وقتی آلیس وایدل* در گفتگو با ایلان ماسک ادعا کرد که هیتلر یک کمونیست است و ایلان ماسک نیز با او موافق بود، دشمنی موذیانه ای در آن نهفته بود. نظر واحد اکثر رسانه های چپ لیبرال این بود که چقدر می شود احمق بود که هیتلر را می توان در آلمان کمونیست نامید، صرفاً به این دلیل که کلمه “سوسیالیست” در مخفف NSDAP پنهان شده است، تا حدی به دلیل نگاه کاملاً تحریف شده به تاریخ در این کشور و همچنین به دلیل یک ضد کمونیسم تهاجمی است که بخشی از دلیل وجودی جمهوری فدرال آلمان است.
محتوای این مقاله نشان می دهد که ارزیابی ایلان ماسک و آلیس وایدل تحریف تجدیدنظرطلبانه گذشته نیست، بلکه پیامد جهان بینی ایدئولوژیک آنهاست و آنها در این امر تنها نیستند. ماسک و وایدل هر دو پیرو مکتبی هستند که مداخله دولت را نامشروع و هرگونه دخالت دولت را چیزی شبیه کمونیسم میدانند. انتقاد آنها ممکن است با هیتلر و استالین شروع شود، اما همچنین علیه کینز و روزولت است. این مکتب ادامه مکتب به اصطلاح اقتصاد وین یا به اختصار مکتب اتریشی است، مکتبی فکری که در شکل رادیکالیزه اش میتوان آنارکو سرمایهداری را نیز توصیف کرد و در شکل اقتدارگرایانهاش، در حال حاضر راه خود را به سیاست بینالملل در قالب آزادیخواهان راست مانند خاویر مایلی، ترامپ، الونریچ وونریکس، ترامپ، الونریش فوننیکس، باز میکند.
مدرسه اقتصاد وین در پایان قرن نوزدهم توسط کارل منگر تأسیس شد، اما تا اواسط قرن بیستم توسط نسل سوم و چهارم توسط اقتصاددان آمریکایی-آمریکایی/اتریشی لودویگ فون میزس و همکار بریتانیایی-اتریشی او فریدریش آگوست فون هایک توسعه بیشتری پیدا نکرد. اینها نه تنها خود را قطب مقابل مارکسیسم می دانستند، بلکه خود را در مخالفت شدید با مدل بریتانیایی کینزیسم قرار می دادند.
نمایندگان مکتب اتریش به عنوان طرفداران رادیکال بازار، خواستار یک دولت حداقلی شدند که بر ضروری ترین وظایف متمرکز باشد. هایک بهعنوان یک ضد کمونیست سرسخت، بهویژه با هرگونه مداخله دولتی که به اعتقاد او هستهی عدم آزادی است، مخالف بود. او در سال ۱۹۴۴ در کتاب خود به نام “راه بردگی” هشدار داد که برنامه ریزی دولتی و کنترل متمرکز اقتصادی ناگزیر به توتالیتاریسم و از دست دادن آزادی فردی منجر می شود. بنابراین او توسعه رژیم های ناسیونال سوسیالیستی و کمونیستی را به عنوان نمونه های هشدار دهنده ذکر کرد که در برابر آن اقتصاد بازار آزاد را تنها سیستمی قرار داد که می تواند رفاه و آزادی فردی را تضمین کند.
این کتاب” راه بردگی” تا به امروز یک سند اصلی برای لیبرالهای اقتصادی و آزادیخواهان باقی مانده است و احتمالاً نه تنها بر نمایندگان بنیاد فردریش نائومان تأثیر گذاشته، بلکه تأثیر قابلتوجهی بر سیاستهای مارگارت تاچر و رونالد ریگان داشته است.
موری روثبارد، اقتصاددان، به طور قاطعانه هرگونه نهاد نظارتی را رد کرد و اعتقاد به برتری بازار را با یک طبیعت گرایی اساسی پیوند داد که در آن سرمایه داری را به عنوان نظم طبیعی می فهمید که در آن نخبگان کارآفرین «به طور طبیعی» باید حکومت کنند.این ایدئولوژی اکنون نمایندگان حرفه ای و بین المللی خود را دارد: با خاویر مایلی رئیس جمهور آرژانتین، ملونی نخست وزیر ایتالیا، دونالد ترامپ و ایلون ماسک، قبلاً چندین کشور را به تصرف خود درآورده است، و با وایدل، فون استورچ و سایر حامیان بازار رادیکال مانند لیندنر و پوچارت و از جمله در کشور آلمان,اقدامات خاویرمیلی را مورد تحسین قرار داده اند.
این اقتصاددان، که در محافل راست آزادیخواه تجلیل میشود، شبکه بینالمللی مالکیت و آزادی (PFS) را تأسیس کرد و در مصاحبهای با Junge Freiheit، خود را «دشمن دولت دموکراتیک» توصیف کرد.
هاپ و شبکهاش بهعنوان نوعی لولای بین صحنههای آزادیخواه و رادیکال راست عمل میکنند. در حالی که آلیس وایدل رهبر حزب دست راستی AFD آلمان و بئاتریکس فون استورچ تا سال ۲۰۲۲, اعضای انجمن فردریش آ. فون هایک – شاخه آلمانی انجمن مونت پلرین – بودند، قبل از اینکه انجمن از مواضع AfD فاصله بگیرد، فون استورچ نیز ارتباط نزدیکی با سازمان هاپ داشت. او حداقل دو بار در جلسات سالانه PFS شرکت کرد و در آنجا سخنرانی نیز کرد.
نظریه هاپ ترکیبی خام از سرمایه داری رادیکال بازار و آنچه او «نظم طبیعی» می نامد است. در این نظم، او ادیان مختلف را بر اساس قابلیت استفاده سرمایه داری آنها دسته بندی می کند، به موجب آن او از هندوئیسم، بودیسم و اسلام انتقاد می کند، زیرا آنها ارزش بسیار کمی برای کالاهای زمینی قائل هستند و بنابراین نمی توانند ثروت جمع کنند. حتی یهودیت تنها زمانی توانست در سرمایه داری نقشی ایفا کند که نمایندگان یهودیت، مانند موری روتبارد یا لودویگ فون میزس، ایمان خود را ترک کردند.
فقط مسیحیان سرمایه داران «خوب» هستند، اگرچه اینها نیز باید به طور جداگانه بر اساس فرقه در نظر گرفته شوند. هوپ ماهیت سلسله مراتبی کاتولیک را می ستاید، که با تصور او از “نظم طبیعی” مطابقت دارد، اما مسیحیت پروتستان را مولدتر می داند و معتقد است که برای انباشت سرمایه انسانی مناسب تر است.
در مصاحبه ای با مجله Eigentümlich Frei، او توضیح می دهد که مالکان خصوصی باید «حق محرومیت، انحصار، تبعیض و تبعید» داشته باشند. هوپ استدلال میکند که، برای مثال، یک ارتش خصوصی به طور طبیعی «علیه زنان و همجنسگرایان آشکارا تبعیض قائل میشود»، زیرا «حضور زنان و همجنس گرایان آشکارا در واحدهای رزمی» نتیجه معکوس خواهد داشت. هیچ پیمانکاری نظامی چنین واحدهای رزمی را پیشنهاد نمی کند “زیرا آنها هیچ خریداری پیدا نمی کنند.” هوپ بر این عقیده است که در یک “نظم طبیعی” دامنه تنوع در سازمان ها یا جوامعی که تقاضا و ارائه می شود بسیار بیشتر از نظم اجتماعی فعلی است، زیرا افراد همفکر می توانند جوامع مورد نظر خود را با هم خریداری کنند.
خود فون استورچ از برخی اظهارات هاپ فاصله گرفت، اما بدیهی است که با مفروضات اقتصادی اساسی او، که در تقاضای او برای یک دولت حداقلی، نگرش او نسبت به اتحادیه های کارگری و بدبینی او نسبت به دموکراسی بیان می شود، موافق است. ارتباط او با جامعه مالکیت و آزادی همچنین نشان دهنده قلمروهای فکری است که در آن فعالیت می کند و منابع آزادی خواهانه ای که تفکر او از آنها تغذیه می شود. او همچنین دوست دارد به نویسنده ای به نام آین رند، یکی دیگر از نمایندگان آزادی خواهی رادیکال که پیروانش تقریباً شبیه فرقه او را می پرستند، رجوع کند. اگرچه آنها به دلایل شخصی با نمایندگان نئو اتریشی ها درگیر شده بودند، اما رد اتحادیه های کارگری و همتایی دموکراتیک، نفرت آنها از کمونیست ها و تعالی آنها از نبوغ کارآفرینی نشان دهنده همپوشانی زیادی با نظریه های آنها است. آثار او «سر چشمه» و « شانه انداخته اطلس » از آثار استاندارد ادبیات داستانی آزادی خواه محسوب میشوند.
تفکر موری روثبارد نیز به نوبه خود تأثیر زیادی بر دره سیلیکون داشت، جایی که نظریههای او نیز به شیوهای استبدادی توسعه یافتند، در سالهای اخیر به عنوان یک ایدئولوژی نئوارتجاعی گسترش یافتند و با تأثیر مستقیم و غیرمستقیم خود بر کاخ سفید، اکنون به نظر میرسد که به مرکز قدرت رسیدهاند.
یکی از برجستهترین نمایندگان جنبش ضد دمکراتیک، ضد برابریطلبی و نئو-فئودالی جنبش نو ارتجاعی (NRx) که خود را روشنگری تاریک نیز مینامد، کورتیس یاروین است که وبلاگ Unqualified Reservations را تا سال ۲۰۱۳ اداره میکرد و تأثیر قابلتوجهی بر میلیاردر و سرمایهگذار فناوری دارد. تیل، به نوبه خود، زمانی با ایلان ماسک، که با او شرکت پی پال را تأسیس کرد، رابطه نسبتاً نزدیکی داشت و حتی نفوذ بیشتری بر معاون رئیس جمهور تازه منتخب ایالات متحده، جی دی ونس، داشت.
تیل، یکی از مهمترین کارآفرینان صنعت فناوری، مقاله «آموزش یک آزادیخواه» را در سال ۲۰۰۹ منتشر کرد که به شدت از ایدههای موری روثبارد استفاده میکرد و در آن به صراحت اظهار داشت: «من دیگر معتقد نیستم که آزادی و دموکراسی با هم سازگاری دارند». تفکر او مبتنی بر آمیزهای از فلسفه آزادیخواهانه، انتقاد از بوروکراسی ناکارآمد و این اعتقاد که: که دموکراسی مانع آزادی فردی میشود. او مانند روتبارد، دموکراسی را چیزی جز استبداد اکثریت نمی داند که آزادی، به ویژه آزادی کارآفرینی افراد را محدود می کند. علاوه بر این، دموکراسیها از طریق مداخله و مقررات دولتی از نوآوری جلوگیری میکنند، که بهویژه برای صنایع آینده مانند هوش مصنوعی، سفرهای فضایی و بیوتکنولوژی صادق است.
بنابراین، تیل در مقاله خود سه راه فرار را به سیستم دموکراسی «متخاصم با نوآوری» پیشنهاد کرد. این، اولاً، اینترنت به عنوان یک سیستم آزادی خارج از کنترل دولت با فناوری بلاک چین و ارزهای دیجیتال خواهد بود. ثانیاً، شهرهای ساحلی، یعنی شهرهای مستقل و شناور روی دریا که مستقل از کنترل دولتی و فرآیندهای دموکراتیک مانند شرکت ها اداره می شوند. و سوم، تسخیر فضا با مستعمرات در سیارات بیگانه که در آن اشکال جدیدی از جامعه بدون محدودیت های سیستم های دموکراتیک ساخته می شود. در این مرحله، تشابهات ایلان ماسک و استعمار مریخ او باید آشکار باشد.
با نفوذ نامحدود خود بر رسانههای مدرن، ایدئولوژی در حال گسترش است که خشم علیه مهاجران، ایدئولوژی های «بیدار» یا جنبشهای چپ را برمیانگیزد تا طبقه کارگر را از هم جدا کند و توجه را از علت واقعی مشکلات آن یعنی قدرت سرمایه منحرف کند.»
در حالی که مقاله ۲۰۰۹ هنوز دارای ویژگیهای آنارکو سرمایهداری قوی بود، تأثیر کورتیس یاروین، که رد دموکراسی توسط روتبارد را تا حدی توسعه داد که قدرت باید در عوض در یک مجمع نخبگان تکنوکرات متمرکز شود، در دوره بعدی افزایش یافت.
یاروین که با موهای بلندش شبیه هیپی به نظر می رسد و رساله های فلسفی خود را با نام مستعار منسیوس مولدباگ منتشر می کند، استدلال می کند که دموکراسی ها فاسد، ناکارآمد و ناتوان از اصلاح هستند و مانند هاپ به جای آن نوعی دیکتاتوری مدیر عامل را پیشنهاد می کند.
حالا می توانید اعتراض کنید: بسیار خوب!. برخی از توسعهدهندگان نرمافزار که برخی وبلاگهای سیاسی مبهم را راهاندازی میکنند, که آنها را نمیشناسند، هیپیهایی که ناگهان از دیدگاههای طبیعی اقتدارگرایانه حمایت میکنند. اگر پیتر تیل از یاروین حمایت مالی نمی کرد، که به نوبه خود از جی دی ونس حمایت و تشویق می کرد، این مشکلی ایجاد نمی کرد. تیل در اینجا به عنوان پیوندی بین جهان بینی اقتدارگرا، نئوارتجاعی و فلسفی از یک سو و اجرای عملی و سیاسی این ایده ها از سوی دیگر عمل می کند. مفاهیم کلیدی یاروین، مانند اصطلاح «کلیسای جامع»، که به معنای شبکهای از رسانهها، دانشگاهها و مؤسسات دولتی است، در سخنرانی ها و نوشتههای ونس نیز دیده میشود.
سپس تیل نقش اصلی را در قرار دادن ونس به عنوان یک کاندیدای محافظهکار راست نو ایفا کرد و فعالانه از او در راه رسیدن به سنای ایالات متحده حمایت کرد و ۱۵ میلیون دلار به سازمان حفاظت از ارزشهای اوهایو سوپر PAC Protect اهدا کرد. تیل به نوعی مربی ونس شد و از ارتباطات و منابع خود برای پیشبرد جاه طلبی های سیاسی ونس استفاده کرد. بنابراین منتقدان آن را به یک پروژه خالص Thiel متهم می کنند. فکری که با توجه به حضور ونس در کنفرانس هوش مصنوعی در پاریس، کاملاً غیر منطقی نیست. هشدار او مبنی بر اینکه نظارت بیش از حد دولت بر فناوری هوش مصنوعی به معنای مرگ این صنعت است، باید حامی مالی او را خشنود کرده باشد.
تنها ایمان به تکنولوژی و شک و تردید در مورد دموکراسی نیست که این دو را به هم پیوند می دهد. مانند تیل، ونس یک برنامه فرهنگی محافظه کارانه را دنبال می کند که در درجه اول در مبارزه با به اصطلاح “بیداری” بیان می شود. این به نوبه خود، احتمالاً هر دوی آنها را با ایلان ماسک مرتبط میکند، که احتمالاً با انتصاب او به عنوان رئیس دفتر کارآمدی دولت، تأثیر او بر کاخ سفید مستقیمتر خواهد بود.
رابطه تیل و ماسک بدون دلیل نیست، همانطور که رابطه بین ونس و ترامپ بی سبب نیست. با این وجود، همه به نوآوری های تکنولوژیکی، آزادی بازار و نقش حداقلی دولت اهمیت زیادی می دهند. همه از اتحادیه ها و «لیبرتارینیسم چپ» با حقوق دگرباشان جنسی، فمینیسم و مقررات نامحبوب و تنوع آن متنفرند. همه می خواهند در نهایت نهادهای نظارتی را که بازار آزاد را محدود می کنند حذف کنند.
اینجاست که سرمایه داری چپاولگر قدیمی در پوششی جدید ظاهر می شود و تمام دستاوردهای اجتماعی را با شعار آزادی و تعیین سرنوشت خود بی اعتبار می کند.
این نه تنها ماسک را با تیل و ترامپ را با ونس، بلکه میزس و هایک را با هاپ و یاروین و همچنین ترامپ و ونس را با میلی، ملونی، وایدل و فون استورچ مرتبط میکند. ارتباط بین همه این چهره ها کمتر در همکاری مستقیم است تا همپوشانی های ایدئولوژیک. این شامل انتقاد از دموکراسی و نهادهای آن و همچنین جنگ فرهنگی علیه بیداری یا به اصطلاح مبارزه برای آزادی است. به عنوان مثال، رئیس جمهور آرژانتین، خاویر مایلی، در حاشیه مجمع جهانی اقتصاد در داووس در ژانویه ۲۰۲۵ گفت که امسال کمتر احساس تنهایی می کند. او گفت که بالاخره با هم رزمان آزادی آشنا شده است: از ایلان ماسک فوق العاده گرفته تا دوست دخترش جورجیا ملونی که او را “رفیق اسلحه در دفاع از ایده های آزادی” توصیف می کند تا ویکتور اوربان، بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ. کم کم، “یک اتحاد بین المللی از همه آن ملت هایی که می خواهند آزاد باشند و به ایده های آزادی اعتقاد دارند، شکل گرفت.”
اگر پیروزی بینالمللی رادیکالهای بازار را با کمی دقت مشاهده کنیم، در این توسعه به راحتی میتوان پروژه نخبگانی را که هدفش سرکوب کامل طبقه کارگر است، تشخیص داد. کارآفرینان می توانند آزادانه از قدرت خود استفاده کنند و یک هفته کاری ۸۰ ساعته را بدون مجازات به کارمندان خود تحمیل کنند، مانند کاری که ایلان ماسک در زمان تصاحب توییتر با تأثیر نامحدود خود بر رسانه های مدرن انجام داد.
1 Comment
هیتلر هم در کتاب خردمندانه خودش « نبردمن» در جایی نوشته است: (نقل به مضمون) من همیشه تعجب میکردم که چرا از یهودیان و کمونیستها به یک اندازه متنفرم….تا روزی که فهمیدم مارکس و همه رهبران کمونیسم یهودی هستند! عقل خانم وایدل هم یک ورزیون دیگر از این نبوغ است.