چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۵

چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۱:۱۵

خط فقر در بهمن ۱۴۰۳ برای یک خانواده ۴ نفره ۶۰ میلیون تومان
محاسبات بر طبق جداول زیر نشان می دهد که حداقل هزینه زندگی یک خانواده ۴ نفره ماهیانه ۶۰ میلیون تومان در بهمن ۱۴۰۳ می باشد. در محاسبات خط فقر، در...
۲۱ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: حمید ترابی
نویسنده: حمید ترابی
روز جهانی زن، روزی برای برافراشتن آوای برابری‌طلبی زنان ایران و جهان!
از زمان بنیان‌گذاری و تعیین یک روز یک جهانی از سوی جنبش رادیکال سوسیال دموکراتیک جهانی و با پرچم‌داری رفقای برجستهٔ زن، به منظور جلب توجّه به تبعیض همه‌جانبه و...
۲۱ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: بیژن اقدسی
نویسنده: بیژن اقدسی
آن زن
یکی از غروب‌های اواسط ِتابستان که هوا داشت تاریک می‌شد؛ درست هنگامی که دختران ِخانه مشغول تمیز کردن لوله لَمپا، شیشه‌های فانوس و چراغ توری بودند؛ اورا دیدم که از...
۲۰ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
نقد و بررسی کتاب تاریخ ترقی خواهی ایرانیان نوشته ی ملیحه بصیر
این کتاب در سال 1394 توسط انتشارات رود در هشتصد و ده صفحه منتشر شده است. نویسنده، آن را به هفده بخش تقسیم نموده است. با مطالعه مقدمه کتاب که...
۲۰ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: صادق شکیب
نویسنده: صادق شکیب
کردهای سوریه : از عواقب خروج نیروهای آمریکایی از منطقه نگران هستیم
ما آتش بس می خواهیم. ترکیه همیشه بمباران شمال سوریه را به بهانه مبارزه با پ.ک.ک توجیه کرده است، اما اکنون دو طرف درگیر در حال یافتن راه حل هستند....
۲۰ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
ویژه‌نامه‌ی نشریه‌ی «زنان امروز» به مناسبت هشت مارس ۱۴۰۳
در این شماره، فاطمه علمدار با مهدی سلیمانیه، ایمان واقفی و حسام سلامت درباره‌ی تأثیرات و پیامدهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر درک آن‌ها از مفهوم «مردانگی» به گفتگو نشسته...
۱۹ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: زنان امروز
نویسنده: زنان امروز
پیام نرگس محمدی کنشگر حقوق زنان به مناسبت روز جهانی زن
پیام نرگس محمدی کنشگر حقوق زنان به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن.  
۱۹ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: نرگس محمدی
نویسنده: نرگس محمدی

زندگی پررنج دخترکان در یک چال، در زمینی بایر در مرکز شهر زابل

دست‌های خالی پدر و آوارگی و بی‌خانمانی‌شان و به‌دنبالش نگاه‌های سنگین و کنایه‌های بچه‌های مدرسه، ریشه هر ذوقی را در وجودشان خشکانده بود. بچه‌هایی که شاهد زباله گردی پدر این دو دختر بودند و سرافکندگی ناشی از کلوخ نشینی و چال خوابی شان، باعث شد تا از مدرسه روگردان باشند و هر روز با حسرت مدرسه رفتن بچه‌ها را تماشا کنند.

فصل درس و مدرسه امسال برای «یگانه» و «حنانه» با رنج و اندوه همراه بود. پیش‌تر که صحبت از ماه مهر و مدرسه و نشستن روی نیمکت کلاس درس به میان می‌آمد، چهره‌های‌شان می‌شکفت و شوق مهر وجودشان را می‌انباشت؛ اما امسال خبری از این ذوق و شوق نبود.

 

دست‌های خالی پدر و آوارگی و بی‌خانمانی‌شان و به‌دنبالش نگاه‌های سنگین و کنایه‌های بچه‌های مدرسه، ریشه هر ذوقی را در وجودشان خشکانده بود. بچه‌هایی که شاهد زباله گردی پدر این دو دختر بودند و سرافکندگی ناشی از کلوخ نشینی و چال خوابی شان، باعث شد تا از مدرسه روگردان باشند و هر روز با حسرت مدرسه رفتن بچه‌ها را تماشا کنند.

 

حالا چند ماهی است که زندگی آنها با چال خوابی همراه شده است، چاله‌ای که چاردیواری خانه‌شان شده و تنها به اندازه نشستن جا دارد؛ این تصویری است که این روزها در تقاطع خیابان کارگر و هامون در شهر زابل به چشم می‌خورد. زمین بایری در حصار تیغه‌های نیم بند آجری حالا مأمن غیر ایمن خانواده‌ای چهار نفره است که با کندن یک چاله به‌عنوان خانه[!] در شرایطی غیرانسانی به اصطلاح زندگی می‌کنند. چاله‌ای که کمتر از یک قبر نیست و تنها می‌توان شب را نشسته در آن به صبح رساند. دو دختر این خانواده امسال از تحصیل محروم مانده‌اند. یگانه با وجود آنکه تا کلاس سوم ابتدایی درس خوانده است اما به ناچار با ترک مدرسه این روزها همسایه خاک و سنگ و آجر شده است.

 

پدر هر روز در میان زباله‌های شهر با جمع‌آوری ضایعات به‌ دنبال لقمه نانی است. چهره معصوم یگانه و حنانه را می‌توان از پشت صورت آفتاب سوخته آنها بخوبی حس کرد. داشتن سقفی بالای سر تنها آرزویی است که یگانه با بغض آن را بیان می‌کند. می‌گوید، از اینکه شب‌ها مجبوریم در این چاله و میان خاک‌ها بخوابیم غصه می‌خورم. من دیگر ترسی از مرگ و قبر ندارم زیرا در این روزها آن را همراه خواهر کوچکم و پدر و مادرم تجربه می‌کنیم. حرف‌های یگانه بغض را در گلو می‌شکند! و تو را به فکر وامی دارد که زندگی در این چال حق این دو فرشته نیست.

 

طعم تلخ فقر

۱۰ بهار را پشت سر گذاشته است اما بخوبی معنی فقر را می‌داند. سفره خالی و سرپناهی که هیچ شباهتی به‌خانه ندارد تصویری است که هر روز برای او تکرار می‌شود. ماه مهر امسال برای او معنایی نداشت. باید ترک تحصیل می‌کرد تا پدر بیشتر از این شرمنده نباشد. هنوز هم کیف مدرسه‌اش را هر جا که می‌رود با خودش می‌برد. وقتی می‌خواهد از آرزوهایش برای من بگوید اشاره‌ای به داشتن اسباب‌بازی یا غذا و لباس نمی‌کند و تنها خواسته‌اش سرپناهی است تا بتواند برای یک بار هم که شده پاهایش را براحتی دراز کند.

یگانه با همان زبان کودکانه‌اش از رنجی گفت که چند ماهی است همراه خواهر و پدر و مادرش تحمل می‌کند. ما در روستای ده کوه در اطراف کوه خواجه زندگی می‌کردیم. پدر کارگر میدان تره بار بود و ما هم در یک خانه روستایی مستأجر بودیم. زندگی با سختی می‌گذشت اما به هر حال سپری می‌شد. دختر اول خانواده بودم و بخوبی می‌فهمیدم که پدر با وجود کار زیاد درآمد زیادی ندارد. هفت ساله که شدم برای تحصیل به مدرسه روستایی که با ما فاصله زیادی داشت می‌رفتم، اما شوق و ذوق درس و مدرسه باعث می‌شد تا متوجه دور بودن مسافت نشوم. ما مستأجر بودیم و پدر به سختی کرایه هر ماه را تأمین می‌کرد. پدر تلاش می‌کرد در قطعه زمین کوچکی که خارج از روستا داشت خانه‌ای بسازد تا ما هم طعم شیرین داشتن خانه را بچشیم و برای تأمین هزینه‌های ساخت این خانه مجبور شد ماشین را بفروشد اما کسی که این ماشین را خرید کلاهبرداری کرد و به این ترتیب ما آواره شدیم. صاحبخانه‌ای که ما در آنجا مستأجر بودیم خانه را فروخت و ما باید آنجا را خالی می‌کردیم. پدر بیکار شده بود و از طرف دیگر کسی را هم نداشتیم کمک کند و به ناچار از این خانه بیرون آمدیم.

 

 

یگانه در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد، ادامه داد: امسال دیگر خانه‌ای نداشتیم و من هم نتوانستم به مدرسه بروم. خیلی برایم سخت بود وقتی می‌دیدم همکلاسی‌ها لبخند به لب به مدرسه می‌روند و من نمی‌توانم به مدرسه بروم. وقتی از آن خانه بیرون آمدیم تا مدتی آواره بودیم، در شهر زابل جایی برای زندگی نداشتیم. پدر این زمین را که اطراف آن با آجر پوشانده شده است پیدا کرد. در بخشی از این زمین که ماسه و خاک ریخته شده است چاله‌ای حفر کرد و با پارچه‌های کهنه روی آن را پوشاند. بیش از ۵۰ روز است که در اینجا زندگی می‌کنیم. فضای این چاله به‌ اندازه‌ای است که تنها می‌توانیم کنار هم بنشینم و تا صبح باید نشسته بخوابیم. پدر در این مدت در میان زباله‌ها ضایعات جمع‌آوری می‌کند و من و خواهرم با سطل به‌ دنبال پیدا کردن آب می‌رویم. چند بار مخفیانه جلوی در مدرسه رفتم و بچه‌ها را در حال بازی در حیاط مدرسه تماشا کردم. چند بار آنها با طعنه به من گفتند که پدرت را در حالی که در میان زباله‌ها دنبال ضایعات بود دیده‌ایم. از شنیدن این حرف‌ها ناراحت می‌شوم. تنها آرزوی من این است که خانه‌ای داشته باشیم و من با خیال آسوده بتوانم یک شب آسوده بخوابم.

 

حنانه امسال باید در کلاس اول ابتدایی درس می‌خواند. علاقه زیادی به درس دارد و همیشه از من درباره مدرسه سؤال می‌کند ولی او هم مثل من نتوانست امسال به‌ مدرسه برود. هفته‌هاست که حمام نرفتیم و در اینجا خبری از سرویس بهداشتی نیست. دلم برای مادرم می‌سوزد که تنها فکرش این است که چیزی تهیه کند تا تحت عنوان غذا به ما بدهد. ‌ای‌کاش این روزهای تلخ و سیاه ما هم پایانی داشت تا معنی واقعی زندگی را می‌چشیدیم.

 

شب‌های تاریک

 

دیدن چهره آفتاب‌سوخته و رنگ‌پریده بچه‌ها برای یک پدر بسیار سخت و دشوار است. می‌گوید در شهر زابل غریب است اما چرا یک ایرانی باید در جمع مردم کشورش غریب باشد. علی معصومی ۳۶ بهار را پشت سر گذاشته است اما چهره‌اش حکایت از سال‌ها درد و رنج دارد. کارگر میدان تره‌بار بود اما دستمزد پایین و بیماری اجازه کار کردن به او نداد.

 

می‌گوید از اینکه نتوانستم بچه‌هایم را در مدرسه ثبت‌نام کنم شرمنده آنها هستم. سال‌ها در یک خانه روستایی اجاره‌ای زندگی می‌کردیم و ۳۰هزار تومان کرایه می‌دادیم. همه تلاش من این بود که بتوانم سرپناهی برای خودمان درست کنم اما همه سرمایه‌ام ماشین وانتی بود که با آن کار می‌کردم و مجبور شدم بفروشم. متأسفانه کسی که ماشین را از من خرید کلاهبردار بود و همه پول‌هایم بر باد رفت. خانه‌ای که می‌خواستم بسازم در یک روستا بود و مجبور شدیم آن را نیمه کاره رها کنیم. دیگر جایی برای زندگی نداشتیم و آواره خیابان‌ها شدیم. به خاطر دو دختر خردسالم نمی‌توانستیم شب‌ها در خیابان بخوابیم و به ناچار به اینجا آمدیم. در میان پشته‌ای از خاک این چاله را حفر کردم تا دست‌کم از سرمای استخوان‌سوز نلرزیم و کمی در امان بمانیم. اینجا مثل یک قبر می‌ماند و فشار آن کمتر از فشار قبر نیست. متأسفانه هیچ ارگانی از ما حمایت نمی‌کند و به همسرم می‌گویند یا باید از شوهرت طلاق بگیری و سرپرست خانواده شوی یا شوهرت باید مرده باشد که بتوانیم به شما کمک کنیم. در اینجا خبری از کشاورزی نیست و مردم روستاها به‌ دلیل کم آبی زمین و خانه‌هایشان را می‌فروشند و به شهر می‌روند و به همین دلیل هیچ کشاورزی کارگر نمی‌خواهد. برای تأمین پول غذا هر روز ضایعات جمع‌آوری می‌کنم و می‌فروشم. زندگی در این شرایط برای ما سخت است و به ناچار در این چاله زندگی می‌کنیم. صاحب این زمین نیز چند بار با اعتراض از ما خواسته است که از اینجا برویم اما کجا می‌توانیم برویم. نوروز امسال برای ما رنگ و بویی ندارد و‌ای کاش می‌شد که بیشتر از این شرمنده یگانه و حنانه نباشم.

 

از سایت: خبرآنلاین

بخش : کودکان
تاریخ انتشار : ۱۳ اسفند, ۱۳۹۶ ۸:۴۵ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

انقلاب بهمن؛ آرمان‌های ماندگار و راه‌های ناتمام!

ما بر این باوریم که طیف گستردهٔ نیروهای چپ موجود در میهن ما موظف است با حضور  و تمرکز کنش‌گری خود در این تلاش هم‌گرایانه، در تقویت جایگاه ٔ عدالت‌‌ اجتماعی و حقوق بنیادین بشری در جمهوری آیندۀ ایران کوشا باشد. ما، همراه سایر نیروهای میهن‌دوست و ترقی‌خواه ایران در راه گذار به جمهوری‌ای مبتنی بر صلح، آزادی، دمکراسی برابری، حقوق بشر و عدالت اجتماعی مبارزه می‌کنیم.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
ظریف

استعفای ظریف تبعیضی جدید بر تبعیضات گذشته!

در جمهوری اسلامی، قوانین تبعیض‌آمیز کم نیستند و سال‌هاست که علیه این قوانین مبارزه صورت می‌گیرد. اکنون، افزوده شدن تبعیضی جدید بر تبعیضات گذشته نگران‌کننده است. تأسف‌بارتر آنکه برخی ایرانیان لائیک و سکولار خارج از کشور بدون توجه به شیوه ارتجاعی عزل ظریف از …

مطالعه »
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

انقلاب بهمن؛ آرمان‌های ماندگار و راه‌های ناتمام!

ما بر این باوریم که طیف گستردهٔ نیروهای چپ موجود در میهن ما موظف است با حضور  و تمرکز کنش‌گری خود در این تلاش هم‌گرایانه، در تقویت جایگاه ٔ عدالت‌‌ اجتماعی و حقوق بنیادین بشری در جمهوری آیندۀ ایران کوشا باشد. ما، همراه سایر نیروهای میهن‌دوست و ترقی‌خواه ایران در راه گذار به جمهوری‌ای مبتنی بر صلح، آزادی، دمکراسی برابری، حقوق بشر و عدالت اجتماعی مبارزه می‌کنیم.

مطالعه »
پيام ها
٨ مارس گروه کار زنان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

روز جهانی زن: مبارزه برای برابری در سایه تحولات سیاسی

زنان ایرانی سال‌هاست که در صف مقدم مبارزات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای حقوق برابر ایستاده‌اند. آن‌ها با وجود محدودیت‌های شدید، علیه تبعیض جنسیتی، فقر زنانه ، زن‌کشی، کودک‌همسری و نابرابری‌های ساختاری مبارزه کرده‌اند. تاریخ مبارزات زنان، حکایت گام‌های استوار و دل‌های امیدواری است که در برابر ناملایمات ایستاده‌اند. آنان چراغ فردایی روشن را برافروخته‌اند، جایی که عدالت و برابری طنین‌انداز خواهد شد.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

خط فقر در بهمن ۱۴۰۳ برای یک خانواده ۴ نفره ۶۰ میلیون تومان

روز جهانی زن، روزی برای برافراشتن آوای برابری‌طلبی زنان ایران و جهان!

نقد و بررسی کتاب تاریخ ترقی خواهی ایرانیان نوشته ی ملیحه بصیر

کردهای سوریه : از عواقب خروج نیروهای آمریکایی از منطقه نگران هستیم

ویژه‌نامه‌ی نشریه‌ی «زنان امروز» به مناسبت هشت مارس ۱۴۰۳