آقای کریمی به یار دیرین خویش تاخته است، و قبل از هر چیز، میپرسد که اینهمه تعجیل چرا؟ ولی میتوان از اقای کریمی نیز پرسید که اینهمه تاخیر چرا ؟ آیا این تاخیر به این دلیل به پایان رسیده است که نام شما، مشخصا در فیس بوک برده شده است ؟ آقای کریمی یار قدیمی خود را به علت عادات ناپسند دیرینش، نکوهش میکند، توگویی این مقابله قلمی، مقابله دو شخص است، و شخص مقابل عاداتی نازیبا دارد، و نه مقابله دو طرز فکر متضاد، زیرا اگر چنین بود، اشاره به کاراکتر فردی طرف مقابل، محلی از اعراب نداشت . ولی ظن من این است که این مقابله، مقابله دو فکر متضاد نیست، بلکه مقابله دو فرد با تفکراتی اساسا یکسان است.
لب مطلب آقای کریمی چیست ؟ او آقای نگهدار را متهم میکند که بجای اعمال فشار به ولایت، جهت وادار کردن رژیم ولایی، به عقب نشینی، از طریق تکیه بر نیروی توده ها و سازمان های مدنی، در شرایطی که تحریم های دول غربی، خواسته یا ناخواسته، فشار مضاعفی را بر رژیم وارد میکنند، آقای نگهدار، در پی تغییر رفتار ولایت، از طریق پند و اندرز به اوست . او یعنی نگهدار، متهم است که به دلیل اتخاذ نقشی چون نویسندگان نصایح الملوک، از رمیدن رژیم در برابر ارتقای مطالبات مطرح شده هراسان است.
ولی سئوال اینست که چرا سیاست پند و اندرز، و التماس و استدعا، از رهبر، سیاستی اسفبارو بدآموز و مغشوش است، ولی همین سیاست به هنگامی که از خاتمی و یا رفسنجانی، درخواست نامنویسی در انتخابات و یا عدم تایید فلان کاندید را میکند، تحول خواه و نوین است ؟ آیا آقای کریمی نمیداند که نه تنها پادشاهان تکیه کرده بر سریر قدرت، بلکه شاهزادگان مغضوب دربار نیز، نصیحت الملوک نویسان خاص خود را داشتند؟
چرا ولی فقیه گوش شنوایی برای نصایح گهربار آقای نگهدار را ندارد و نمیتواند داشته باشد ؟ زمانی بود که آقای کریمی به آسانی پاسخ این سئوال را میتوانست بدهد . او میتوانست بگوید که هستی اجتماعی، اقتصادی ولی فقیه، موضع طبقاتی او، رفتارو شعور سیاسی او را، تعیین میکند، بنابراین نرود میخ آهنین بر سنگ . ولی این جواب مربوط به دوران جوانی اوست . او اکنون پخته تر از آن است که به چنین جوابی متوسل شود، زیرا بلافاصله از او بازخواست خواهد شد که، چگونه ممکن است موضع طبقاتی رفسنجانی، خاتمی، و جالب تر از همه شاپور بختیار، در همسویی با ملت باشد، ملتی که نه از مال امام نصیبی دارد و نه حقوق وزارت عظمای شاهنشاهی را دریافت میکند . آقای کریمی میبیند که خانم چریک سابق شکنجه دیده کتاب خوانده برزیلی، سیاستی غیرهمسو با ملت خویش اتخاذ کرده و حالا به سرکوب همان ملتی مشغول است که زمانی سینه خود را سپر این ملت میدانست، ولی امید به خاتمی دارد . آقای کریمی شاهد است که خانم حقوق بشری و ده سال حبس خانگی کشیده برمه ای، در برابر زنده زنده سوزاندن مسلمانان برمه ای سکوت کرده است، ولی در انتظار پهلوانی های نخست وزیر محبوس در خانه، است . جالب است که یار سابق خود را به ناصح و مستدعی دربار بودن متهم میکند . اگر استدعا و نصیحت کارساز بود، نصیحت ولی فقیه در قدرت، هزار بار از پند دادن به صاحب منصبان فعلا مغضوب او، ارجحیت نداشت ؟
آقای کریمی به درستی به اصلاح ناپذیر بودن اساس این رژیم، اشاره میکند. ولی چرا این رژیم اصلاح ناپذیر است؟ در ایام جوانی او میتوانست جواب دهد که رژیم ارگان استیلای سرمایه است و سرمایه داری ایران در بحران است و بنابراین چاره ای ندارد که گاه با هویج خاتمی، گاه با تازیانه احمدی نژاد و گاه با ترکیب هویج و تازیانه یعنی روحانی، روزگار را سرکند. ولی اکنون او سیاست ورزی کارکشته است و میتواند جایگزینی شلاقی به رنگ هویج را، روحانی را، بجای شلاق سیاه جلیلی به مردم ایران تلویحا تبریک بگوید. او دیگر حوصله ندارد به مردم بگوید که آش همان آش و کاسه همان کاسه است، فقط پیشخدمت عوض شده است . او از نگهدار نمیپرسد که برای کودکان کار چه فرقی میکرد اگر جلیلی رئیس جمهور میشد، که او یعنی نگهدار با شعار [ نه به جلیلی ] به میدان آمده بود ؟ جنگ در میگرفت؟ خود آقای کریمی معتقد است که سیاست اوباما تحریم است نه جنگ. تحریم ها ادامه می یافت؟ خود او معتقد است که تحت فشار تحریم ها، کشتی بان یعنی رهبر را سیاستی دیگر، سیاست مماشات با غرب، لازم آمده است که ناخواسته موجب عقب نشینی رژیم، آنهم نه تنها در برابر غرب، بلکه در برابر مردم !. شده است! تازه مگر سیاست عدول از بساط هسته ای، قذافی و لیبیایی ها را رستگار کرد؟
آقای کریمی معتقد است که هر تغییر مثبتی در اجزای رژیم، مستلزم دورشدن آن جزء از قدرت میباشد. ولی او فراموش میکند که بگوید، هر گونه نزدیک شدن به قدرت نیز مستلزم تغییری منفی است. بنابراین رفسنجانی ها و خاتمی ها، اگر هم رئیس جمهور میشدند، چاره ای نداشتند، جز اینکه کپیه روحانی شوند. نام نیکی اگر از موسوی باقی بماند، تنها علتش رئیس جمهور نشدن اوست.
آقای کریمی میخواهد که نیروی لایزال مردم را به میدان بیاورد، تا رژیم را به عقب نشینی وادار کند. ولی این چه نیرویی است که حتی اگر از بند توّهم، به روحانی ها گسسته باشد، اسیر فانتزی های خود درباره خاتمی ها، اردوغان وطنی، است. او میبیند که در همسایگی ما، در ترکیه، دولتی که اصلاحات دست به نقدش، ده برابر وعده های نسیه اصلاح طلبان وطنی است، در میدان های تقسیم چه میکند، ولی او ،از نگهدار نمی پرسد که، مگر نه اینست که تمام راه ها به میدان تقسیم، ختم میشوند، داداش، برادر، رفیق، اکنون چه تاکتیکی راه مردم را به سوی میدان تقسیم هموار میکند ؟ پایین کشیدن فتیله مطالبات، و یا هرچه رساتر کردن آنها، تا بلایی که بر سر معترضین میدان التحریر نازل شد، در میدان آزادی تکرار نشود؟ او خواستار بالا ماندن فتیله هاست، ولی تا حدی که خاتمی مجاز میداند البته با اما و اگر، و نگهدار نیز میخواهد این فتیله ها، به دلخواه روحانی تنظیم شوند، البته با اما و اگر. من تفاوتی اساسی در این میان نمیبینم، تا تندی چرخش قلم شیوای، آقای کریمی را توجیه کند.