این در شرایطی میباشد که آتشفشان سر وصدای احتمال حمله نظامی به ایران، مسائل مربوط به احتمال دست یابی سپاه پاسداران به سلاح هسته ای در ایران و بالاخره جنجال حمله به سفارت انگلیس در تهران، هیچگونه بازتاب و انعکاسی در رسانه های متعلق بە سازمانهای سیاسی آذربایجانی نمی یاببند. علت اینکه این دو کاروان تحول و دگرگونی درمسیرمتقابل و رو در روی همدیگر حرکت میکنند چیست؟ آیا واقعا آنها از وجود قطاری که از مقابل می آید و مسیر حرکت آن خبر ندارند؟ اگر خبر دارند، این چه گونه تحولی است که جنبش واحد مردمی برای عبوراز ولایت فقیه را دو شقه کرده و کاروان حرکت آنها در دو سوی متفاوت و مقابل هم حرکت میکنند؟
از یک طرف سازمانهای چپ سوسیال دموکراتیک سرتا سری در مورد آمال، آرزوها، جنبش ها و دستاوردهای جنبش های ملی دموکراتیک و بخصوص جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان سکوت مطلق پیشه میکنند، ازطرف دیگر سازمانهای نوین و جوان سیاسی دموکراتیک آذربایجانی نیز در مقابل تحولاتی که در تهران و درمقیاس سرتاسری ایران اتفاق می افتد، همینگونە رفتار می کند. آیا سوسیال دموکراسی ایرانی به حقوق ملی و دموکراتیک ملیتها اعتقادی ندارد؟ درد آنها را بعنوان درد بخش قابل توجهی از مردم ایران نمیدانند؟ آیا نسل نوین مبارزان ملی دموکراتیک سازمانهای سیاسی مختلف ملیتها، مبارزات دموکراتیک سرتاسری زنان، جوانان، دانشجویان و دیگر اقشاروطبقات اجتماعی برای خلاصی از دست حکومت ولایت فقیه را هیچ شمرده و با مبارزات ملی دموکراتیک خویش کاملا بیگانه و بی ربط میدانند؟ آی این نوعی دچار شدن به سکتاریسم از دوطرفە نیست؟
چرا سوسیالیستها و سوسیال دموکراتهای ایران و شاخه ها و اندامهای دموکراتیک، سکولار و جمهوریخواه آن همگی در سالگرد یادبود تشکیل حکومتهای ملی دموکراتیک آذربایجان و کردستان در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ سکوت کامل اتخاذ کردند؟ آیا از ان بی خبر میباشند؟ آیا آنها به سیاست پنجاه و پنج ساله سکوت حزب توده ایران در این مورد پیوسته اند؟ چرا اگر مجبور به کوچکترین اشاره انعکاسی در این زمینه باشند، فقط به حرکت ملی کردستان اشاره میکنند و بس. مگر نه این است که پربارترن دستاوردهای سیاسی جنبش سوسیال دموکراسی در ایران فقط توانست در دوره حکومت ملی یکساله آذربایجان مادیت یافته وخود را متبلور بکند؟ انتخابات آزاد و دموکراتیک مردمی برای پارلمان، آزادی زنان و حق رای آنها در انتخابات، آموزش به زبان مادری، تشکیل دانشگاه تبریز، اصلاحات ارضی، تشکیل سندیکاها و اتحادیه های کارگری و دهقانی تنها نمونه های اندکی از دستاوردهای سترگ چنین حکومت و پرچمداران اندیشه های سوسیال دموکراسی میباشد که امروزه روز باید پرچمداران اندیشه های سوسیال دموکراسی، سکولاریسم و تجدد گرایی مثل بیرق کاوه آهنگر با افتخار بر بالای سرشان به اهتزاز در بیاورند.
سکوت مطلق تمامی جنبش سوسیال دموکراسی و چپ ایران در این زمینه یکی دیگر از عارضه های بیماری مزمن و کشنده ای میباشد که جنبش سوسیال دموکراسی ایران به آن مبتلا شده است. آیا انها بخاطر عدم تحریک حساسیتهای “رهبران نمادین جنبشی که آن را سبزمی نامند” این کار را میکنند؟ آیا آنها بخاطر جلو گیری از ایجاد رنجش در مناسبات خویش با سلطنت طلبان وجبهه ملی ایران و جریانهای مشابه چنین سیاستی را آگاهانه به پیش میبرند؟ چگونه میشود خود را سازمان پیشگام آزادی، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر نامید و بزرگترین دستاوردهای بخش بزرگی از ملت ایران در در این زمینه ها را زیر پا گذاشت و از دید همگان مخفی نگه داشت؟ تسلیم افکار غیر دموکراتیک و آپارتایدی و بعضی اندیشه های سکتاریستی و غیر دموکراتیک و تقابل با خواسته های دموکراتیک ملیتهای غیر فارس ایران چه زنگ خطر هایی را در گوش ما به صدا در می آورد؟ چرا این جریانات سرتاسری به نحوی از انحاء بصورتهای مایوسانه در یافتن فصل مشترکی به جناحهای مختلف حکومت ولایی فقاهتی، خود ارزشهایی را که ارکان باورهای سوسیال دموکراسی را تشکیل میدهد، زیر پای میگذارند.
نداشتن پلاتفورم مستقل، شفاف وآشکارجریانات چپ وسوسیال دموکراسی جهت تشکیل جبهه متحد چپ ایران ضعف بزرگ اغازین چنین بیماری مزمنی میباشد.عدم داشتن استراتزی برنامه ای مستقل جهت تشکیل کنگره و یا نهاد واحد گرد هم آورنده جبهه نیروهای اپوزیسیون خارج حکومتی سکولار، مدرن، دموکراتیک وعدالت خواه زیر یک چتر، علت دیگر چنین بیماری مزمنی میباشد. به دلیل استراتژی سی ساله مماشات و فصل مشترک واحد یابی با جناحهای مختلف حکومتی موجب ضربات جدی مایوس کننده ای بر روان سیاسی نسلهای جوان چپ ایران گردیده است و از طرف دیگر این ویروس چنان بر تن نسلهای اولیه رهبران این سازمانها نشسته است که دیگر بخشی جدائی ناپذیر از هستی آنها را تشکیل میدهد. این مساله موجب گردیده است تا از پتانسیلهای دموکراتیک مبارزات میلیونی مردم و نسلهای نوین غافل بمانند و جنبش های مردمی مجبور گردند تا خود راههای نوینی جدا از نسخه های کهنه این رهبران سیاسی برای دست یابی به آرمانهای دموکراتیک و مردمی خویش بیابند. با این تحلیل، سکوت تقریبا تمامی سازمانهای سرتاسری چپ ایران در زمینه سالگرد تاسیس حکومت های ملی آذربایجان و کردستان و عدم برگزاری هیچگونه یادواره درس آموزی از تاریخ آنرا مسکوت بگذارند قابل توجیه میباشد.
نسلهای نوین آزاده و تحول گرا، دیگر راههای مماشات گرایانه با جناحهای حکومت را کنار گداشته و درجنبش های نوین و دموکرانیک زنان، دانشجویان، جوانان و جنبش های ملی دموکراتیک ملیتها گرد آمده و راههای نوین و جدیدی را جستجوی می کنند. سازمانهای سیاسی ملیتها مختلف در کنار روشنفکران نسل نوین آزاده و دموکرات این ملیتها دیگر نه در سازمانهای سیاسی سرتاسری، بلکه در نهادهای سیاسی دموکراتیک ملی خویش گرد آمده و نه تنها اجازه نمیدهند تا این خمودگی و فرسودگی حاکم بر سازمانهای دموکراتیک سرتاسری سوسیال دموکراتیک بر آنها تاثیر بگذارد، بلکه چنین خلائی را به سرعت با حلقه زدن بر محور آمال ملی دموکراتیکی که سازمانهای سوسیال دموکراتیک سرتاسری آنها را مسکوت میگذارند، پر میکنند.
چون سازمانهای سرتاسری و بخصوص سازمانهای سوسیال دموکراتیک در مورد آمال انسانی، طبیعی ملیتهای غیر فارس و بخصوص ملیت آذربایجان، سکوت مطلق اتخاذ کرده اند و این خواسته های دموکراتیک را در برنامه های سیاسی روزمره خویش قرارنمیدهند، نسل نوین تحولگرای این ملیتها در مدتی اندک در شکل دهی به اندامهای ملی دموکراتیک خویش چنان پیشرفتهای چشمگیری به دست آورده اند که به آلترناتیوی قابل رقابت با سازمانهای سرتاسری تبدیل میگردند. در شرایطی که فرسودگی سیاسی ناشی از ناکامی در اتخاذ استراتژی بر محورایجاد اتحاد پلاتفورمی با جناحهای مختلف حکومت ولایی، جنبش سوسیال دموکراتیک را این چنین دچار بی عملی کرده است، ویژگی جوان، آینده نگر و تحول گرا بودن جنبشهای ملی دموکراتیک ، به آنها پویایی و بالندگی ویژه ای بخشیده وآنها را آبستن تحولات دگرگون کننده در راستای ایجاد آیندە ای نوین کرده است.
جنبش های دموکراتیک خود بخودی ویا سازمان یافته زنان، ملیتها، جوانان، روشنفکران و دیگر اقشار میانه جامعه از یکطرف بخاطر دست یابی به آرمانهای بالنده و دموکراتیک خویش و پر کردن خلا ایجاد شده بر بستر بیمادی سیاسی فرسودگی حاکم بر جریانهایی که حاضر به فورمولبندی استراتژی نوین، مستقل و تحولگرایانه نیستند، بصورت مستقل و فعال وارد میدان میگردند. این جنبشهای نوین با دست یازیدن به آرمانها، ساختارها و فورمولبندیهای نوین، دیگر نه در فکر یافتن فصل مشترک های تعریف و تحریف شده با جناحهای مختلف حکومتی، بلکه گشودن جبهه های نوینی در راه تحول نوین وعبوراز نظام ولایت فقیه میباشند. در یکی دو دهه اخیر نه فقط جنبش چپ از این پتانسیل ها استفاده نکرده است، بلکه این بیماری امکان آن راکە این سازمانهای سیاسی ، بە مثابە سازمانهای کە اقشار و طبقات نوین اجتماعی عمل و آمال این اقشار و طبقات را نمایندگی بکنند، منتفی کردە است
سازمانهای سیاسی دموکراتیک متعلق بە ملیتهای مختلف هم در مقابل استراتژی بیش از پنجاه سال سکوت حزب توده ایران و سیاستهای مشابه از طرف سازمانهای سرتاسری سوسیال دموکراتیک، گاها بصورت عکس العملی و آنتی تز گونه انعکاس متقابل منفی و تخریبی از خود بروز می دهند. سکوت کامل جریانهای سیاسی ملیتها مثل سازمان فدرال دموکرات آذربایجان در مقابل مسائل داغ سیاسی روز ایران از قبیل حمله به سفارت انگلیس در تهران، تحریمهای سیاسی اقتصادی ، تلاشهای سپاه پاسداران در زمینه دست یابی به سلاح هسته ای، سیاستهای جنگ افروزانه و تشنج آفرین جمهوری ولایت فقیه از یک طرف و تهدیدهای نظامی اسرائیل و غرب، خود در عمل نشان میدهد که وقتی پای رفتارسیاسی میرسد، این عزیزان یک سیاست انفعالی مطلق در مقابله با نظام ولایت فقیه را اتخاذ کرده اند.
در حالیکه سازمانهای مانند سازمان فدرال دموکرات آذربایجان درمقابل نظام ولایت فقیه سیاست سکوت مطلق را پیشه کرده اند و سازمانهای سوسیال دموکراتیک سرتاسری در ایران استراتژی فصل مشترک یابی با جناح بندیهای مختلف حکومتی و رهبر تراشی ازمیان آنها را تعقیب می کنند، در چنین شرایطی از یک طرف انسان با این سوال روبرو می شود که واقعا چه این سازمانهای سوسیال دموکراتیک سرتاسری و چه سازمانهای ملی دموکراتیک مثل سازمان فدرال دموکرات آذربایجان، تا چه اندازه در عبور از نظام ولایت فقیه به نظامی نوین، آزاد و بالنده جدی می باشند. حتی انسان به شک می افتد که تا چه اندازه امکان دارد که ولایت فقیه در زمین اپوزیسیون سکولار دموکراتیک بازی میکند. در چنین شرایطی نهادهای دموکراتیک و ابتکاری مردمی برای عبور از نظام ولایت فقیه دنبال راه حلهای نوین، ابتکاری و سومی میگردند. آنها با ابتکارهای روزمره خویش میخواهند تا سنتز این دو کاروانی را که در دو مسیر متفاوت حرکت می کنند را بیافرینند و سیاستهای غیر رادیکالی را که جریانهای ردیف اول و دوم در مقابله با نظام ولایت فقیه تعقیب می کنند، بازبینی و بازسازی کنند.