۱۷ مارس امسال یک ربع قرن از رفراندوم «حفظ اتحاد شوروی سوسیالیستی: آری یا نه» گذشت. رفراندومی که ۷۹،۵ درصد شرکت کنندگان با دادن پاسخ «آری» به حفظ کشور شوروی رای دادند. مسلما اوضاع کشور در شرایط برگزاری این رفراندوم، انگیزههای متفاوتی را در دادن پاسخ «آری» یا «نه»، موجب می گشت. اگر در میان مردم عادی هراس از نبود کشوری که از بدو تولد تا مقطع رفراندوم، شهروند آن محسوب می شدند، وجود داشت، بودند کسانی، هر چند اندک که در پاسخ آری شان، هراس از آینده فقط در واژه «شهروندی» خلاصه نمی شد، بلکه فروپاشی کشور را و پیامدهای فاجعهبار آن را در میان و دراز مدت، پیش بینی می کردند.
پارادوکس اما ۹ ماه بعد بوقوع پیوست، زمانی که سه رئیس جمهور وقت سه کشور روسیه، اکرائین و روسیه سفید در روز ۸ دسامبرهمان سال در محلی تا آنزمان نا شناخته برای چهانیان، بنام «بلاژِو» توافقنامه «پایان دادن» به شوروی را به امضاء رساندند، هیچ درصدی از ۷۹،۵ درصد برای دفاع از «آری» شان در رفراندوم و اعتراض به خودکامگی این ۳ رئیس جمهور در زیر پا نهادن نتایج رفراندوم، پا به خیابان نگذاشتند.
برای این واکنش پاسیو مردم، می توان دلائل بسیاری را بر شمرد که هریک از آنها قطعا تاثیر معین خود را بر این واکنش، و شاید هم “عدم واکنش”، داشته اند؛ اما فاکتورهای معینی با ریشههای عمیق تاریخی در روان توده ها عمل می کردند که تنها با بروز جرقههائی مانند وقایع ویلنوس، باکو، فرقانه، سومگائیت، آلما آتا، اعتصابات معدنچیان در اکرائین سوسیالیستی و … که براحتی تبدیل به آتشی خارج از کنترل گشتند، این ۷۹،۵ درصد را به سمت موضع پاسیو، در قبال فروپاشی کشور، سوق دادند.
رفراندوم و در ادامه، فروپاشی در کشور شوروی سابق، جدا از آزمودهای که هنوز در تمامی ابعاد آن، نیازمند بررسی و ریشهیابی توسط صاحبنظران در عرصه سیاست و اجتماع است، پیامی را نیز با خود به همراه دارد: ارقام بالای بدست آمده در انواع رفراندومها و یا انتخاباتها، در صورت عدم درک درست و پاسخ ندادن به نیاز جامعه در بزنگاه معین تاریخی، نمی توانند تضمینی برای دفاع بی قید و شرط و درازمدت از «منتخبین»، باشند.