را پیشگویی مینمود. و رشید میمونی، همکار او، شکایت میکند که هومانیسم کامو، فقط در مرزهای اروپا، شامل حال غربیها بود و نه عربها.
طالب ابراهیم، نویسنده دیگر عرب، به اعتراض میگوید که، جایزه نوبل، حق افراد جهانوطن و انترناسیونالیست است و نه سهم افرادی مثل کامو که نمیتوانند از ناسیونالیسم فرانسوی خود در جنگ الجزایر بگذرند. چارلز بوکوفسکی، نویسنده ادبیات آسفالتی، توضیح میدهد که مرگ هنری و فرهنگی کامو بر اثر سانحه اتومبیل نبود بلکه ازآن لحظهای شروع شد که او شروع به سخنرانیهای رسمی در سالنهای گردخورده دانشگاهها نمود. نویسنده دیگری بنام امیل سیوران از خاطره ای تعریف میکند که بر اساس آن، یکبار کامو بعد از مطالعه کتابش به او نصیحت میکند که نویسنده نبایدخود را در دایره شیطانی ایدئولوژیها محبوس کند.
آنچه امروزه درباره کامو میتوان گفت،اینست که او زیر تاثیر فلسفه مرسوم اگزیستنسیالیسم آندوره، نماینده ادبیات اگزیستنسیالیستی درفرانسه شد. طبق آماری، سالانه در مجلات فرهنگی کشورش حدود ۳۰ تا ۷۰ مقاله درباره او منتشر میشود. کامو نویسنده ایست اخلاقگرا که آثارش مشهوریت جهانی دارند. اهمیت او در فرهنگ غرب در قرن بیستم، دست کمی از تاثیر افرادی چون: مارکس، نیچه و فروید ندارد. او همچون همه هنرمندان بزرگ قبل از خود، خالق اسطورههایی شد که انسان غربی با کمک آنها حتا امروزه دست به گریبان است. در محیط های فرهنگی، کامو را در کنار مشاهیری چون: کافکا، نیچه، همینگوی، فاکنر، داستایوسکی، بکت، یونسکو، قرار میدهند. کامو را میتوان: نویسنده، فیلسوف، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار، مقاله نویس، ناشر، ویراستار، هنرپیشه، فیلمساز، دانست. او میگفت، حتا جایزه نوبل نمی تواند مزد واقعی انسان در جامعه و جهان آبزورد غربی باشد، یعنی هیچکس مزد حقیقی خودرادردنیای پوچ و بی معنی فعلی دریافت نمی کند.
درباره بیوگرافی کامو می توان گفت که او در سال ۱۹۱۳ در خانواده ای فرانسوی در شمال الجزایر در کنار دریای مدیترانه بدنیا آمد، جایی که خرابه های تاریخی روم باستان هنوز در زیر باد و آفتاب خودنمایی می کنند. و در سال ۱۹۶۰ در فرانسه درگذشت. کامو از خانواده ای کارگری و فقیر برخاسته بود. او دوران جوانی و کودکی خودرا در الجزایر گذراند و بعد از تحصیل رشته فلسفه، مدتی کارمند دولت بود.
کامو میگفت که او اهل سیاست نیست و علاقه ای به آن ندارد، چون هیچگاه نمیتواند مرگ دشمن و یا رقیب خود را آرزو کند.او ادامه میدهد، گرچه انسان موجودی کوشا و پیگیر است، ولی جبر پوچی، نیهیلیستی، و بی معنی بودن زندگی، همه جا بر او حاکم است. کامو هستی و وجود و حضور انسان در تاریخ و جامعه را آبزورد و پوچ میدانست. عده ای کامو را نماینده فلسفه لاادری شکاکیون قدیم نیز بحساب می آورند. منتقدین کامو، درباره او مینویسند که افکار و ادعاهای اخلاقی اش زیر ساده لوحی و ساده گرایی تفکر سیاسی خطرناکش مستتر هستند.
منتقدین چپ، کامو را زیر تاثیر خرافاتی سرنوشت تاریخی میدانند که به قبول روابط سرمایه داری و تبلیغات ضدکمونیستی می پردازد. کامو در مصاحبه های گوناگون، اتهام اگزیستنسیالیست بودن خود را رد کرد و گفت، او نه ازنظر مذهبی مانند: پاسکال، کیرکگارد، یاسپر و نه در شکل آته ایستی آن مانند: هوسرل، هایدگر، روسو، اگزیستنسیالیست است. کامو آرزو میکرد که مانند کیریلیف در رمان، دیوهای ـ داستایوسکی، خود کشی کند تا بتواند بعدها در لباس و عبای خدا بدنیا بازگردد.
از مشهورترین آثار کامو کتابهای: طاعون، بیگانه، اسطوره سیسیفوس، انسان درشورش، سو تفاهم، وضعیت اضطراری، هستند. آثارش شامل ژانرهای: رمان، نوول، داستان، نمایشنامه، مقاله و گزارش می باشند. تا چندی پیش، حدود ۱۲ میلیون از کتابهایش، مخصوصا دو اثر مشهور او: بیگانه و طاعون بفروش رفته اند. کتابهایش در بعضی از کشورهای غربی، بخشی از برنامه های درسی مدارس هستند. بنظر جامعه شناسان، خریداران آثار کامو، معمولا روشنفکران اقشار متوسط و طبقه مرفه جامعه شهری هستند. درکتابهای تاریخ ادبیات، غالبا هومانیسم و انسانگرایی کامو، با روشنگری و روشنفکری سارتر مقایسه می شوند.
کامو رمان طاعون و مقاله بلند سیسیفوس را تحت تاثیر مقاومت زیرزمینی در برابر فاشیسم آلمان نوشت. گروهی از منتقدین، رمان طاعون کامو را اعلان جرمی علیه خدای بی خیال و بی خبر میدانند. دو مقاله:اسطوره سیسیفوس و انسان در شورش مسئولیت انسان در جهان آبزورد را نشان میدهند. سیسیفوس، قهرمان کتاب، بدلیل پشتکار، عشق و شور و درد و رنج بیکرانش، قهرمان و سنبل فلسفه آبزورد است. غالب پروژههای ادبی ـ فرهنگی کامو، شورش و اعتراض فردی، انسان از خود بیگانه، غربی را برای یک هستی با معنی نشان میدهند. کتاب مجموعه مقاله های او یعنی، انسان در شورش، سبب جدایی،اختلاف و دشمنی اش با سارتر، نویسنده دیگر و عملگرای اگزیستنسیالیست گردید. این کتاب بدلیل جدل بین دو نویسنده فوق، در جو فرهنگی قشر کتابخوان اروپا، بسیار مطرح و مشهور گردید.گروهی این کتاب را سطحی،غیرعلمی و جنجالی میدانند، چون در ۳۷۸ صفحه این کتاب،از ۱۶۰ نام نویسنده، ۹۸ شخصیت تاریخی، ۲۰ شخصیت اسطوره ای نام برده میشود. به این دلیل ،بنظر آنها،این کتاب نمی تواند جدی باشد. سارتر و کامو در سال ۱۹۵۲ به دلیل انتشار کتاب فوق ازهم جدا شدند. به نظر کامو، هستی و وجود بطور آزاد و دلخواه درجهان وجود ندارند، چون خود آزادی، مقوله ای آبزورد و پوچ است. طبیعت، تاریخ و جامعه فقط ایستگاههایی هستند برای درک و احساس بهتر دردسر آبزورد بودن زندگی. به عقیده کامو، آنهایی که به پیروزی تاریخ باور دارند، به خود اجازه میدهند از وسیله کشتار و ترور دیگران نیز استفاده کنند. یا اینکه سارتر برای رنجبران و یا بفول خودش پرولتاریا،خواهان هزار وکیل و مدافع است، در صورتیکه آنها احتیاج به یک برادر واقعی و دلسوز دارند. از جمله دیگر ادعاهای عجیب و غریب کامو، این است که میگفت، آزادی مطلق موجب دیکتاتوری مطلق خواهد شد. با این وجود به عقیده اهل نظر،درآثار کامو، رابطه انسان با خدا، تاریخ، ارزشهای انساندوستانه، به مراتب عمیقتر از کولی بازیهای سارتر، می باشند.
اختلاف دیگر این دو نویسنده این است که مثلا، کامو ابزورد بودن هستی را جدی میگیرد، ولی سارتر فقط ادعای پیامبری میکند و بعد از مدتی پشیمانی به تصحیح حرفهای قبلی خود میپردازد.
گرچه اختلاف آندو بر اثر موافقت و مخالفت با سیاستهای استالینیستی آنزمان احزاب کمونیستی غرب بود، سارتر، کامو را یک روشنفکر بورژوا و لمپن میدانست. به ادعای سارتر، کامو تمام انقلابات نسل بشر از سال ۱۷۸۹ تاکنون را رد میکند، چون به نظر کامو، همه کوشش انقلابیون این بود که بجای خدا، انسان را روی اهرام ارزشها بنشانند. از نظر صداقت تحقیقی و مطالعه علمی، به ادعای بعضی از منتقدین، کامو فقط به مطالعه سطحی، نشریاتی و دست دوم آثار : مارکس، انگلس، کیرکگارد، هوسرل، هایدگر و سارتر پرداخت. کامو خود را بیشتر زیر تاثیر ادبیات یونان باستان و آثار افلاتون میدانست. او قهرمان رمان جنگ و صلح تولستوی، یعنی ناتاشا را محبوب ترین چهره زن ادبیات مورد علاقه اش میدانست. کامو مهمترین ارزشها را حقیقت میدانست و میگفت که آثار هنری باید همیشه منعکس کننده این مقوله مهم باشند.