سیاستها و عملکرهای دولت باراک اوباما در منطقه خاورمیانه، اخیراً چه در بعد سیاسی و چه در بعد نظامی شدت و حدت خاصی پیدا کردهاند. در بعد نظامی شاهد آن هستیم که عملیات بزرگی با همکاری نیروهای افغانی در جنوب افغانستان علیه نیروهای طالبان شروع شدهاست، که بنابر گزارشها بزرگترین عملیات موجود در سالهای اخیر تلقی می شود؛ عملیاتی که در آن بنا به گفته مسئولان نظامی، سعی بر آن است به اهالی مدنی ضرر جانی رسانیده نشود، و سرانجام در ادامه آن بتوانند مناطق زیر تسلط، نفوذ و اداره طالبان را از چنگ آنان بدرآورند. اساساً این عملیات در جهت تضعیف شدید نظامی طالبان ونهایتاً وادارکردن آنان به پیوستن به روند سیاسی موجود در کشور افغانستان تدارک دیده شده است. در بعد سیاسی هم شاهد آن هستیم که دولت آمریکا در صحنه بین المللی فعالیتهای وسیعی را در جهت جذب کشورهای مختلف جهان به برنامههای سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود در رابطه با جمهوری اسلامی آغاز کرده است، فعالیتهائی که تا حدودی توانستهاند نظر مساعد بعضی از کشورها را جلب کنند. از جمله خانم کلینتون در سفر خود به عربستان توانست موافقت این کشور را برای مناسبات بیشتر نفتی با چین به منظور اطمینان بخشیدن به این کشور در صورت تشدید تحریمها علیه ایران به دست آورد و از این طریق موفقیتی برای خود کسب کند. اما از طرف دیگر عدم همراهی و هماهنگی قدرت بزرگ چین با آمریکا در مورد پرونده اتمی ایران، کماکان نقطه ضعف بزرگ طرح آمریکا بشمار می رود، نقطه ضعفی که آمریکا بر وجود آن آگاه است و بنابراین درصدد رفع آن از طرق مختلف است؛ حال چه از طریق آوردن فشار سیاسی بر چین (به عنوان نمونه از راه نشست سمبولیک اوباما با دالایی لاما رهبر معنوی تبتیان) و چه از طریق ارائه سخنان خوش بینانه در رابطه با احتمال قوی همکاری چین با ایالات متحده آمریکا.
از طرف دیگر در مقابل تلاشها و تحرکات آمریکا، ما شاهد واکنشهای تند جمهوری اسلامی نیز هستیم. واکنشهائی که در آن احمدی نژاد بار دیگر از نابودی اسرائیل سخن گفت و خامنهای نیز با دورهگرد خواندن خانم کلینتون وی را به برخورد خصمانه با جمهوری اسلامی متهم کرد.
با توجه به موارد و فاکتهای بالا می توان گفت که منطقه خاورمیانه بار دیگر در آستانه تشدید مخاصمات دیرینه قرار گرفته است، مخاصماتی که با بروز این حوادث چنین می نماید که ظاهرا راه حل نزدیکی برای آن متصور نیست، و با اوج گیری آن، منطقه ما می رود که دوباره پیامدهای ناگوار دیگری را از این روند ناخوشایند، تجربه کند.
در مورد سیاستهای دولت آمریکا باید گفت که اوباما در مورد افغانستان همانی را اجرا می کند که در جریان مبارزات انتخاباتی خود وعدهاش را داده بود، یعنی پیروزی بر طالبان از طریق جنگ و فشار نظامی. اما در رابطه با ایران ظاهراً وضع به گونهای دیگر است. دولت اوباما که به آغاز و پیشبرد سیاست گفتگو در رابطه با ایران خوشبین بود، بعد از عدم دریافت جواب مثبت حداقلی از طرف جمهوری اسلامی، حال درصدد پیشبرد تشدید سیاست تحریم علیه این رژیم از طریق یک اجماع بین المللی می باشد. سیاستی که اگرچه ناظر بر وادار کردن جمهوری اسلامی برای نشستن بر میز مذاکره است، اما در اساس ناقض شرایط اولیه یک گفتگوی سیاسی و دوجانبه مثبت است. زیرا که سیاست تشدید تحریم، همانند یک سیاست دوسویه، هم می تواند طرف را وادار به نشست کند، و هم زمینه را برای تقابل بیشتر آماده کند. درست در همین نکته است که سیاست تشدید تحریم اوباما با سیاست اعلام شده وی در دوران انتخابات فاصله معین پیدا می کند و سیاستهای وی را بیشتر به نئوکانها نزدیک می کند.
در مورد جمهوری اسلامی هم باید گفت که این رژیم که بخش اساسی ای از هویت خود را از موهبت ضدیت با آمریکا اخذ می کند، بعید است که بدون دستاوردهای مشخصی در رابطه با تثبیت موقعیت خود به عنوان قدرت بلامنازع منطقه، و تثبیت سیاستهای خود در مورد برنامه اتمی اش، بخواهد گامی عقب بنشیند و سیاست تعامل و مدارا را با دولت آمریکا پیش ببرد. دستاوردهائی که دولت آمریکا حاضر به پذیرش آنها نیست و بنابراین گره تخاصمات همچنان لااقل در میان مدت به قوت خود کور باقی خواهد ماند.
متاسفانه در دوره پیش رو، ما بار دیگر با اوجگیری بحران دیگری در منطقه روبرو خواهیم بود. بحرانی که در آن هم نیروهای تندرو در جمهوری اسلامی از آن تغذیه خواهند کرد و هم مشابه همین نیروها در آمریکا.