آقای حسن روحانی تا قبل از پست ریاست جمهوری اسلامی ایران مدیریت دو نهاد استراتژیکِ این نظام را بعهده داشت. وی در زمان ریاست این دو نهاد دو کتاب تحقیقاتی نیز منتشر می کند. در کتاب “امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران”، که با همکاری معاونان “مرکز مطالعات استراتژیک” تدوین شده است، امنیت جمهوری اسلامی از نظرگاه اقتصادی مورد بررسی قرار می گیرد.
اما در کتاب دیگر ایشان، تحت عنوان “امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای”، موضوع امنیت جمهوری اسلامی از دریچه دیپلماسی هسته ای و فعالیت های غنی سازی اورانیوم، بصورت گزارشی و خاطرات نویسی، تئوریزه و تدوین می شود.
در مقدمه کتاب امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران که آقای روحانی و تیم مشاورانش کما بیش بمانند محققین دانشگاهی و از موضع علمی موضوع امنیت ملی را از زاویه اقتصادی مورد مطالعه و تحقیق قرار داده اند می خوانیم:
“در شرایط کنونی کشور، صیانت از امنیت ملی و ارتقاء آن در راستای تحقق اهداف اسناد فرادستی نظام، همچون قانون اساسی و سند چشمانداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران، از طریق طراحی و تدوین یک الگوی بومی توسعه امکانپذیر خواهد بود.”
در تعریف و توضیح “الگوی بومی” مورد نظرِ مرکز مطالعات استراتژیک، که در فصلهای بعدی این کتاب به تفصیل به بحث گذاشته می شوند واژه ها و ترکیب های خاصی مانند “ایرانی-اسلامی”، دفاعی و امنیتی”، “فرهنگی و دینی”، “علم و فنّاوری” بکار گرفته می شوند و الگوی مورد نظر تیم آقای روحانی الگویی به اصطلاح همه جانبه و متوازن برای توسعه انسانی، اجتماعی و اقتصادی ایران معرفی می گردد.
اما در این تعریف از الگوی بومیِ توسعه از همه واژه ها و ترکیب ها مرسوم استفاده میشود بجز “توسعه سیاسی” و ایجاد یک بازار رقابتی سالم برای تشویق بخش خصوصی به سرمایه گذاری. در عین حال با وجود این نقص فاحش، می توان گفت که این کتاب یک نگاه نسبتا جامع وتحقیقاتی به توسعه ملی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی دارد. البته توسعه اسلامی و شیعی ای که حتی در صورت موفقیت، نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بر ایران را تبدیل به یک سرمایه داری دولتی شبیه چین خواهد کرد.
آقای روحانی بر خلاف این الگوی توسعه و نتایج تحقیقاتی مرکز مطالعات استراتژیک، در کتاب بعدی خود تحت عنوان “امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای” اینبار بعنوان یک دیپلمات و مقام مسئول جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته ای ظاهر می گردد. در این کتاب امنیت ملی از زاویه دیپلماسی هسته ای و برنامه های غنی سازی اورانیم مورد بررسی قرار می گیرد و ایشان امنیت ملی را منوط به توسعه فنی و علمی ایران در زمینه انرژی اتمی می کند.
این دو نظر گاه متفاوت که یکی از زاویه اقتصادی و همه جانبه به موضوع امنیت ملی می پردازد و دیگری امنیت این نظام را از زاویه برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی تئوریزه می کند، پس از انتخاب ایشان به مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران در یک نقطه مشخص با یکدیگر تلاقی می کنند و مقابل یکدیگر قرار می گیرند. نقطه تلاقی و گره ای که قطعا می بایست برای ادامه حیات و امنیت جمهوری اسلامی در حد نقطه تقاطع باقی نماند و یک خط مشی مشخص را پیش روی دولت آقای روحانی باز نماید.
بعبارت دیگر آقای روحانی می بایست یکی از دو راهکارِ “توسعه همه جانبه اقتصادی” آنطور که مرکز تحقیقات استراتژیک پیشنهاد کرده بود و یا “توسعه هسته ای محور” را برای امنیت این نظام بر گزیند. و البته طبیعی بود که بر مبنای سیاست امنیتی جمهوری اسلامی که سالها است بر برنامه های هسته ای این نظام متمرکز و استوار بوده است و آقای روحانی نیز آنرا نمایندگی می کرده است، راهکار “توسعه هسته ای محور” دنبال و پی گیری شود.همانطور که آقای روحانی در سخنرانی خود در سازمان ملل و مصاحبه اش با شبکه پی بی اس آنرا بخوبی بیان می کند و فناوری هسته ای جمهوری اسلامی را بعنوان نماد توسعه و حتی غرور ملی معرفی می نماید.
ایشان در مصاحبه اخیر خود با این شبکه مشخصا می گوید:
“مسئله هسته ای، امروز به نماد غرور ملی و ایستادگی تبدیل شده و مردم چیزی فراتر از حق قانونی خود برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای نمی خواهند.”وی همچنین می افزاید: “موضوع هسته ای همچنین نماد توسعه ملت ایران در بحث استفاده از فناوری های جدید و توسعه است.”
در این مصاحبه آقای روحانی واژه هایی را بکار می برد که هرکدام قابل بحث و نقد جدی هستند. ایشان انرژی هسته ای را نماد توسعه ایران و سمبل پیشرفت های علمی مردم ایران می داند و بر وجود دانش انرژی هسته ای که اکنون در ایران بومی شده است تاکید می کند و آنرا مایه افتخار ملت ایران می شمارد.
اما انرژی هسته ای که جمهوری اسلامی اصرار دارد آنرا یک دانش بنامد بیش از آنکه یک علم و یا دانش باشد یک تکنولوژی تجربه شده و کاربردی است که از طریق آن اورانیم غنی شده تولید میشود. صنعت و تکنیکی که از دهه ها پیش در کشورهای دیگر بصورت تولید کارخانه ای در آمده و جمهوری اسلامی آنرا از طریق کپی برداری از سانتریفیوژهای دست دوم خریداری شده در بازار سیاه اجرایی و عملی کرده است. در همین رابطه آقای روحانی در کتاب خود امنیت ملی و دیپلماسی هسته ای می نویسد:
“در سال ۱۳۶۶ در کشور، بحثی درباره نیاز به نیروگاه اتمی و امکان خودکفایی در تأمین سوخت آن شروع میشود. نگرانی از وابستگی سوخت نیروگاه به خارج و همچنین توانایی پاکستان در غنیسازی تولید سوخت نیروگاهها این پرسش را بهوجود میآورد که «اگر پاکستان میتواند، چرا ایران نتواند چنین امکاناتی را فراهم نماید.»(ص ۲۹) «نخستین جرقه در مذاکره با پاکستانیها در سال ۱۳۶۶ زده شد. آنها به مقامهای ایرانی گفته بودند، در زمینه غنیسازی، خوداتکا هستند و فناوری آن هم پیچیدگی چندانی ندارد. در ادامه، مسئولین سازمان انرژی اتمی برای دستیابی به این فناوری تشویق شدند.”
بنابراین این ادعا که فناوری هسته ای تبدیل به یک دانش بومی شده است نمی تواند حقیقت داشته باشد. آنچه که جمهوری اسلامی بنام دانش بومی معرفی می کند در حقیقت فقط در حد نصب کارخانه ای سانتریفیوژهای غنی سازی اورانیم خلاصه شده است.
اما این تکنولوژی هسته ای حتی نمی تواند نماد توسعه کشورمان باشد.
در زمینه نمادهای توسعه اقتصاد دانان به ارزش پول ملی یک کشور و نوع رابطه ای که با واحد پولی آن کشور برقرار می شود تاکید بسیار دارند، بطوری که یکی از نمادهای هویت ملی یک ملت واحد پولی آن کشور شمرده می شود.
از سوی دیگر، برای توسعه اقتصادی، برخورداری از یک جایگاه ویژه در مناسبات اقتصاد جهانی و منطقه ای یک شرط بسیار ضروری است و بدست آوردن این موقعیت بدون کسب یک مقام علمی بالا و سرمایه گذاری در زمینه های تحقیقاتی و نوآوری های علمی امکان ناپذیراست.
و مهمتر از هر چیز ایجاد یک امنیت اقتصادی و بازار رقابتی در داخل کشور برای جذب سرمایه های ملی شرط بسیار حیاتی برای رشد و توسعه اقتصادی است. بعبارت دیگر توسعه اقتصادی بدون دمکراسی سیاسی و اقتصادی در داخل کشور امکان ناپذیر است.
شرایط اقتصادی و سیاسی کشورمان اما نشان می دهند که برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی هیچگاه نتوانسته و در آینده نیز نخواهد توانست نماد توسعه اقتصادی ایران باشند. پول ملی کشورمان دقیقا بدلیل اتخاذ راهکار “توسعه اقتصادی هسته ای محور” و تعاقبات ناشی از به پایین ترین سطح ارزشی خود در طول حیاتش سقوط کرده است.
از طرف دیگر فناوری هسته ای همانند صنعت نفت که همواره در دست دولتها و طبقات حاکم بر ایران بوده است، اقتصاد ایران را مانند اقتصاد نفتی تبدیل به یک اقتصاد دولتی و متمرکز در دست یک قشر محدود خواهد کرد. همانطور که در حال حاضر شاهد سلطه همه جانبه سپاه پاسداران بر شریانهای اقتصادی جمهوری اسلامی هستیم. سلطه ای که عملا منجر به حذف تدریجی بخش خصوصیِ غیر وابسته به سپاه پاسداران از عرصه تولید و صنعت کشور شده و موجب انزوای اجتماعی بخش خصوصی-ملی ایران و افتادن اجتناب ناپذیرش در دامن معاملات تجاری و واردات کالاهای مصرفی و تولیدی چینی برای امرار معاش و گذاران زندگی گردیده است.
اما توسعه اقتصادی هسته ای محور حتی نماد غرور ملی نیز نمی تواند باشد.
آرتور شوپنهاور می گوید که اصولا “غرور ملی یکی از ارزان ترین دروغ هاست”. به این علت که مدعی آن سعی دارد یک احساس غرور کاذب را به آحاد ملت خود تلقین کند و غرور و افتخاری را که باید مبتنی بر توانایی و استعداد های فردی تک تک اعضاء یک جامعه باشد خاموش سازد.
دیدگاه شوپنهاور که مبتنی است بر فردگرایی و لیبرالیسم در حقیقت در مقابل نظریه های سیاسی که عموما بر جامعه محوری و ناسیونالیسم استوار است قرار می گیرد. وی به این علت غرور ملی را یک دروغ بزرگ می شمارد که معمولا از واژه غرور ملی بهره برداری های سیاسی بسیاری برای اعمال حاکمیت یک طبقه یا یک ایدئولوژی بر یک ملت شده و می شود.
وی مخالف احساست ناسیونالیستی نیست اما استفاده از آنرا برای اهداف سیاسی جایز نمیداند و شعارهایی مانند غرور و افتخار ملی را یک فریب می شمارد، زیرا انسان ها را وادار می کند که خود را با نمادهای ملی شناسایی و باز تعریف کنند و ضعف ها و کمبودهای خود را با این افتخار و غرور کاذب بپوشانند و یا استعداد های فردی خود را نادیده بگیرند و یا نشناسند.
بنابراین حتی اگر جمهوری اسلامی از اهداف و برنامه های نظامی پروژه انرژی هسته ای دست برداشته باشد باید گفت که انتخاب توسعه اقتصادی با محوریت انرژی هسته ای کشور ما را از فرصت های طلایی رشد و توسعه واقعی محروم خواهد کرد. سوال اساسی از آقای روحانی که پروژه هسته ای را نماد توسعه و افتخار ملی می نامد این است که آیا غنی سازی اورانیوم در حد ۲۰ در صد آنهم برای مقاصد پزشکی ارزش نابودی اقتصاد کشور، انزوای بین المللی و سقوط پول ملی را دارد.
آیا در شرایطی که بسیاری از کشورهای پیشرفته غربی در حال تعطیلی راکتور های اتمی خود هستند و کشورهای در حال رشد، مانند کره جنوبی، هند و آرژانتین راههای دیگری را برای توسعه ملی انتخاب کرده اند، ساخت راکتورهای جدید باز گشت به گذشته نیست و یا تبدیل ایران آینده به انبار تفاله های اتمی نمی باشد؟