بعد از اعتراضات مردمی نسبت به نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در ایران، که طی آن میلیونها نفر از مردم ناراضی به خیابانها ریخته و مراتب اعتراض خود را به تقلبات مسلم در آن اظهار داشتند، آقای خامنهای در دیدار با نمایندگان مجلس طی سخنانی گفت که “نظام اسلامی و مردم به هیچ قیمتی زیر بار زور نخواهند رفت.” آقای خامنهای در واقع با این سخنان خود می خواهد که یک بار برای همیشه تکلیف خود را با اعتراضات موجود یکسره کرده، و چنین وانمود کند که اصل بر حفظ همان نتیجه موجود و از پیش اعلام شده است، و اساسا نمی شود که آن را تغییر داد، اگرچه در جامعه میلیونها نفر به آن اعتراض کردهاند و آن را نپذیرفتهاند.
اما آیا واقعا کلمه و جملهای را که خامنهای از آن استفاده کرده، کلمه و جملهای درخور و منعکس کننده واقعیت موجود می باشد یا این که آقای خامنهای مسئله را اساسا وارونه نشان می دهد، و آنکه زور به کار می برد و از منطق آن پیروی می کند همانا خود آقای خامنهای و دولت مورد تائید ایشان می باشند؟ البته آقای خامنهای از کلمه زور استفاده می کند که نسبت به کلمه قدرت از بار منفی برخوردار است و در ذهن مردم و ادبیات سیاسی ما به یادآورنده اعمال خشونت آمیز. ایشان از کلمه قدرت استفاده نمی کند، زیرا که قدرت هم دارای بار مثبت و هم دارای بار منفی است. بدان معنی که قدرت می تواند به اعمال ارادهای معنی شود که از راه های مسالمت آمیز و قانونی هم پیش برده می شود. از این رهگذر اما بگذارید روی کلمه زور (قدرت) کمی بیشتر مکث داشته باشیم. قدرت به عنوان معادلهای که در آن لااقل دو طرف مطرح هستند، در تعریف مثبت و پوزیتیوش عبارت است از “استعداد برای به واقعیت تبدیل کردن علاقمندیهای خود”.۱ در این تعریف قدرت معنای ایجابی می گیرد، و به امکانی برای شکوفائی استعدادها و علاقمندیها تبدیل می شود. اما اگر این معنا را در کنار معنی منفی آن هم قرار دهیم، می بینیم که قدرت می تواند وسیلهای شود برای شکوفائی استعدادی و کشتن استعدادهای دیگر، و از این رهگذر شکوفائی علاقمندی ای و کشتن علاقمندیهای دیگر. در این معنا قدرت تک بعدی می شود و به استبداد و توتالیتاریسم فرامی روید. اما در معنای اول قدرت دمکراتیک است و در آن مفهوم انتخاب حضوری گسترده دارد.
منظور از استعداد همانا مجموعهای از امکانات و توانائیهای عینی و ذهنی برای پراکتیزه کردن علاقمندیها می باشد. توانائیهای ذهنی بدین معنا که مردم و یا طرف مربوطه به استعدادهای ذاتی و ذهنی خودش پی برده باشد، و در راه عملی کردن آنها بکوشد، و منظور از استعداد عینی همانا مجموعهای از امکانات و توانائیهای برون ذهنی است (همانند انواع راهکارها و نهادهای ابزارمند برآورده کردن آن) که وسیله لازم را برای این عملی کردن مهیا می سازند. اگر از این دو منظر به تعریف قدرت بنگریم، می بینیم که در سیستم جمهوری اسلامی تاکنون به شیوهای عملی این خود قدرتمداران در سیستم سیاسی بودهاند که توانستهاند از استعداد خود برای به واقعیت درآوردن علاقمندیهایشان استفاده کنند (معنای منفی قدرت) و دیگران را که همانا مردم اعم از طبقات و اقشار مختلفش می باشد از این استعدادهای ذهنی و عینی محروم کردهاند، و با به کار بردن منطق زور و تحمیل نوع خاصی از سیستم اداره سیاسی، دیگران را از میدان به در کرده و کوشیده اند آنان را به رعیتهای گوش به فرمان و سر به زیر تبدیل کنند. این در اساس حکایت سی سال عمر رژیم جمهوری اسلامی می باشد با همه فراز و نشیبهای آن.
در مقطع انتخابات ۲۲ خرداد، اصلاح طلبان از طریق حضور در انتخابات و رای میلیونی مردم به آنان برای برداشتن گامهای حداقلی در مسیر تحولات بهتر، باز این منطق زور آقای خامنهای و دولت مورد لطف وی بود که بار دیگر به وضوح بیشتر و بارزتری خود را نشان داد، و این بار ایشان شمشیر از رو بسته و بیشرمانه قدم پیش نهادند که بار دیگر تنها با رئالیزه کردن استعداد خود از طریق کشتن استعداد دیگران، تنها علاقمندیهای خود را به عرصه عمل درآورند. تقلب وسیع در نتیجه انتخابات خود به خوبی مؤید این امر می باشد.
اما آیا روشی را که مردم در اعتراضات و تظاهرات به کار بردند بر مبنای همان زور مورد نظر آقای خامنهای قرار داشت؟ آیا اعتراضات مردم جامعه ما که از مجاری اعتراضات مسالمت آمیز جریان داشت، بیشتر با مفهوم زور قرابت داشت، یا مفهوم قدرت در معنای مثبت و پوزیتیو آن؟ آیا این مردم بودند که زور به کار بردند، یا نیروهای امنیتی و انتظامی وابسته به رژیم؟
زور که در معنای خود همانا جنبه منفی قدرت می باشد، و به معنای استفاده از وسائل خشن برای پیشبرد علاقمندیهای خود، اساساً در اعتراضات مردم جائی نداشت. مردم از قدرت حضور خود برای تاثیرگذاری مسالمت آمیز بر روند انتخابات سود بردند، و نه از زور خود. این در واقع حاکمان بودند که به علت این که قدرت مسالمت آمیز مردم را برنتافتند، به زور روی آوردند. تهدیدهای نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، خشونت افسار گسیخته لباس شخصیها و کشتن مردم مسالمت جوی معترض، اینها در واقع مصادیق بارز زور بودند، نه حضور مسالمت آمیز مردمی که تنها سکوت و شعارهای خود را داشتند. مردمی که هیچ گونه سلاحی به همراه نداشتند، و تنها با کلمه و حضور خواستند که خواستههای خود را مطرح کنند.
از طرف دیگر آقای خامنهای از کلمه زور استفاده می کند تا در واقع بخواهد بگوید که وی مثل هر انسان شرافتمندی تسلیم آن نمی شود. در واقع وی در اینجا جنبهای اخلاقی به خود می دهد. اما این فرد اخلاقگرا فراموش می کند که کشتار مردم بی سلاح را محکوم کند. اگر زور، زور است، پس در هر شکل آن اخلاقا محکوم است. کجاست آن منطق آقای خامنهای که این را نیز محکوم کند؟
امروز جامعه ایران بویژه بعد از حوادث انتخابات نشان داد که نسبت به قبل، تحولات قابل توجهی را از سر گذرانیده است. مردم ایران اکنون دیگر قدرت خود را دریافتهاند. قدرت مثبت که لازمه یک جامعه مدنی قوی است، امروزه خود را در ایران به عیان نشان می دهد. اگر آقای خامنهای و شرکا این امر را درنیابند و نخواهند به آن تمکین کنند، بیگمان همان زوری که وی از آن نام می برد، دور نیست که به علت بسته شدن امکانات تحولات مسالمت آمیز، دروازه سهمگین خود را بر روی آینده بگشاید و در بازی ای که فقط بر منطق زور قرار داده شود، بیگمان آنی را نیز که اکنون به ظاهر از قدرت بهتری بهرهمند است بیشتر از دیگران در معرض ناملایمات و تلاطمات قرار خواهد داد.
۱- Makt og avmakt, Av: Gudmund Hernes, side 15, Universitetsforlaget 1975