هزاران نفر از ایرانیان برون مرز، دست در دست بشردوستان و آزادیخواهان کشور های میزبان، در بیش از ۱۱۰ شهر در شش قاره جهان، با برپا ساختن تظاهرات و تجمع های اعتراضی همآهنگ، به فراخوان “روز جهانی اقدام برای حقوق بشر در ایران” پاسخ مثبت دادند. این یک واقعه تاریخی بزرگ در مبارزات ملت ایران برای دموکراسی و برابر حقوقی شهروندی است و با قوت تمام بر این اندیشه مهر تأئید گذارد که پیکار برای حقوق بشر، پیکاری بدون مرز و عموم بشری است.من با علاقه-ی تمام گزارش رسانه های فارسی برون مرز را پیگیری کرده-ام. تصاویر این گزارش ها، تابلوهای زیبائی هستند در قاب خواست ها و مطالباتی که فراسوی تعلق آدمیان به ملت ها، فرهنگ ها، زبان ها، ادیان و یا طبقات و اقشار اجتماعی و نیز گرایش های متفاوت سیاسی، به “انسان” تعلق دارد. خواست هائی عموم بشری هستند؛ که در ذات و اصل خود، مطالبه-ی همه ملیت ها و مردمان جهان است. اگر می بینیم روز جهانی اقدام برای حقوق بشر در ایران، آکنده از جلوه برادری همه ملت های جهان است ، و با همبستگی آدمیان از همه تبار و هر رنگ تعلق، ظاهر و زندگی می شود، دقیقا” به همین خاطر است. آیا در این تجربه آن “امکان” وجود ندارد که به “همبستگی ملی” در صفوف ما ایرانیان برون مرز، صورت نهادی ببخشد؟ آیا نمی توان به این “ایده”، یک سیمای بومی و زبان ملی بخشید، که بشود او را دید، با او راهپیمائی کرد، با او سخن گفت و از او سخن شنید که یک “ملت” هستیم در کار و پیکار برای ساختن “ایران” در آزادی و عدالت در تراز همین مدنیت که صدای تلخکامی ها و شاد خواهی ها-مان در آن جاری است و سرود می شود…؟
عینیت بخشیدن در عرصه عمومی؛ به انسان آزاداندیش، دارنده رأی و حق انتخاب، معنایش ساختن تاریخ خود به طور آگاهانه است. انسان با دست یافتن به فردیت وآزاد کردن خویشتن از حبس تاریخ گذشته، مقدمات ورود آگاهانه خود به تاریخ آینده را فراهم می آورد. از بربریت جبار و خونریزی که ایرانیان را به “خودی” و “غیرخودی” شقه شقه می کند، در می گذرد و پا در شهر مدنیت و مدرنیته می گذارد که در آن انسان مفهومی غیرقابل تجزیه و دارای حقوق بشری است. نکته این است که، نیاز جمعی ایرانیان در لحظه تاریخی کنونی به “همبستگی ملی”، بدون رهائی از تاریخ “گذشته” و چیره شدن بر بربریت تاریخ، نمی تواند درک و دامنگستر شود و آگاهی همه-ی ایرانیان را در بر گیرد. تجاهل چرا؟! در “آنی” که هستیم، این “همبستگی ملی” در امروز ما ایرانیان یک روانشناسی اجتماعی سست بنیاد و شکننده است! و هر لحظه می تواند در برابر عوارض یک تاریخ پر از بربریت و شقاوت و یک سرنوشت شوربخت – که در انتظار ما و صیاد ماست – از حیات باز ایستد! آگاهی بر این واقعیت، به گام هائی که مصممیم در راه تشکیل “همبستگی ملی” برداریم، استواری می بخشد. نترسیم! ما همه با هم هستیم.
همبستگی ملی، بر ساخته و برخاسته از یک موجودیت تاریخی است با احساس اشتراک در سرنوشت و تجانس در بیم و امید ها و همرأئی در نوید و آرزوها که به او “روح” یگانه می بخشد و از او هیأتی می سازد بنام “ملت”. نشانه-ی هستانی چنین موجودیتی؛ پرچم ملی و سرود ملی است و… از جمله-ی تناقض های امروز ما یکی هم اینست که یک موجودیت تاریخی هستیم بدون پرچم ملی و بی سرود ملی! پس در خود به چشم یک “ملت” نگاه نمی کنیم و در واقعیت یک غریبه-ی آشنا هستیم؛ دست به گریبان فسق و تفرقه! به گمان من؛ مناقشه بر سر “رنگ سبز”- که من به آن چونان یک نشانه-ای از امید به همرأئی عمومی و نوید یک تفاهم همگانی می نگرم-، و کشاکش بر سر “پرچم”،- که در نزد مدعیان، می بینم که نه نماد ملی بلکه بیدق قبیله سیاسی-شان است – برآمدی از واقعیت متناقضی است که ما را در “همبستگی ملی” نقض می کند و پراکنده می سازد. در شرایط وجود این تناقض، همبستگی ملی، یک روانشناسی اجتماعی ناپایدار و آسیب پذیراست که می تواند به آسانی مغلوب منازعه- ای شود که بر سر پرچم ها و رنگ ها و خط و ربط ها در حال باز کردن میدان برای خود است.
“واقعیت” پر از لایه های گوناگون متنافی است و زندگی امروز ما در شعاع نیرومند روشنائی هائی می گذرد که از جنبش مدنی و خیزش نافرمانی مدنی مردم ایران بر ما می تابد. در گرمای این تابش، لایه لایه یخ بستگی “روح” در حال باز شدن است. نقش سرما زده و پریده رنگی از احساس اشتراک در سرنوشت، تجانس در بیم و امید ها، همرأئی در نوید و آرزو ها، بر لوح “روح” در حال پدیدار شدن است. اندیشه من این است که ما نیازمند روحیه و تفکری هستیم که یکدیگر را در تفاوت هائی که داریم برسمیت بشناسیم و در مشترکات؛ در دفاع از خواست مردم در همین جنبش و خیزش مدنی جاری که موجودیت خود بنیاد و خود گویا دارد، همدیگر را محترم بداریم و اتفاق کنیم، زیرا تا دست به اتفاق بر هم نزنیم – پائی ز نشاط بر سر غم نزنیم!
پیکار ایرانیان رانده از میهن، ادامه جنبش مدنی مردم ایران، در برون مرز است. ما سرکوب شده-ترین بخش مردم ایران هستیم و این بی قراری و شوق و امید، و این بیداری و تب و تابی که ما را به راه آشتی کشانده، اصالت دارد. از محسنات بزرگ تجمع ایرانیان، دیدار ها؛ گفتن ها و شنیدن ها و آشنائی های نو پدید آنست. به گمان من، این دیدارها وگفتن ها و شنیدن ها، موألفه-ی اساسی در تشکیل “فرهنگ سیاسی نوین” در نزد ماست. ” رأی من چه شد؟ “؛ این پرسش برخاسته از زخم تازه- ایست که حکومت ولائی بر جان ما ایرانیان نشانده است! اما هراندازه که بیشتر به این پرسش می اندیشم، بیشتر به این نتیجه می رسم که درمان زخم های سیاست از رهگذر التیام زخم های فرهنگ میسر است! ” رأی من چه شد؟ “، قبل از این که یک مطالبه سیاسی باشد، یک پرسش در باره فرهنگ است! پرسشی است معطوف به شناسائی انسان ایرانی در مقام “شهروند” و برسمیت شناختن حق انتخاب برای او. پرسشی است که فرهنگ یک صدائی را نفی، و فرهنگ چند صدائی را تأئید می کند، باور به زیبائی رنگ تعلق در زیبا پسند رنگین کمان زندگی است. رأی من کو؟ به این پرسش باید روز و شب اندیشید زیرا در پرتو اندیشیدن به آن این توان را خواهیم یافت که “سیاست” را بر محور انسان “شهروند” استوار کنیم.
تولدی دیگر در یکایک ما درحال شکل بستن است. پس از سی سال، نخستین بار است که اجتماع ما ایرانیان در برون مرز پر از آدم هائی است که یک جور نمی اندیشیم، و همه از یک تیپ و یک تبار نیستیم. احساس می کنیم مشغول شناسائی وجودی هستیم که در متن تفاوت ها و تمایزها، همه ما را در بر می گیرد تا همدیگر را بجا آوریم، همدیگر را برسمیت بشناسیم و در جریان این بجا آوردن و بازشناختن از حد خود بیرون جهیم، در یکدیگر بیآ میزیم، همرأئی و همگامی پیدا کنیم و در مفهومی یگاته به اشتراک برسیم که “میهن” نام دارد، “هم میهن” مولود آن است و “همبستگی میهنی” گهواره آن.
این دریافت تازه در ما سرشار از دموکراتیسم است. بیرون جهیدن از پوسته خود، این دموکراتیسم را شکل داده، وقتی از علایق و دلبستگی هایی که حد ما را می سازند بیرون می جهیم چیزی که شکل می بندد یک روشن رأئی است که علایق و دلبستگی های دگراندیش و غیر خود را می بیند، می فهمد و به رسمیت می شناسد و با او به تفاهم و اشتراک می رسد… به این ترتیب است که تشکیل و تکوین احساس همبستگی ملی با دو موئلفه ملازمت دارد: ملازمه نخست شرکت در فرایندی است دموکراتیک؛ که هدف آن مطالبه “حق انتخاب” و احترام به “رأی” است و این وقتی است – ملازمت دوم – که می پذیریم عامل تعین کننده حیات سیاسی کشور، نه این و یا آن اراده سیاسی بیرون از انتخاب ملت، بلکه رأی آزاد مردم ایران است.
ج- ط
۲۶.۰۷.۰۹