بارها براى اعدام بردندش و بارها مرگ را زیر زبانش مثل مزه بادام تلخ سیانور مزه مزه کرد. بارها قبل از طلوع خورشید صداى پا و همهمه را شنید و در قفل در کلیدى چرخید. *
بسیارى از کسانى که رنگ پریدهی این سپیدهدمان را در روز اعدام دیدهاند، امروز در میان ما نیستند. اما آنها که هستند هنوز بوى بادام تلخ مىدهند. هنوز نگاهشان گاهى تیلههاى بىروحى مىشود که تصویر آن سپیدهدمان را مىتوان درآن رویت کرد.
آیا تمامى آنها که در آن سپیدهدمان با طنابى و یا گلولهاى و….مجازات شدند مفسدانى در زمین بودند؟ و آن که قضاوت مىکند تا انسانى را سنگسار کنند خود فرزند مریم باکره است؟ کیست در میان سنگها و کیست آنکه سنگ مىاندازد؟ واقعیت این است یا آن؟ گناه این است یا آن؟ و تو کیستى که فرزند انسان را به مرگ حکم مىدهى؟
از این گفتار قصد آن ندارم که لزوم وجود دستگاه قضا را در هر حکومتى نفى کنم و آن را به پیدا شدن قاضى عادل و عالم موکول گردانم. تلاش من تنها نفى حکم مرگ در قوانین جزایى ایران وگستردهتر از آن جهان! است.
بسیارى از کسانى که مجازات اعدام را لازم مىدانند به جانیانى رجعت مىدهند که در میان مردم به عنوان یک جنایتکار زبانزد خاص و عام هستند و از تو مىپرسند، کسانى مثل بیجه آیا لایق نه یک بار بلکه صد بار اعدام نیستند؟ با آنها چه مىشود کرد و آیا تنها زندان و احتمالاً پس از مدتى عفو براى آنها کافیست؟ یا براى اینکه غیرتىات کنند مىگویند، اگر به مادر و خواهرت تجاوز کنند باز هم با اعدام آن شخص مخالفت مىکنى؟ سئوال من نیز از آنها این است که آیا آمارى دارید از هزارانى که در همین عصر اسلامى اعدام شدند و آیا این اعدامها خشونت را کاسته است یا هر روز بر جرم و جنایت افزوده است؟ آیا مىدانید که چند هزار نفر تنها به جرم داشتن عقیدهاى دیگر اعدام شدند؟ آیا مىدانید چند هزار نفر که به جرمهاى جنایى و مواد مخدر اعدام شدند تنها به این دلیل بود که وضع مناسب اقتصادى نداشتند و نمىتوانستند یک وکیل مجرب براى خود بگیرند و یا با رشوه خود را از دام برهانند؟ آیا با اعدام این همه قاچاقچى از تعداد آنها کاسته شده و مواد مخدر نایاب گردیده است؟ آیا نمىتوان براى امثال بیجهها قوانین و مجازاتهاى جایگزین نهاد تا ترس از آزادى زودرس، ما را به کشتنش وا ندارد؟
در این باره با یکى از ماموران اداره آگاهى رشت صحبت مىکردم. وى ایجاد امنیت را به اعدامهاى بیشتر موکول مىکرد و مىگفت اگر روزى چند تا از اینها را اعدام کنند دیگر کسى جرئت آدمربایى نمى کند. اعدام سادهترین راهى که مىشناسند و مثل پزشکى که براى همه دردها تنها یک دارو دارد، اعدام بیشتر را به جامعهاى در حال احتضار تجویز مىکنند. خشونت بیشتر با جامعهاى که هر روز خشنترو بیرحمتر مىشود، با نام ایجاد امنیت و آسایش براى شهروندان چیزى به جز نتیجهاى معکوس در پى نداشته است. حکومتى که براى بقاى خویش مخوفترین زندانها و زندانبانان را در خود پرورانده است. حکومتى که با استناد با آیات و احادیث و با اختراع جرمهاى عجیب و غریب هر روز کسى را بالاى دار آونگ کرده است، خود بزرگترین تزریقکننده خشونت به جامعه بوده است. جامعه ما هرگز این خشونتى را که امروز در آن موج مىزند نداشته است. روزگارى مردمى صبور و مهربان در هر کورهدهى امنیت و آسایش را به میهمان ارزانى مىکردند. روزگارى در این کهنه دیار مردمش براى مهربانى به دولت مهرورزى!! نیازى نداشتند.
نمىتوان از اعدام صحبت کرد و نام خلخالى را نیاورد به همانگونه که نمىتوان نام شکنجه و زندان را آورد بىآنکه سخنى از لاجوردى گفت. در خبرها شنیدم که پس از انقلاب زمانى که خلخالى با بولدوزر براى تخریب تخت جمشید رفت، مردم مرودشت دست بهدست هم دادند ودر مقابل خلخالى ایستادند، تا وى از این عمل منصرف شد. این مردم مرودشت امروز کجا رفتند تا دست بهدست هم دهند تا در میدان شهر جوانى را با بالابر اعدام نکنند؟ نام خلخالى با اعدام و خشونت ماهها و سالهاى نخست انقلاب گره خورده است. عکسى که از مراسم اعدام ١١ نفر در فرودگاه شهر سنندج گرفتهاند در همان زمان از مرزها گذشت و در جهان بازتاب یافت. در آن تصویر احسن ناهید در حالى که زخمى بر زمین خوابیده بود در مقابل جوخه اعدام قرار گرفت. چنین خشونتهایى با این همه گستردگى در آن زمان براى مردم ما ناآشنا بوده است و نمىتوان آن را بازتاب خشونت موجود در جامعه دانست.
او که بر زمین خوابیده است چقدر فرصت دفاع از خود داشته است و در کدام عدالتخانهاى به مرگ محکوم شده است؟
استادى در باره لزوم استفاده بهجا از نقطه و ویرگول تعریف مىکرد که جابجایى یک ویرگول چگونه جان انسانى را از اعدام رهانیده است. وى تعریف مىکرد که در خطه آذربایجان در زمان قاجار کسى محکوم به اعدام شده بود ولى عدهاى مخالف اعدام وى بودند و تلاش کردند که دستور بخشودگى وى را از پادشاه بگیرند ولى پادشاه در دستورى نوشت: بخشش لازم نیست، اعدامش کنید. و نامه را به کسى که درخواست عفو را آورده بود داد تا با خود ببرد. وى که شاید از نزدیکان محکوم بود چارهاى اندیشید و جاى ویرگول را در نامه تغییر داد و دستورى با این مضمون به قاضى رساند: بخشش، لازم نیست اعدامش کنید.
همین هفتههاى اخیر جوانانى در اهواز اعدام شدند و کسى را دراین عالم نداشتند تا فرمان همایونى را با ویرگولى تغییر دهد. کسانى در سالهاى اخیر با وجود وبلاگها و سایتهاى اینترنتى توانستند از مرگ حتمى نجات یابند و برخلاف گذشته که در خفا و سکوت احکام اجرا مىشد، به لطف تکنولوژى فرصتى دوباره یافتند. ولى عاطفه ١۶ ساله در نکا اعدام شد تا ماجراى سوء استفاده قاضى از وى برملا نگردد و عاطفههاى دیگرى که در کنار گوشه این پهناور دیار اعدام مىشوند و فریاد بیگناهیشان شاهدى به جز دیوارهاى تنگ و تاریک نمىیابد.
در سال گذشته کسانى در زندان پس از ۹ روز اعتصاب غذا میرانده شدند تا کسان دیگر لب به اعتراض نگشایند و فرجامى نخواهند. من سئوالم را از کسانى که براى حفظ امنیت جامعه خواهان لغو مجازات اعدام نیستند تکرار مىکنم: آیا در تمام این سالها با وجود اعدامهاى گسترده امنیت و آسایش در جامعه رشد داشته است؟ همه به خوبى مىدانیم که چنین نیست و آمار و ارقام این را نشان نمىدهد. آیا راه حل شما نیز مثل مامور آگاهى شهر رشت اعدامهاى بیشتر است؟ اگر جواب مثبت باشد باید به فکر خلخالى دیگرى باشید و باز حمام خون و باز کشتار دستهجمعى و باز عکسهاى برنده جایزه پولیستر؟
قبل از اینکه هیچ حکمى دهیم شاید بهتر باشد صاحبنظران و جامعهشناسان و جرمشناسان را به بحثى بر سر این موضوع خاص یعنى مجازات اعدام فراخوانیم. مىدانم که حکومت یک بار از گسترش این بحث در روزنامهها جلوگیرى کرد و آن را خلاف مبانى اسلام دانست. گویا اصول دین حضرات بیشتر از ٣ تا است و هر چه بر وفق مرادشان نباشد با خدا و دین در تضاد قرار مى گیرد، ولى چارهاى نیست و باید از امکانات موجود استفاده کرد. باید راهى یافت تا جایگزین مجازات اعدام شود و در این مسیر از تجارب جهانى نیز استفاده کرد. نمىتوان منتظر برطرف شدن موانع سیاسى اقتصادى و رفاه عمومى براى کاسته شدن ازجرم و جنایت شد، بلکه با کاستن از خشونت حکومتى که از طریق احکام اعدام بر جامعه تزریق مىشود و بحث و گفتگو پیرامون چگونگى کاستن از جرم و جنایت شاید بتوان راههاى عاجلى نیز یافت. با کنار نهادن فاصلهها، همه کسانى که با قانون مجازات اعدام مخالفاند، همه احزاب و سازمانها، شخصیتهاى ملى و مذهبى، سایتها و وبلاگها، نشریات دانشجویى و هر کسى که مى تواند صداى خود را به دیگران برساند، تلاش مشترکى را براى توقف اعدامها در ایران آغاز کنیم. این تلاش نمىتواند جدا از تلاش فعالین زنان براى تغییر قوانین باشد. در کنار هم قانون مجازات اعدام را به چالش بگیریم و از همین حکومت بخواهیم که به اعدامها پایان دهد. مرودشتیها دست در دست هم تخت جمشید را از تخریب نجات دادند، ما دست در دست هم انسان را نجات دهیم.
* در قفل در کلیدى چرخید برگرفته از شعر ساعت اعدام احمد شاملو است.