درآمد : در بخش نخست نگاههای گوناگون به طبقه وطبقه متوسط آمد و بر این نکته تاکید شد که ” جامعه شناسان با تلاش فراوان وارد موتور خانه ماشین زمان شدند تا نقش طبقه را در مسیر تاریخ پیدا کنند. آنان عنوان میکنند که نتوانسته اند جای طبقه را پیدا کنند و تنها توانستند افراد بیشمار را با مشاغل، درآمدها و سلسله مراتب متفاوت مشاهده کنند.” در پایان به اقشار گوناگون طبقه متوسط ایران گذری شد. در ادامه آن تاکید و جهت شرایط موجود طبقه متوسط ، طبقه ای که علیرغم تمامی مسائل هنوز نگرش فرهنگی و سبک زندگی اکثریت آن دستخوش تغییر نگردیده است. هر چند که سه متغیر ” آموزش ، شرایط فیزیکی و منش مصرف ” آنها با تعریف ” دیکشنری آکسفورد ” مطابقت دارد. در این خصوص پرسش هایی بدین قرارکه : آیا در پیکار پارلمانتاریستی، سکان حرکت طبقه متوسط ایران توسط لایه مدرن آن به سمت کرانه اصلاح طلبان خواهد چرخید؟ یا به خاطر وجود تمایل لایه سنتی طبقه به اصول گرایی به سمت ساحل محافظه کاران خواهد رفت؟ آیا انشقا ق اقشار این طبقه در برهه انتخاباتی باعث گسست کامل آنان خواهد شد یا نه؟
در جامعه پیچیده ایران بحث مهم و مناقشه برانگیزی در باره تبیین و تعریف طبقات بویژه طبقه متوسط وجود دارد که البته بی آنکه تا کنون به نقطه مشخصی برسد تقریبأ رها شده است. برخی طبقه متوسط را از نگاه مارکس می بینند و شیوه تولید را تعیین بخش و بر سازنده طبقه میدانند. چون مارکس اساسأ طبقه را در ارتباط با ابزار تولید یعنی جایگاهی که فرد در نظام تولید دارد تعریف کرده است و طرح میکند که ” سراسر تاریخ جنگ طبقاتی است “. نگاه مارکس به طبقه، با در نظر به ابزار تولید اوان صنعت و سرمایه داری بوده، پس لاجرم لایه ها و اقشار فراروییده از طبقه، واژه طبقه متوسط را نتوانسته تعریف کند و” اتوماسیون” دوران کشف طبقه ( مارکس ) نشانه های لازم برای پیش بینی آن را پیش روی وی قرار نداده، لاجرم مارکس نمی توانست غیبگویی باشد که فردای خود و امروز را پیشاپیش نشان دهد. در ادامه تبیین موضوع طبقه، ماکس وبر وارد بحث شده و متغیرهایی را مطرح می سازد . گرچه نگاه مارکس و ماکس وبر به طبقه از نظر تاریخی بیشترین اعتبار را دارند. اما ماکس وبر با رویکرد جامعه شناختی تا اندازه ای ( تاکید میکنم تا اندازه ای و نه کاملا ) با مارکس موافق است اما از آنجا به بعد عواملی را نیز دخیل میداند. در واقع ماکس وبر به طبقه اقتصادی – اجتماعی ( بر خلاف مارکس که طبقه را صرفأ اقتصادی میدانست ) معتقد بوده و به سه عامل اقتصاد، منزلت و شان اجتماعی و قدرت ( یا به عبارتی احزاب سیاسی ) اشاره دارد و وی از ” دیکشنری آکسفورد ” ، ” منش مصرف ” را عاریت میگیرد تا تعریف جامع تری ارائه دهد. برخی هم اعتقادی به وجود طبقه ندارند و به شیوه دیگری تحلیل وضعیت میکنند. اما شواهد امر درایران نشان میدهد که نفت در ایران توان طبقه سازی برای دگرگونی های اساسی را نداشته و بلکه بیشتر خانواده سازی اقتصادی کرده است (۱) . با همه اوصاف سرمایه داری طبقه متوسط ی با زیست اجتماعی در جامعه ایران ایجاد کرده است که به آن میپردازم.
بررسی نقش و وزن سیاسی طبقه متوسط در ایران
در طول حیات جمهوری اسلامی اعم از دوران سازندگی و عصر اصلاحات بجز کابینه های احمدی نژاد ، تا کنون هر جناح سیاسی رژیم ایران حضور جدی اما کنترل شده طبقه متوسط را در کارزارهای انتخاباتی خواستار بوده اند. جدا سازی کابینه احمدی نژاد از دیگر کابینه های رژیم کنونی ایران ، بعلت تفاوت ماهوی رویکرد احمدی نژاد و تیم او به آموزه های جامعه شناختی مدرن ( بویژه طبقه و طبقه متوسط ) می باشد . گرچه حواریون او نظیر مشایی از هر گونه کوشش برای بهره برداری پتانسیل لایه مدرن شهری طبقه متوسط کوتاهی نکردند، (زیرا کوشش مزبور تنها بخاطر جلب آرای لایه طبقه متوسط بود.) لیکن نباید از خاطر برد که احمدی نژاد بعنوان سخنگوی تیمش بارها و بارها به انحاء گوناگون و در مراسم طبقه بندی اجتماعی، قشربندی طبقات و از جمله وجود احزاب را تخطعه و بعضأ مردود اعلام کرده است. حال در برهه انتخابات تغییر نگاه خودش و یارا نش نه تنها تاکتیکی نبوده بلکه با هدف واریز کردن آراء اقشارمدرن شهری بنفع کاندیدای خودشان میباشد.
نگاه به قدرت رسیدن، با استفاده از وزن اجتماعی طبقه متوسط در ایران از دوران سازندگی آغاز شد. در عصر اصلاحات رویای به قدرت رسیدن از معبر حاکمیت رای طبقه متوسط تنها نسخه برای جامعه در حال گذار ایران تجویز شد. گرچه دولتمردان سازندگی و اصلاحات گمان بر آن داشتند که می توانند طبقه متوسط را در نیل به ژنرالی مبارزات انتخاباتی یاری رسانند تا طبقات فرودست ایران همچنان سربازان لشکر باقی بمانند. اما در برهه انتخاباتی سوم تیر ۸۴ را باید نقطه آغاز چالش های درونی محافظه کاران و تداوم کشمکش جناح های عمده و گرایشات آنها بر سر تسخیر قدرت از رهگذر طبقه متوسط در ایران تلقی کرد. اینک هر گرایش از جناح ها، حتی گرایش به اصطلاح نواصول گرایان یا محافظه کاران نوین که به ” جریان انحرافی ” مفتخرشان کردند، در صدد برآمدند تا رویارویی انتخاباتی آتی کاندیداهای خود با رقیب از آراء طبقه متوسط نهایت بهره برداری سیاسی را بنمایند تا از این رهگذر شاید اهرم اجرایی حاکمیت ( قوه مجریه ) را از دسترس رقیب انتخاباتی دور سازند. آیا در عمل هر یک از آنها به تنهایی قادر به تحقق رویای خود در جذب آراء تمامی اقشار طبقه متوسط خواهند شد؟ پاسخ روشن است . واقعیت خلاف نیات سیاسی و رویای آنان رقم خورده است و آن اینکه تا کنون هیچکدام از دو جناح نتوانسته اند رای طبقه مورد نظر را به طور یکپارچه به سبد رای خود وارد کنند. گر چه هر یک به گونه ای کوشیده اند تا با دادن وعده امتیاز به هر لایه از طبقه متوسط ، تمامی پتانسیل و وزن اجتماعی آن را به خود معطوف نمایند. به عنوان مثال از تجربه های هاشمی رفسنجانی تا رویکرد خاتمی و پس از آن گرچه سعی در جذب طبقه متوسط به گونه های متفاوت شباهت هایی از گذشته داشته اند. لیکن وجود تعلق سیاسی متنوع نظیر گرایش های باورمند به اصولگرایان تا علائق اصلاح طلبانه نتوانسته راهگشای مشکل جناح ها باشد. در این رابطه تصویری واقعی و نه درشت نمایی شده، متغیر های ” دوآلیستی ” ( دوگانه ) طبقه متوسط ایران آورده میشود تا درک و فهم فضای موجود فرهنگی، اجتماعی و سیاسی طبقه متوسط امکان پذیرتر باشد. پس ضرورت بررسی نگاه های گوناگون به طبقه متوسط که فرزند ناخلف ارزش های سنتی غرب و رشد ماشینیسم معرفی شده بیشتر احساس میشود. پیشترآمده بود و اینک آورده میشود که نگاه به طبقه بویژه طبقه متوسط در ایران متفاوت و حتی متقابل بوده است . نگاه ضد لیبرالی و مارکسیستی ” طبقه متوسط را طبقه ترسو، یقه سفید، پاستوریزه شده میپندارد که ذیل ایدئولوژی سرمایه داری جاخوش کرده و عقیم شده اند “.(۲)
اما نگاه متقابل که اصلاح طلبان و طیف گوناگون آنها را شامل میگردد بر این آموزه جامعه شناختانه غربی تاکید دارند که در شرایط کنونی، اندیشه سیاسی لیبرالیسم روایی بیشتری داشته و دارد. اینان در دفاع از امید به تسخیر مسالمت آمیز قدرت از رهگذر نفش طبقه متوسط را عدم تفوق اندیشه تسخیر قدرت توسط طبقه پرولتاریا و … طرح می کردند و کوشش بسیار در راستای اجرایی کردن آموزه جامعه شناختی غربی صرف کرده و رنج دوران بردند. اما رویای تحقق تسخیر قدرت اجرایی طبقه متوسط فراتر نرفت. برخی از اندیشه ورزان را اعتقاد آن است که دیگر نمی توان بر مبنای طبقات اجتماعی جدید تحلیل کرد. رویکرد مزبور را در لایه های هر دو جناح با زاویه بندی خاص خود می توان یافت.
مارکس به مثابه کاشف فروتن شوکران طبقه، همسانی های زیادی در هر طبقه می دید. همسانی بدینگونه که بنظر وی افراد درون طبقه شیوه های اندیشیدن مشابهی را اتخاذ میکنند. آیا لایه های طبقه متوسط ایران همسانی واحدی دارند؟ اگر ندارند باید صرف عدم امکان تسخیر قدرت یکی از قوا در موسم انتخاباتی خانه نشینی پیشه کنند؟ قطعأ منظور قلم مایوس کردن طبقه متوسط از مشارکت در مبارزات پارلمان تاریستی نیست . معنا تشریح موضوع توسط قلم، مشارکت موثر لایه مدرن طبقه متوسط در مشارکت سیاسی- مدنی جهت عقبه دارتر شدن در عرصه اجتماع است. زیرا لایه سنتی طبقه متوسط علیرغم کهنسالی اندیشه اما در انطباق درست برخی از آموزه های پارلمانتاریستی امید به حفظ قدرت و تداوم بخشیدن به حضور جریان یا تشکل مورد حمایت خود دارد. وجود رقیب سنتی با پیشینه تاریخی در کنار لایه مدرن، اتفاقا باید عنصر یاس و نومیدی را از آنان زایل و با حضور بهنگام پای صندوق های رای در راستای گسترش کمی خود برآید تا با گسترش هر چه بیشتر و بیشتر به عرصه قدرت نزدیک و نزدیکتر شود.
بررسی شکل گیری انقلاب بهمن ۵۷، در بر گیرنده اقشار متعدد و گوناگون طبقات اجتماعی شهری و روستایی بود. بخاطر سلطه باورهای دینی ریشه دار از آیین زرتشت ، باورهای دینی با صبغه دینی سنت قوام داری را ببار آورده است. انقلاب مشروطیت غشاء نازکی از آموزهای علوم اجتماعی غرب را به عرصه سیاست ایران وارد میکند. از مشروطیت تا کنون غشاء حول هسته سنت رشد کرده است. لیکن تا رشد منجر به غلبه به گل واژه های مدرن بر سنت راه و رنج بسیار در برابرمان است. بنابر این در فضای ترکیبی مزبور طبقه متوسط نیز ناچارا به پذیزش دوآلیسم مبتنی برا قشار مدرن و سنتی هستیم. گرچه از نگاه ماکس وبر هر دو لایه یا قشراین دو طبقه در متغیر های سه گانه همچون ” آموزش، شرایط فیزیکی و منش مصرف ” همسانی دارند. اما بر خلاف مارکس از مفهوم طبقه در کنا همسانی های اقتصادی، از همسانی در زمینه فرهنگی، در نقطه مقابل یکد یگر قرار میگیرند. قشر مدرن زیر چتر آموزه های غرب می رود و قشر حامیان سنت در سنگر خود. واقعیت اقشارطبقه متوسط موجود در ایران در اثبات این آموزه که طبقه متوسط علاوه بر جوان بودن، به لحاظ تاریخی هر چند مطول نیست اما از نظر معنایی حامل پادوکس ( تناقض نمایی ) میباشد. پس در انطباق اصل جامعه شناختی باید سمت و جهت نگاه کنشکران سیاسی به آموزه های علوم اجتماعی از زیست اجتماعی جامعه مخاطب خویش تغییر یابد تا ترجمان واقعی از آموزه ها را وارد عرصه جامعه ایران نماید. بنابر این انتساب القابی نظیر ” طبقه ترسو، جا خوش کرده در آغوش سرمایه داری ” یا با وجود گردان های رزمنده پرولتاریا ( که هم اکنون جنبش دانشجویی ) رسالت تاریخی تغییر را عهده دار شده ،پس طبقه متوسط هیچ نقشی ندارد. پذیرفتنی نیست. و یا بنا به نگره لیبرال های ایرانی ” رسالت تسخیر یکی از قوا یا بیشتر از طریق حتی مسالمت آمیز توسط این طبقه با شرایط موجود ایران همخوانی ندارد “. چرا؟ زیرا لایه سنتی طبقه متوسط با ارزش های مدرن احساس ناسازگاری می کنند. گرچه جابجایی طبقات و مدرن سازی ایران با سرعت بوقوع پیوسته و آدمهای از طبقه متوسط با ارزش های مدرن آشنا شده اند، اما همچنان سایه لایه های سنتی حکمفرماست. آیا ترکیبی از ارزشهای سنتی و مدرن پدید خواهد آمد؟ نشانه های آن کجاست؟ اگر ترکیب را پدید نیاورده اند امکان آن چگونه ارزیابی میشود؟ و آخر اینکه آیا اساسا وحدت در جهت ایجاد همسانی میسر میشود.
۱- طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب ایران، نوشته دکتر احمد اشرف استاد دانشگاه تهران که در دانشگاههای پرینسون و کلمبیا تدریس میکند.
۲- نقل از” سی رایت میلز”