در سال ۱۳۰۴، هنگامی که رضا شاه پهلوی، با انحلال حکومت قاجار، قدرت را در دست گرفت، از دست کم ۲۶ انجمن زنانی که در دوران پس از مشروطه تشکیل شده بودند، فقط «جمعیت نسوان وطنخواه» در تهران و جمعیت «پیک سعادت نسوان» در رشت فعال بودند. یک سال بعد، شماری از اعضای جوان و رادیکالترِ جمعیت «نسوان وطنخواه» انشعاب کرده و جمعیت «بیداری زنان» را با خط مشی کمونیستی و با هدف مبارزه با بیسوادی زنان راهاندازی کردند. در سال ۱۳۰۶ نیز «جمعیت انقلاب نسوان» در شیراز از سوی دختر ۱۸ سالهای به نام زندخت شیرازی راهاندازی شد و تلاش برای رفع حجاب را سرلوحهی فعالیتهایش قرار داد – دو انجمنی که عمری کوتاه داشتند و بعد از یکی دو سال از سوی حکومت منحل شدند.
در همان روزها بود که خدیجه افضل وزیری، از نخستین معلمان مدارس دخترانه پس از مشروطه، در پاسخ به خبرنگار یکی از «جراید خارجه» دربارهی «ترقیات نسوان ایرانی»، شرح مبسوطی از وضعیت زنان و انجمنهای زنان ارائه داد. خبرنگار خارجی میخواست بداند که زنان ایرانی «محفلشان کجاست؟ میتینگشان در چه مکان و انجمنشان در چه محل میباشد، و مرامشان چیست؟ در چه خط و مشیای فعالیت میکنند؟ به دولت و مجلس شورای ملی چه پیشنهادی کرده و یا میکنند، و برای انجام آن و به دست آوردن حقوق حقه و مشروع خود چگونه فداکاری میکنند؟»[۱]
خدیجه افضل وزیری در مقالهای که اردیبهشت ۱۳۰۹ منتشر شد، در پاسخ به او نوشت: «محترماً، خاطر مخبر خارجه را با کمال اطمینان مستحضر میدارم که اگر هزار سال دیگر هم در ایران بماند، کوشش ایشان در این موضوع بیفایده است و با دست خالی مراجعت خواهد کرد. برای این که از دولت سرِ چادر و دولت سرِ آقایان سابق که مربی ما بودند، هیچکس نمیتواند خبری از ما پیدا کند. ما نه انجمن آبرومندی داریم که در هفته دو روز اقلاً در آن جمع شده، گوش به معایب خود دهیم، و نه میتینگ … داریم که اشخاص چیزفهم با زبان ساده … عیبهای ما را گفته، و راه نجات برای ما جسته و انرژی در ما تولید کنند. هیچ وقت عدهی جمعیت یکجای ما از ۲۰ نفر تجاوز نمیکند … مجالس ورزش و موزیک هم که باعث شادی روح بیچارهی توسریخوردهی ما است، خلاف شرع و قانون است.»[۲]
در سالهای نخست حکومت رضا شاه، اکثر انجمنها و نشریات زنان پشتیبان اصلاحات او بودند و حتی برخی همچون «جمعیت انقلاب نسوان» در مرامنامهشان بر طرفداری از سلطنت پهلوی تأکید کرده بودند؛[۳] اما چنان که هایده مغیثی نوشته: «رضا شاه حتی تحمل فعالیت زنانی را نیز که بر اصلاحات او صحه می گذاردند، اما خواستار تغییرات اساسیتر بوده و بعضی سیاستهای دولت را تأیید نمیکردند، نداشت.»[۴] صفیه فیروز، که سالها بعد در اوایل دههی ۱۳۲۰ «حزب زنان» را بنیان نهاد، در توضیح شرایط کار برای گروههای مستقل زنان، میگوید: «در زمان رضا شاه که ما نفس نمیتوانستیم بکشیم. ما یک مدت آنموقع کار پیشاهنگی دخترها را شروع کردیم. دخترها در خانهی ما جمع میشدند و یک معلمی میآمد درس میداد به آنها که چطور به کمپ بروند. اما بعد از مدتی دولت این کار را از دست ما گرفت و خودش پیشاهنگی درست کرد، و من دیدم که در این دوره من شخصاً نمیتوانم کاری کنم.»[۵]
در شرایطی که هرحرکت مستقلی به شدت کنترل میشد، «جمعیت نسوان وطنخواه» تنها سازمان زنانی بود که توانست توانایی سازماندهی خود را در طولانی مدت نشان دهد. این جمعیت طی ۱۰ سال فعالیتش توانست با سازمان دادن جلسات سخنرانی، تظاهرات اعتراضی، جمعآوری نامههای سرگشاده، گردآوردن گروههای زنان در مواقع لازم، و ملاقات زنان با روحانیون و بیان انتقادها و اعتراضهایشان، به دنبال طرح خواستههای زنان باشد.[۶] «نسوان وطنخواه» همچنین با ارسال عریضهای به مجلس شورای ملی خواهان تصویب قوانینی برای ممنوع کردن ازدواج دختران زیر ۱۶ سال و اجباری شدن معاینهی تشخیص سلامت زن و مرد قبل از ازدواج شده بود.[۷]
جمعیت «نسوان وطنخواه» علاوه بر فعالیتهایش در داخل کشور، ارتباطاتی نیز با فعالان جنبش زنان در کشورهای دیگر برقرار کرده بود.
خدیجه مقدم، یکی از زنانی که در دورهی رضا شاه به مدرسه رفت و پس از آن معلم شد، فعالیتهای جمعیت «نسوان وطنخواه» را اینگونه به یاد میآورد: «خانم مستوره افشار دخترخالهی من بود … او جمعیت نسوان را اداره میکرد. آنجا راجع به خانمها که باید پیشرفت کنند، خانمهایی که حتی بلد نبودند زندگی کنند، راجع به معلوماتشان، درسشان، پیشرفتشان، همیشه صحبت میکردند … خانم هاجر تربیت صحبت میکردند راجع به زنان امروز، که زنان این کار را بکنند تا پیشرفت کنند و بدون درس و مطالعه نمانند.»[۸] جمعیت «نسوان وطنخواه» علاوه بر فعالیتهایش در داخل کشور، ارتباطاتی نیز با فعالان جنبش زنان در کشورهای دیگر برقرار کرده بود. در دومین کنگرهی «نسوان شرق»، که به میزبانی این جمعیت در تهران برگزار شد، فعالان زن از کشورهای لبنان، مصر، عراق، ترکیه، و هند خواستار برخورداری زنان منطقه از حق رأی، آموزش اجباری، حقوق مساوی برای کار مساوی و لغو تعدد زوجات شدند.
اگرچه کنترل و سرکوب فعالان و گروههای مستقل یکی از دلایل متوقف شدن فعالیت جمعیت «نسوان وطنخواه» عنوان میشود، اختلاف نظرها و چنددستگیهایی که در چگونگی برخورد با سیاستهای جدید رضا شاه در زمینهی حقوق زنان و به ویژه در رابطه با کشف حجاب وجود داشت نیز در فروپاشی این جمعیت بیتأثیر نبود. بازداشت اعضای جمعیت «پیک سعادت نسوان»[۹] و توقف فعالیتهای آن از سوی دولت در سال ۱۳۱۰ [۱۰] سویهی آشکارتر سرکوب جنبش مستقل زنان در دوران رضا شاه بود که تا پایان حکومت او ادامه داشت. سازمانهای مستقل زنان در دوران حکومت رضا شاه عمر کوتاهی داشتند، اما به نظر میرسد این انجمنها، که اغلب آنها گرایشهای چپ داشتند، جدیتر از پیشینیانشان در پی تساوی حقوق زنان و مطالبات فمینیستی بودند، و با صراحت بیشتری از برابری حقوق زنان دفاع میکردند.
تلاش نافرجام برای حفظ نشریات زنان
از میان هفت نشریهی زنان که در دوران مشروطه تأسیس شدند، فقط دو نشریهی عالم نسوان و نسوان وطنخواه در دورهی رضا شاه نیز منتشر میشدند، و طی سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۰ سه نشریهی جدید نیز به آنها اضافه شدند. در سال۱۳۰۴، نشریهی نامهی نسوان شرق[۱۱]به مدیریت مرضیه ضرابی در بندر انزلی و با هدف «آگاهی دادن به زنان» آغاز به کار کرد، و دو سال بعد دوماهنامهی پیک سعادت نسوان در آبان ۱۳۰۶ با مدیریت روشنک نوعدوست[۱۲]در رشت منتشر شد. روشنک نوعدوست در سرمقالهی نخستین شمارهی این مجله نوشته بود: «این مجله خود را برای مبارزهی اجتماعی تجهیز کرده، و امیدوار است قدمهای سریعی در راه تعالی و نجات و حقوق مدنی نسوان به پیش بردارد.»
زندخت شیرازی نیز پس از انحلال اجباری «جمعیت انقلاب نسوان»، مجلهی دختران ایران را در مرداد ۱۳۱۰ در منتشر کرد.[۱۳]او در مقالهای با عنوان «آرزو، طرز تربیت دختران موجد نوع تمدن ملت ماست» هدف این نشریه را انتشار مقالاتی از دختران ایران و برای بیداری زنان ایران عنوان کرده بود.
علاوه بر این، دو نشریهی راهنمای بانوان[۱۴] و نورافشان[۱۵] نیز در این دوره منتشر میشدند، که البته نگاه فمینیستی نداشته و بر خواستههای زنان متمرکز نبودند، اما دربارهی زنان یا مدیریت زنان مطالبی منتشر میکردند.[۱۶] عمر این نشریات نیز همچون نشریات دورهی مشروطه کوتاه بود و تمامی آنها تا سال ۱۳۱۲ یکی پس از دیگری توقیف شده یا از انتشار بازماندند.
«کانون بانوان»، اولین گامها برای نهادسازی دولتی
توقف فعالیت معدود نهادهای مستقل زنان و تأسیس «کانون بانوان» به معنای آغاز دورهی جدیدی از فعالیتهای زنان در چارچوب حمایت و کنترل دولت بود. در تیرماه ۱۳۱۰، رضا شاه مجلس را برای غیرقانونی اعلام کردن فعالیتهای احزاب کمونیستی و ضدسلطنت زیر فشار گذاشت. از همان زمان بود که سانسور رسانهها و کنترل فعالیت احزاب و انجمنها شدت گرفت، و نشریات و انجمنهای زنان نیز از این سرکوب در امان نمانند. در پی همین تحولات بود که «کانون بانوان» در سال ۱۳۱۴ تأسیس شد، کانونی که به گفتهی افسانه نجمآبادی «بر روی بقایای کلیهی سازمانهای مستقل زنانه قبلی ایجاد شده بود»،[۱۷] ریاست عالیهی آن را شمس پهلوی بر عهده داشت، و بخشی از بودجهاش از سوی دولت تأمین میشد.[۱۸] عمده فعالیتهای «کانون بانوان» راهاندازی کلاسهای سوادآموزی و کلوبهای ورزشی، و تعلیم شیوههای مدرن خانهداری و فرزندداری به زنان بود،[۱۹] و از همین رو برخی پژوهشگران همچون پروین پایدار عقیده دارند که این کانون جنبشِ زنان را به ارائهی خدمات اجتماعیِ هدایتشده از طرف حکومت تقلیل داده بود.[۲۰]
توقف فعالیت معدود نهادهای مستقل زنان و تأسیس «کانون بانوان» به معنای آغاز دورهی جدیدی از فعالیتهای زنان در چارچوب حمایت و کنترل دولت بود.
با وجود این صدیقه دولتآبادی، از معروفترین فعالان حقوق زنان، برای تغییر وضعیت حقوقی زنان نیز تلاش میکرد. مکاتبات کانون با وزارت فرهنگ در سال ۱۳۱۸ دربارهی ضرورت رسیدگی به حقوق زنان و اعطای حق طلاق به آنان نمونهای از این فعالیتها است.[۲۱] «کانون بانوان» در گزارشی به وزارت فرهنگ نوشته بود: «مقام وزارت فرهنگ، محترماً گزارش میدهد، مکرر از طرف کارمندان کمیسیونهای کانون بانوان راجع به حقوق حقهی بانوان، که از طرف مردان رعایت نمیشود، مذاکراتی شده، مطالب را مورد بحث قرار داده، و حتیالمقدور آنها را متقاعد نموده است … ولی از چندی پیش، نامههایی روی همین قسمت به دفتر کانون بانوان میرسد و جداً مطالبهی جواب میکنند، مقاصد نامههای مذکور را در جلسات مورد بحث قرار داده، و بالأخره در چهارمین جلسهی کمیسیون ادبی سال پنجم کانون بانوان روز چهارشنبه دوم آبان ۱۳۱۸ با اکثریت چنین رأی دادند که: تقاضای وضع قانونی بشود که زن و شوهر به تساوی حق شرکت مادی و معنوی در کلیهی امور زندگی اشتراکی خود داشته باشند و مخصوصاً در اجرای طلاق، رضایت زن را هم مدخلیت بدهند.»[۲۲]
علاوه بر صدیقه دولتآبادی و هاجر تربیت، از فعالان سرشناس حقوق زنان که در سه سال نخست مدیریتِ «کانون بانوان» را بر عهده داشت، فعالان سرشناس دیگری همچون شمسالملوک جواهری، عضو «انجمن حریت نسوان»، فخرعظمی ارغون، عضو جمعیت «نسوان وطنخواه»، و افسرالملوک آریایی، از مؤسسان «شرکت آزمایش بانوان» نیز در هیئت مدیرهی آن حضور داشتند. همکاری این فعالان حقوق زنان با یک نهادِ دولتساخته، که «با مواضع فمینیسیتی بسیار تعدیلشده، حامی وضع موجود بود»،[۲۳]یکی از انتقادات واردشده به این افراد است – به گونهای که برخی، زنانی همچون هاجر تربیت، مستوره افشار، و صدیقه دولتآبادی را به دلیل همکاری با حکومت رضا شاه، «خائنین به نهضت زنان مستقل و آلت دست رضا شاه» میدانستند. اما پژوهشگرانی همچون افسانه نجمآبادی همپوشانی برخی مطالبات جنبش زنان و برنامههای رضا شاه را دلیل این همکاری میدانند و معتقدند: «به سختی میتوان زنی مثل صدیقه دولتآبادی را آلت دست حکومت دانست، و روایت متقاعدکنندهتر شاید این باشد که برای یک مقطع زمانی خاص، خط سیر و روند حرکتی صدیقه دولتآبادی و دولت بر هم منطبق شدند، و به همان اندازه که میتوان گفت دولت از دولتآبادی استفاده کرده، میتوان گفت دولتآبادی نیز از دولت بهره گرفته است.» [۲۴]
الیز ساناساریان در بررسی این که چرا جنبش زنان در آن دوره تحت کنترل دولت در آمد، به وجود ارادهی مسلط و مطلق حاکمیت برای استفاده از زور و سرکوب و ضعف درونی جنبش زنان و ارتباط نداشتن بدنهی نخبهگرای جنبش با اقشار دیگر زنان اشاره میکند. اما در عین حال، او نیز استقبال از علاقهی حکومت جدید به مسائل زنان را یکی از دلایل این نزدیکی میداند، و میگوید که حمایت دولت از برخی خواستههای زنان، به ویژه در زمینهی فراهم کردن فرصت سوادآموزی و آموزش عالی برای زنان، در شرایطی که آنها مدتهای طولانی بدون هیچگونه حمایتی فعالیت کرده بودند، باعث نزدیکی بخشی از فعالان زن به دولتِ وقت شد.[۲۵]
کشف حجاب، خواست زنان یا دستور رضا شاه؟
جنجالیترین اقدام رضا شاه در رابطه با زنان «کشف حجاب» بود. قانون کشف حجاب به صورت فرمان حکومتی ابلاغ شد، اما نمیتوان آن را فقط خواستهی مطلق شخص رضا شاه دانست. شواهد تاریخی به روشنی نشان میدهد که بخش قابل توجهی از جنبش زنان ایران در آن دوره مخالف حجاب بود، و فعالان حقوق زنان معتقد بودند حجاب تصویری سمبلیک از موقعیت فرودست زنان است.[۲۶] برای نمونه، نشریههای عالم نسوان و دختران ایران که از فعالترین حامیان کشف حجاب بودند، در این دوره مقالات بسیاری در این رابطه منتشر کردند. همچنین در سال ۱۳۱۰، چهار سال قبل از قانون کشف حجاب، نشریهی عالم نسوان با انتشار فراخوانی مسئلهی حجاب را به بحث گذاشت و پاسخهای مخالفان و موافقان حجاب را چاپ کرد.[۲۷] اتفاق اکثریت آرا بر سر کشف حجاب در دومین کنگرهی بینالمللی نسوان شرق در تهران، که در سال ۱۳۱۱ از سوی جمعیت «نسوان وطنخواه» برگزار شد، از دیگر نشانههای مخالفت جنبش زنان با حجاب است.[۲۸]حضور بیحجاب در جامعه، با وجود فضای بستهی آن زمان و تهدیدهای جدی نیروهای مذهبی، بخشی دیگر از این اعلام موضع و مبارزهی زنان با حجاب بود. صدیقه دولتآبادی سال ۱۳۰۷، پس از خاتمهی تحصیلاتش در فرانسه، به تهران برگشت و از همان بدو ورود با کلاه و لباس اروپایی به خیابان آمد. دولتآبادی اگرچه یکی از اولینها بود اما تنها زن بیحجاب در آن روزها نبود و در سال ۱۳۰۹ نیز برای نخستین بار عدهی کمی از زنان ایرانی بدون حجاب به خیابان رفتند. [۲۹] حتی در شهرهای دیگر نیز با وجود فضای سنتیتر و بستهتری که هر اعتراضی را سختتر میکرد، زنان ساکت ننشستند. به عنوان مثال در سال ۱۳۰۸ شش زنی که از سال ۱۳۰۲ در شیراز داوطلب معلمی در مدارس دخترانه شده بودند، تصمیم گرفتند رنگ چادرهای خود را عوض کنند که در آن زمان فکر پرخطری محسوب میشد.
«چادرهایی از پارچهی تافته سینه کفتری (به رنگ قوس و قزح) دوختند و یک روز به منزلی در خارج از شهر رفتند و از آنجا چادرها را به سر کردند و پیاده به سوی شهر آمدند. اگر متعصبین مذهبی جلوی آنها را میگرفتند، چه جوابی داشتند؟ جواب این بود: منظور شما چادر است. چکار دارید که چادر ما چه رنگ است. این جواب در ذهن جوان آنها خود یک کشف حجاب مقدماتی بود. تا اواسط خیابان زند آمدند، ناگهان خیابان شلوغ شد و مردم هجوم آوردند و آنها را سنگسار کردند. هرکدام با سر و دسته شکسته از طرفی فرار کردند و به خانههای خود پناه بردند و چادرها (رنگی) را در صندوقها مخفی کردند.»
همچنین، شواهدی از افزایش زنان بیحجاب در خیابانها و فرمان رضا شاه به نیروی انتظامی برای محافظت از آنها در برابر آزار و اذیت اراذل و اوباش ثبت شده است.[۳۰] این حمایتهای دولتی البته شامل حال صدیقه دولتآبادی نیز شد و، پس از تهدید به مرگ او از سوی مخالفان بیحجابی و سرسختی دولتآبادی برای تغییر ندادن پوشش، شهربانی وقت، بنا به دستور رضا شاه، یک مأمور مخفی پلیس را موظف به محافظت از جان او کرد.[۳۱]
با وجود این حمایتهای غیررسمی و پنهانی دولت رضا شاه از مخالفان حجاب،[۳۲] دست کم تا سال ۱۳۱۲ مخالفت با حجاب و حضور بدون حجاب در جامعه هنوز غیرقانونی و ممنوع بود، و حتی دختران دانشآموز ۷-۸ سالهی بیحجاب از مدرسه اخراج میشدند.[۳۳] از همین رو، فعالان زن در سالهای نخست روی کار آمدن رضا شاه نیز همچنان به فعالیتهایشان برای رفع حجاب ادامه میدادند. به نظر میرسید که تغییری حداقل در بخشی از جامعه در حال وقوع بود، چنان که صدیقه دولتآبادی در تیر ماه ۱۳۱۱ طی مقالهای در مجلهی عالم نسوان از اینکه «دولت و افکار منور روی این زمینه، زنان را در کشف حجاب مختار گذاشتهاند تا هرکس میل دارد با حجاب و هرکس مایل است بیحجاب معاشرت کند» تقدیر میکند، و آن را کاربردیتر از شیوهی کشف حجاب در ترکیه میداند.
با این حال، تصمیم کشف حجاب رضا شاه و شیوهی قهرآمیز و اجباری اجرای آن، که با کشیدن چادر از سر زنان باحجاب و منع عبور و مرور زنان باحجاب در اماکن عمومی همراه بود، شیوهی مورد نظر فمینیستهای مخالف حجاب نبود. نوشتهی افضل وزیری، دختر بیبیخانم استرآبادی، که پاییز ۱۳۱۱ در نشریهی شفق سرخ منتشر شد، نمونهای روشن از موضع فعالان زن در رابطه با آزادی پوشش و رفع هرگونه اجبار برای داشتن یا برداشتن حجاب است. افضل وزیری در این مقاله، با اعتراض به خشونت پلیس در ممانعت از حضور دختران بدون چادر در مدارس که سویهی دیگر اقدامات چند سال بعد دولت برای کشف حجاب بود، نوشت: «دولت باید این سختگیری را ملغا، و هرکسی را به عقیدهی خود آزاد بگذارد. نه حکم بیچادری را بدهد و نه از بیچادری جلوگیری کند.»[۳۴] نوشین احمدی خراسانی تصمیم رضاشاه برای کشف حجاب را بیش از هرچیز تحت تأثیر مردان متجددِ خارجرفتهای میداند که حجاب زنان را مانعی برای ساختن یک «نظم اجتماعی متفاوت» در جامعه میدیدند، روشنفکرانی که نوسازی جامعه را مستلزم کشف حجاب و، در نتیجهی آن، خارج کردن فضای عمومی کشور از وضعیت سنتی میدانستند، و همچون فعالان زن دغدغهی آزادی پوشش به عنوان یک حق برای زنان را نداشتند.[۳۵]
با وجود این، نمیتوان مخالفت بخش عمدهای از فمینیستهای آن دوره با حجاب را در این تصمیم بیتأثیر دانست، و به نظر میرسد که رضا شاه به فضای مخالفت با حجاب در میان بخشی از فعالان زن به عنوان یکی از عوامل تسهیلکنندهی پیشبرد طرح کشف حجاب نگاه میکرد. او همچنین توانست بخشی از فعالان زن همچون صدیقه دولتآبادی، مستوره افشار، و هاجر تربیت را که از مخالفان دیرینهی حجاب بودند، با قانون کشف حجاب همراه کند و از حمایت آنها برای پیشبرد برنامهی خود بهره بگیرد. به همین دلیل هم برخی فعالان زن، با وجود مواضع پیشینشان در مخالفت با شیوههای قهرآمیز و اجباری برای رفع حجاب، در برابر خشونتهای اعمالشده از سوی حکومت رضاشاه برای برداشتن اجباری حجاب از سر زنان سکوت کردند، سکوتی که شاید واکنشی به فضای سنتی و مذهبی جامعه و نیروهای پرقدرت مذهبی بوده باشد که به شدت مخالف کشف حجاب بودند، و تلاشهای مسالمتآمیز چندین سالهی زنان برای آماده کردن جامعه در جهت پذیرفتن بیحجابی را با تهدید و آزار و اذیت پاسخ داده میدادند.
فمینیستهای دوره رضا شاه چه میخواستند و به چه رسیدند؟
فعالان حقوق زنان در دورهی رضا شاه همچنان به دنبال خواستههایی بودند که از دورهی مشروطه در فهرست مطالباتشان قرار داشت: آموزش، تغییر قوانین خانواده، رفع حجاب، و حق رأی. فعالان زن پس از راهاندازی مدارس دولتی دخترانه، برای گسترش این مدارس، راهیابی دختران به دبیرستان و دانشگاه، و همچنین آموزش زنان بزرگسال بیسواد تلاش میکردند. این تلاشها که با سیاستهای رضا شاه برای «ادغام زنان در زندگی اجتماعی و پرورش مادران تحصیلکرده برای بهبود چشمانداز نسلهای آینده»[۳۶] همزمان شده بود، در این دوره نیز موفقیتآمیز بود و منجر به افزایش مدارس دولتی دخترانه و بیشتر شدن تعداد زنان باسواد در تهران و شهرهای دیگر شد. برای مثال، تعداد دختران با مدرک تحصیلی ششم ابتدایی از ۳ دختر در سال ۱۲۹۱ به ۵۶۶۷ دختر در سال ۱۳۲۱ رسید،[۳۷] و تعداد زنان باسواد تهران از ۹ هزار تن در سال ۱۳۰۱ به ۶۸ هزار تن در سال ۱۳۱۸ افزایش یافت.[۳۸] سد راهیابی زنان به آموزش عالی نیز در این دوره شکسته شد، به گونهای که در سال تحصیلی ۱۳۱۵-۱۶ ۸۰ زن وارد دانشسرای عالی شدند، و در سال ۱۳۲۳ زنان ۲۸ درصد دانشجویان کل کشور بودند.[۳۹]
فعالان حقوق زنان در دورهی رضا شاه همچنان به دنبال خواستههایی بودند که از دورهی مشروطه در فهرست مطالباتشان قرار داشت: آموزش، تغییر قوانین خانواده، رفع حجاب، و حق رأی.
شکستن این سدها اما آسان نبود، اشرفالملوک مصاحب، یکی از نخستین دانشجویان زن در رشتهی پزشکی، ماجرای ورودش به دانشگاه را اینطور تعریف میکند: «وقتی دبیرستانم تمام شد، پرسیدم که آیا دخترها میتوانند تحصیل بالا بکنند؟ گفتند فقط مدرسهی مامایی دخترها را میپذیرد … رفتم مدرسهی مامایی بیمارستان امیراعلم … سه سال دورهی مامایی را خواندم اما ناراحت بودم … این بود که به وزارت فرهنگ آنموقع مراجعه کردیم … چند تا خانم بودیم … تقریباً ۲۰ نفر جمع شدیم و به وزارت فرهنگ نامه نوشتیم که ما میخواهیم طب بخوانیم. وزارت فرهنگ بعد از یک سال به ما جواب داد و گفتند متأسفانه این موقع شما هنوز نمیتوانید وارد دانشگاه طب شوید. ولی بعد گویا به عرض رضا شاه رساندند که خوب است دانشکده طب دخترانه هم بشود، و او گفته بود که قبول کنید … اینطور بود که سال ۱۳۱۸ ما وارد دانشکدهی طب شدیم.»[۴۰]
تلاشهای فمینیستهای ایرانی برای تغییر قوانین خانواده نیز به اندازهی آموزش زنان موفقیتآمیز نبود، اما با تصویب «قانون راجع به ازدواج» در سال ۱۳۱۰، زنان توانستند از موقعیت بهتری نسبت به قبل برخوردار شوند. بر اساس این قانون، ثبت ازدواج و طلاق در محضرهای رسمی زیر نظر وزارت دادگستری اجباری شد؛ حداقل سن ازدواج دختران ۱۳ سال تعیین شد؛ و ازدواج با کسی که «هنوز استعداد جسمانی برای ازدواج پیدا نکرده» ممنوع شد؛ مردها مکلف شدند که اگر زن دیگری دارند، قبل از ازدواج، آن را به همسر آینده و عاقد اطلاع دهند؛ و امکان درج شروط ضمن عقد در قبالهی ازدواج نیز در نظر گرفته شد.[۴۱] این قانون، برخلاف بسیاری از قوانین دیگر آن دوره که بر اساس قوانین سکولار اروپایی بودند، بر طبق قوانین اسلامی تدوین شده بود. مردان همچنان رئیس خانواده بودند، و از چهار خواستهی مهم زنان در آن دوره در رابطه با بالا بردن سن ازدواج، ممنوعیت چندزنی، حق طلاق برای زنان، و ممانعت از طلاق دادن آسان زنان از سوی شوهرانشان، و در نظر گرفتن حق مادر در حضانت فرزندان، فقط به سن ازدواج توجه شده بود.
در همین حال، رفع حجاب اگرچه در دوران حکومت رضا شاه محقق شد، شیوهی اجباری و زورمدارانهی آن با روش ترویجی و مبتنی بر آگاهسازی که فمینیستها از دورهی مشروطه در پیش گرفته بودند مغایرت داشت، و نمیتوان آن را به عنوان برآورده شدن خواستهی جنبش زنان محسوب کرد. خواستهی حق رأی برای زنان نیز در این دوره به تمامی به حاشیه رفت، و نه در حکومت و نه در فعالیتهای جنبش زنان صدای قابل توجهی در رابطه با آن شنیده نشد.
ژانت آفاری در توصیف وضعیت جنبش زنان ایران در دوران رضا شاه، میگوید: «همهی تلاشهایی که در سطح مردمی برای دفاع از حقوق زنان انجام شد در اختیار دولت رضا شاه قرار گرفته بود، و مدافعان حقوق زنان سه راه پیش رو داشتند: ۱. مواضع تندشان را ملایم کنند و با ورود به سازمانهای دولتی برای رسیدن به اهدافشان تلاش کنند. ۲. در کنار نیروهای محافظهکار و روحانیان مخالف شاه قرار بگیرند که با اصلاحات انجامشده و کشف حجاب مخالف بودند. ۳. با احزاب چپ متحد شوند که آنها هم یا با دولت همکاری میکردند و یا زیرزمینی و تبعیدی بودند.» [۴۲]
در چنین شرایطی، بخش عمدهای از فعالان جنبش زنان و زنان تحصیلکردهی شهری، با حمایت از کشف حجاب اجباری و فعالیت در «کانون بانوان»، قرار گرفتن در کنار دولت متجدد و تکنوکرات رضا شاه را انتخاب کردند که زنان را در نقطهی تمرکز سیاستهای دولتی قرار داده بود، و با مدرن کردن روابط جنسیتی به زنان اجازهی مشارکت در پروژههای ملی را میداد.[۴۳] معدود فعالانی همچون روشنک نوعدوست و صفیه فیروز نیز که زیر بار جذب شدن در «کانون بانوان» و دنبالهروی از سیاستهای رضا شاه نرفتند، پس از توقیف یا توقف فعالیتهای فمینیستی مستقلشان، مجبور به عزلتنشینی شدند.
[۱] دلشاد خانم، «خبرچی»، عالم نسوان، دی ۱۳۰۸.
[۲] خدیجه افضل وزیری، «جواب خبرچی»، عالم نسوان، اردیبهشت ۱۳۰۹.
[۳] طلعت بصاری، زندخت، پیشاهنگ نهضت آزادی بانوان ایران، کتابخانهی طهوری، اسفند ۱۳۴۶، تهران، صص. ۱۸-۱۹.
[۴] هایده مغیثی، «زنان ایران، صد سال مبارزه برای آزادی و حقوق قانونی»، وبسایت شهروند، ۱۹ می ۲۰۱۱، قابل دسترسی دراینجا.
[۵] مصاحبه با صفیه فیروز، پروژهی «تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران»، قابل دسترسی در اینجا.
[۶] الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، طغیان، افول، و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۵۷، ترجمهی نوشین احمدی خراسانی، ۱۳۸۴، تهران، نشر اختران، ص. ۹۲.
[۷] ناهید کشاورز، جلوه جواهری، «سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمانهای جنبش زنان/ دورهی پهلوی اول (۱۳۲۰-۱۳۰۵)»، مدرسهی فمینیستی، قابل دسترسی در اینجا.
[۸] نوشین احمدی خراسانی، دفترچهی خاطرات شانزده زن ایرانی در قلمرو تجربههای روزمره، ناشر: مؤلف، تهران، ۱۳۸۷، ص. ۳۵۸.
[۹] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص. ۶۳.
[۱۰] پیک سعادت نسوان، به کوشش بنفشه مسعودی و ناصر مهاجر، نشر نقطه، زمستان ۱۳۹۰، ص. ۲۹، قابل دسترسی دراینجا.
[۱۱] نگاه کنید به: الهه باقری، جستاری پیرامون روزنامهی «نامهی نسوان شرق» به روایت اسناد، مدرسهی فمینیستی، ۱۴ دی ۱۳۹۱، قابل دسترسی در اینجا.
[۱۲] نگاه کنید به: محمود نفیسی، «پیشگامان جنبش زنان ایران: روشنک نوعدوست»، وبسایت همسایگان، قابل دسترسی دراینجا.
[۱۳] نامههای زندخت، فصلنامهی گفتگو، شمارهی ۳۸، قابل دسترسی در اینجا.
[۱۴] مجلهی راهنمای بانوان از سال ۱۳۰۵ به مدیریت سیف آزاد در برلین به سه زبان فارسی، انگلیسی، و فرانسه منتشر میشد و عمدهی مطالب آن دربارهی آموزش خانهداری و تربیت فرزند به مادران بود. نگاه کنید به:«نشریهی راهنمای بانوان»، مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، قابل دسترسی در اینجا.
[۱۵] هفتهنامهی نورافشان به مدیریت شوکت اسلامی نیز، که از سال ۱۳۰۹ در بوشهر آغاز به کار کرد، تمرکز چندانی بر مسائل حوزهی زنان نداشت. نگاه کنید به: «بررسی رویکردهای متفاوت دو نشریهی محلی زنان در بوشهر و اصفهان»، خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی (آنا)، ۹ دی ۱۳۹۴، قابل دسترسی در اینجا.
[۱۶] اسناد منتشرشده از آن دوره حاکی از صدور مجوز برای نشریهی گل رعنا و زیبا در سال ۱۳۰۷ به مدیریت بلقیس شعله و همچنین تقاضای صدور مجوز برای نشریهی اردیبهشت در سال ۱۳۰۴ به مدیریت خدیجه بامداد در شیراز است، اما اطلاعات بیشتری از سرنوشت این دو نشریه و ادامهی فعالیت آنها به دست نیاوردیم. نگاه کنید به: الهه باقری، «دختران ایران: نشریهای مصور در عرصهی روزنامهنگاری زنان»، مدرسهی فمینیستی، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱، قابل دسترسی در اینجا.
[۱۷]افسانه نجمآبادی، «اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیتهای زنان در دورهی حکومت رضا شاه»، ۱۵ مرداد ۱۳۹۰، فصلنامهیگفتگو، شمارهی ۴۴، قابل دسترسی در اینجا.
[۱۸]نوشین احمدی خراسانی، پروین اردلان، سناتور (فعالیتهای مهرانگیز منوچهریان بر بستر مبارزات حقوقی زنان در ایران)، ۱۳۸۲، نشر توسعه، تهران، صص. ۴۳۱-۴۳۴.
[۱۹]همان.
[۲۰] ناهید یگانه، «جنبش زنان در ایران»، نیمهی دیگر، سال اول، شمارهی دوم، پاییز ۱۳۶۳، صص. ۷-۲۸.
[۲۱] مریم فتحی، کانون بانوان، با رویکردی به ریشههای تاریخی حرکتهای زنان در ایران، تهران، مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۳، صص. ۱۵۴-۵. به نقل از: کشاورز و جواهری، «سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمانهای جنبش زنان».
[۲۲] سازمان اسناد ملی. سند شمارهی ۱۰۹۰۰۴ مورخ ۱۳۶۷، رونوشت «گزارش کانون بانوان به وزارت فرهنگ»، (سند شماره ۳۳)، به نقل از: حمیرا رنجبر عمرانی، «کانون بانوان: پیکان سیاست حجابستیزی حکومت رضاخان از ظهور تا افول»، مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، قابل دسترسی در اینجا.
[۲۳] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص. ۱۰۷.
[۲۴]افسانه نجمآبادی، «اقتدار و نمایندگی».
[۲۵] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، صص. ۱۰۷-۱۱۱.
[۲۶]همان، ص. ۹۹.
[۲۷]عالم نسوان، سال ۱۲، شمارهی ۲، اسفند ۱۳۱۰، صص. ۶۸-۷۲، به نقل از ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص. ۹۸.
[۲۸]ژانت آفاری، «گذار از میان صخره و گرداب»، فصلنامهی ایراننامه، سال پانزدهم، تابستان ۱۳۷۶، صص. ۳۶۵-۳۸۷.
[۲۹] دخی عبدی، زنان در عصر پهلوی، لسآنجلس، ۱۳۷۰، ص. ۸۷.
[۳۰] ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ص. ۱۰۰.
[۳۱] تهران مصور، مرداد ۱۳۴۰، ص. ۱۰، به نقل از: صدیقه دولتآبادی، نامهها، نوشتهها، و یادها، ویراستاران: مهدخت صنعتی و افسانه نجمآبادی، جلد سوم، ۱۳۷۷، انتشارات نگرش و نگارش زنان، صص. ۶۳۳-۴.
[۳۲] نوشین احمدی خراسانی، روشنفکران و حجاب، ۱۳۹۰، تهران، ناشر: مؤلف، صص. ۳۸-۴۹.
[۳۳] افضل وزیری، «مردها خیلی زرنگی میکنند»، شفق سرخ، ۲۷ مرداد ۱۳۰۹، ص. ۳، به نقل از بیبیخانم و افضل خانم، ویراستاران: افسانه نجمآبادی و محمد توکلی طرقی، بهار ۱۳۷۵، انتشارات نگرش و نگارش زنان، صص. ۹۲-۹۵.
[۳۴] همان.
[۳۵] احمدی خراسانی، روشنفکران و حجاب، صص. ۳۸-۴۹.
[۳۶] Parvin Paidar, Women and the Political Process in Twentieth-Century Iran, Cambridge University Press, 1997, p. 188.
[۳۷] کامران امین، «آموزش دختران و زنان در زمان رضا شاه»، فصل زنان، شمارهی ۲، نشر توسعه، تهران، ۱۳۸۱، ص. ۱۷۵.
[۳۸] احمدی خراسانی، دفترچهی خاطرات شانزده زن ایرانی، ص. ۱۰۳.
[۳۹] امین، «آموزش دختران و زنان در زمان رضا شاه»، صص. ۱۹۱-۲.
[۴۰] احمدی خراسانی، دفترچه خاطرات شانزده زن ایرانی، ص. ۱۹۸.
[۴۱] نگاه کنید به «قانون راجع به ازدواج»، مصوبهی مجلس شورای، ۲۳/۰۵/۱۳۱۰، منتشرشده در تارنمای مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، قابل دسترسی در اینجا.
[۴۲] آفاری، «گذار از میان صخره و گرداب».
[۴۳] Paidar, Women and the Political Process in Twentieth-Century Iran, p. 188.