نگرش دوآلیستی ریشەای بە درازای تاریخ دارد. از اندیشەهای دینی گرفتە تا مدرن و سکولار، می توان ردپای آن را گرفت. از اعتقاد بە دو نیروی خیر و شر در دین زرتشت گرفتە تا اندیشە دکارت در خصوص عین و ذهن کە متعلق بە دوران مدرن و آغاز نگرش مدرنیستی است، بشر حضور آن را کاملا در کنار خود یافتە است.
این بنیان در اندیشمندان سیاسی هم بازتاب یافتە: ظالم ـ مظلوم، فئودال ـ رعیت، سرمایەدار ـ کارگر و… . در واقع نگرش دوآلیستی بە وقایع جهان، همانند همە نگرشهای دیگر بە نوعی بخشی از واقعیت جهان را توضیح می دهد، اما اشتباە است کە گمان کنیم کل حقیقت در انحصار چنین طرز نگاهیست. ناگفتە نماند کە نگاە دوآلیستی در سیاست، نگاە غالب است و اتفاقا از لحاظ دو قطبی کردن جامعە و بسیج نیرو توسط طرفین، بهترین ابزار فکری ـ معنوی تلقی می شود. برای همین بسیاری از سیاسی ها میل بە استفادە از چنین بنیان فلسفی دارند.
آقای علی کشتگر در مقالەی تحت عنوان “کمونیستهای حامی جنایات پوتین” با استفادە از تجارب دوران جنگ سرد تلاش می کند با دو وجهی ساختن واقعیت و اتخاذ برخورد دوآلیستی، بە معضل اصلی جهان کنونی پاسخ دهد. او می گوید “تضاد عمدە امروز جهان تضاد میان اردوگاە دمکراسی و دیکتاتوری است.”
البتە آقای کشتگر تلاش می کند با طرح مشکلات و کاستیهای اردوگاە دمکراسی، بنوعی از اتخاذ نگرش تقدس مآبانە بە کشورهای دمکراتیک خودداری کند، اما این از اصل مسئلە کە بنیان دوآلیستی نگاە او بە واقعیت است نمی کاهد.
اما نگاە دوآلیستی همانند همە بنیانهای نگرشی دیگر اشکالات خاص خود را دارد. از جملە در عرصە فلسفی گفتە می شود کە آنچنانکە دکارت تصور می کرد میان عین و ذهن فاصلە قطعی وجود ندارد، و در واقع وجود این دو عنصر، وجودی درهم تنیدەاست. یعنی بدون عین نمی تواند ذهن وجود داشتە باشد و بدون ذهن هم عین قابل تصور نیست. هگل از منتقدان چنین نگاهی بود و حتی پراگماتیستهائی مانند دیوئی کە نگاهی ارگانیک و نە اتم وار بە پدیدەها داشتند از این طرز نگرش در حوزە فلسفی انتقاد کردند. بە بیان دیگر آنگاە کە نگاە ما بە پدیدەها ارگانیکی است و نە اتمیک، کل تصویر عوض می شود.
اشکال نگاە دوآلیستی آقای کشتگر بە واقعیت جهان کنونی این است کە علیرغم انتقادهائی کە او بە نظام دمکراسی دارد، اما او اشکالات این نظام را در بوجود آوردن فاجعە جهان کنونی نمی بیند و انتقاد از آن را صرفا بە داخل نظم موجود در کشورهای دمکراتیک محدود می کند. یعنی بطور مشخص او مسئولیت نظامهای لیبرال ـ دمکراسی را در تحریک روسیە و فشار آوردن بر آن در دوران قبل از آغاز تجاوز پوتین بە اوکراین را نمی بیند. بنابراین نقد او تنها بە نقدی درونی در حوزە سیاست داخلی در کشورهای دمکراتیک محدود می شود و بە نقد سیاست خارجی آنها فرا نمی روید.
انتقاد آقای علی کشتگر از کمونیستهائی کە از تجاوز پوتین دفاع می کنند، انتقادی درست است. اما باید متوجە بود کە خیر مطلق تنها در عالم آبستراکت وجود دارد و باید محتاط بود کە آن را بە عالم واقع تسری نداد. بی گمان اعمال غرب در تحریک پوتین در حملە بە اوکراین نمی تواند پوتین را از جنایتهائی کە در این کشور مرتکب می شود عاری از پذیرفتن مسئولیت اصلی کند، اما نگاە صرفا دوآلیستی منجر بە این می شود کە ما در هر صورت یکی را فرشتە تصور کنیم و دیگری را شیطان. و اشکال نگاە دوالیستی همین است.
بە نظر می رسد در دنیای موجود و کلا آنگاە کە نوع نگرش بە جهان مطرح است، اتخاذ نگاهی کە در آن دوآلیسم و نگرش ارگانیکی با هم مخلوط شدەباشند، بهتر جواب می دهد. و در مورد خاص اوکراین این نگاە التقاطی بە ما می گوید کە جهان لیبرال دمکراسی بهتر از جهان دیکتاتوری است، اما بدون لیبرال دمکراسی هم وجود دیکتاتوری ها و حداقل بروز اعمال خشن آنها امکان ناپذیر است!
متاسفانە دنیای لیبرال ـ دمکراسی در جلوەهای سیاست خارجی خود، چنانکە تجربە روابط آن با کشورهای دیکتاتوری عربی و ارتباط تاریخی با بنیادگراهای اسلامی در اقصاء نقاط جهان نشان می دهد، خلاف پیامهای اولیە این نگرش فلسفی ـ سیاسی است کە در اندیشمندان آزادیخواە آن همانند جان لاک وجود داشتند. خلافی کە بە نوبە خود در تبدیل کردن دنیا بە جهنم نقش ایفاء می کند.
و نهایتا باید تاکید کرد کە از لحاظ تاریخی کمونیستها قرابت بیشتری با کشورهای لیبرال ـ دمکراسی دارند تا با کشورهای دیکتاتوری کە از منظری ارتجاعی با تسلط سرمایەداری مدرن بر جهان می رزمند. و واژە امپریالیسم، آن شاەکلید اصلیست کە چنین چپهائی را در گرویدن بە دیکتاتورهای مرتجع توجیە تئوریکی می کند.