جوانبی دیگر ازشکل گیری دولت (استیت)، حکومت (گاورنمنت) و طبقه
دستگاه اعتماد هر شخص، در حقیقت، روبنای مختصات فکری، و اعتقادی او، یعنی کلا آنچه جهانبینی مینامیم میباشد. مختصات فکری و اعتقادی شخص نیز نهایتا چیزی جز انعکاس شرایط و روابط عینی یی که شخص درون آن قرار دارد نیستند. این روابط عینی را میتوان شرایط مادی تولید وباز تولید وجود شخص تعریف کرد.
شرایط تولید و بازتولید مادی وجود شخص، در واقع – با اینکه پایه و نهایی ترین عامل است – خود متقابلا علت و معلول جمعی اعتقادات و اندیشه ها میباشد که شخص توسط آنها برای وجود خویش توجیهی – واقعی یا واقعی تخیلی – می یابد. این مجموعه او را به گذشته، نقد آن یعنی تاریخ، و حتا زیست شناسی مربوط میسازد، و برای تداوم زندگی در آینده علت و هدفی، و جهت گیریی فراهم میآورد و از اینطریق، به حال مفهوم میدهد. این علت، هدف، و جهتگیری در حوزه فردی، صورت آرمان پیدا میکند. یعنی آنچه، نهایتا، یک فرد غایت زندگی فردی خویش در زندگی جمعی و تاریخی جامعه و کل هستی میداند.
وجود این آرمان و اتصال قطعی آن درون حرکت جمعی و تاریخی جامعه و کل هستی به زندگی فرد، که محدود و فانی است، دامنه یی بی نهایت و ابدی می بخشد. تعادل بین این وجود فردی و فانی، و آن وجود جمعی، کل هستی، و ابدی در اندیشه ضرورت قطعی وجود فرد و تعادل روانی-عاطفی او میباشد. فرد، در حقیقت، از این راه هم توجیهی از جهان بیرون و کل هستی دارد، و هم توجیهی از وجود خویش و تداوم آن.
مجموعه توجیهی جمعی- هستی- ابدی و مجموعه توجیهی فردی- فانی در ارتباطی متقابل قرار دارند و کلیت آنها جهانبینی فرد را تشکیل میدهد. این جهانبینی در حینی که کلیت هستی شخص را درون خود دارد – حایل، حامی، و فضای تنفسی اوست – در همان حال مبداء و منشاء متقابل اندیشه و عمل او نیز میباشد، پس کلیه ارتباطات بیرونی با سایر افراد و وقایع، و هم درونی با خود بر این اساس تعیین و نهایتا سنجیده میشوند.
بر پایه تعیین و سنجش فوق، شخص بمرور، دارای دستگاهی از اعتماد به سایرین و خود میگردد. جهانبینی شخص، و این دستگاه اعتماد به خود و دیگران، در جمع، شخصیت او را تشکیل میدهند. این شخصیت با تمام اجزایش و در کلیت خود در رابطه متقابل با عوامل بیرونی قرار دارد، یعنی تاثیر گذار و تاثیر پذیر در کلیه ارتباطات و اتفاقات بیرونی میباشد.
جهانبینی و دستگاه اعتماد، بهرحال، در هر شخص و مستقل از سطح دانش و تحصیل، موقعیت اجتماعی، شغلی، درآمدی، و کلا هر ویژگی خوب و بد او وجود دارند. تنها تفاوت در سطح آگاهی نسبت به آنها میباشد، و کنترل و تنظیم آگاهانه آنها برای پیشبرد اندیشه و عمل در جهتی معین و رسیدن به هدفی از پیش تعیین شده، یعنی طبق نقشه. آگاهی به وجود این جهانبینی و دستگاه اعتماد – یعنی شخصیت فرد – شناخت آن و دخالت آگاهانه در شکلگیری و تنظیم آن، در حقیقت، زندگی فرد را هدفمند و با برنامه میکند. به مفهومی دیگر، اصولا، یک زندگی هدفمند و با برنامه، بهیچوجه، بدون آگاهی به جهانیبنی و دستگاه اعتماد – شخصیت فرد – و دخالت آگاهانه در آنها، امکانپذیر نیست.
هرچقدر عوامل بیرونی دخیل در شکلگیری آنها قابل پیش بینی تر و کنترل آنها امکانپذیر تر باشد، بهمان نسبت اختیار فرد در شکل دهی شخصیت خویش و پیشبرد آن بسمت هدفمندی و برنامه ریزی بیشتر خواهد بود؛ و از این، استحکام و استقامت شخصیت فرد ناشی میگردد. از سوی دیگر، هر چقدر آن عوامل غیرقابل پیش بینی و کنترل باشند – خواه به دلایل بیرونی و خواه به دلایل موقت یا دایمی بی اطلاعی و بی دانشی، و یا هر دلیل دیگری – شخصیت فرد متزلزل تر، شکننده، و متغیر میباشد. اگر این عوامل، کلا بهر کدام از دلایل فوق، خارج از کنترل فرد باشند، یعنی توسط عواملی بیرونی و اساسا مستقل از وجود فرد و جهانبینی اش تعیین و تنظیم شوند، در حقیقت، شخص گرایشا دارای هویتی حیوانی (زیست شناسی) میگردد، در نهایت، بسوی “عدم احتیاج” به جهانبینی و دستگاه اعتماد میل پیدا میکند. این به مفهوم گذار به دنیای حیوانی – گیاهی میباشد.
بنابراین، روند شکلگیری شخصیت فرد و مراحل رشد و پختگی آن، در واقع، روند آگاهی یابی بر عوامل تولید و باز تولید وجود شخص از جهات زیست شناسی، فکری و کرداری، و دخالت آگاهانه در کنترل و تنظیم، و برنامه ریزی آنها به عنوان یک مجموعه هدفمند و پویا است.