ما در جهانی زندگی می کنیم کە سرمایەداری شکل مسلط فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی در جهان است، و بنابر ماهیت سرمایە کە خصلتی جهانی دارد و در صدد تسخیر دنیا بعنوان بازار تحت تسلط خود است، هر روز بیشتر از پیش تمایل بە ویران کردن تمام آن موانعی دارد کە پروژە آن را ناتمام می گذارند.
سرمایەداری کە در کشورهای غربی در شکل مدرن و امروزین آن یافت می شود، در رقابت با دیگر رقبای سرمایەدار خود، کە یا هژمونی آن را نمی پذیرند و یا با مدل دیگری از دولت و ادارە جامعە روبرو هستند، شکل تهاجمی دارد و در صدد تسلیم کردن آنهاست.
سرمایەداری مدرن، به عنوان مثال با مدل دولتداری کشورهای سرمایەدار حوزە خلیج فارس کە دارای شکلی پیشامدرن اند مشکل آنچنانی ندارد زیرا کە هژمونی آن را پذیرفتەاند و منافعشان را تامین می کند. اما همین سرمایەداری با روسیە، چین و ایران اگرچە مدل آنها هم سرمایەداری است، اما چونکە خود را رقیب غرب با وجود نظام ویژە سرمایەداری خود میدانند (شکلی پیشامدرن)، تحمل نمی شوند.
سرمایەداری مدرن غربی بنابر ذات دینامیک سرمایە یا باید بازار این کشورها را بر اساس مدل مدرن خود در حیطە خود قرار دهد، و یا شکل ادارە این بازارها را بر اساس مدلهای پیشامدرن بر نمی تابد. و یا شاید تنها زمانی بر می تابد کە این کشورها در حیطە نفوذ آن قرار بگیرد و منافع آنها را تامین کند. بهرحال شکل مهم نیست، مهم این است کە کشورهای جهان در بستر آن قرار بگیرند.
در مانیفست کمونیست آمدەاست کە “بورژوازی از طریق تکامل شتابناک ابزارهای تولیدی و سهولت بیوقفۀ ارتباطات، همه را، حتی بدَویترین ملتها را به درون تمدن میکشاند. قیمتهای نازل کالاهایش، توپخانه سنگینی اند که با آنها بورژوازی همه دیوارهای چین را با خاک یکسان میکند و سرسختانهترین غریبهستیزی بربرها را به زانو در میآورد. او همه ملتها را ناگزیر میکند که اگر نابودی خود را نمیخواهند، شیوۀ تولید بورژوائی را بپذیرند؛ آنها را مجبور میکند به اصطلاح، تمدن را به خود راه دهند، یعنی که بورژوا بشوند. در یک کلام، او برای خویش دنیایی میسازد که خود الگوی آن است.”
پس آنگونە کە از مارکس آموختەایم سرمایە بنابر خصلت جهانی خود، تا جهان را تسخیر نکند، عقب نمی نشیند. و در زمانە ما با وجود تسلط سرمایە بر اقصاء نقاط جهان، اما سرمایەداری مدرن هنوز نتوانستە بر نیروهای پیشامدرن کاپیتالیست پیروز شود و همین آن را با کشورهای دیگر درگیر کردەاست. بقول مارکس آنها را مجبور می کند تمدن را بە خود راە دهند. درگیری امروز در جهان درگیری میان سرمایەداری مدرن وغیرمدرن است.
با انقلاب اکتبر و انقلابات دیگر منسوب بە چپ، تلاش هایی در سطح جهان صورت گرفت تا بر نظام سرمایە فائق آمدە و بتوانند سوسیالیسم را پیادە کنند، اما در عمل نە تنها این تلاشها شکست خوردند بلکە خود این کشورها بە نمونەهای چنان ناموفقی تبدیل شدند کە متاسفانە پلان شکست سرمایەداری بە افسانەای تبدیل شد کە هنوز تبعات آن دامن بشر را رها نکردەاست.
اما آیا سرمایەداری تا زمانیکە نتواند بشکل مدرن در جهان خود را گسترش دهد و در پهنای جهانی روبنای پیشرفتە خود در خصوص دولت داری و آزادی و دموکراسی را نهادینە کند، جایگزین و یا رقیبی جدی برای آن وجود دارد؟
هم اکنون در جهان، بسیاری مقاومت و یا رقابت کشورهائی مانند چین و روسیە و ایران و… را بعنوان کانونهای آتشین مقاومت در مقابل سرمایەداری مدرن تقلی می کنند و تصور می کنند کە این کشورها یا می توانند آلترناتیو باشند و یا سرمایەداری مدرن غرب را بە چالش جدی بکشانند. اما سئوال این است کە آیا با سرمایەداری های پیشامدرن میتوان سرمایەداری مدرن را شکست داد؟ و آیا شکست سرمایەداری مدرن در مقابل این گونە کشورها منجر بە ایجاد نظامی بهتر در جهان خواهد شد؟
بی گمان اگر منطق مارکسیستی را مد نظر داشتەباشیم، با توجە بە توالی منطقی فرماسیونهای اجتماعی ـ اقتصادی، سرمایەداری غیرمدرن و عقب ماندە نمی تواند رقیب و یا جایگزین سرمایەداری مدرن باشد. بنابراین دفاع از این گونە کشورها خلاف منطق تاریخی مارکس است. در واقع برای عقب نشاندن تسلط سرمایەداری مدرن غرب بر کشورهای جهان در شکل سیادت غرب، تنها راە، واردشدن بە یک سرمایەداری مدرن است با خصوصیات مدرن از جملە در زمینە دموکراسی، آزادیهای مدنی و سیاسی و غیرە. در واقع راە مقابلە با سیادت غرب، پذیرش روبناهای مدرن آن است تا بتوان از آنها علیە سیادت آن استفادەکرد. رو بناهای مدرنی کە جنبش چپ و کارگری در ایجاد آنها نقش گستردە و اساسی داشتەاند. بە زبانی دیگر ما هنوز در مرحلە انقلاب بورژوا دموکراتیک قرار داریم.
خطای فاحشی است کە تصور کرد بتوان با کمک روسیە، چین و کشورهائی از این دست علیە سیادت غرب مبارزە قاطع و اساسی کرد، و جامعەای بهتر از جوامع لیبرال دموکراسی ساخت.
متاسفانە باید اذعان کرد کە تا زمان تسلط نظم سرمایە مدرن بر جهان و ایجاد روبناهای مدرن آن، هنوز نمی توان در سطح جهانی آلترناتیوی پیشرفتەتر برای گذار از سرمایەداری مدرن ارائەکرد. مگر اینکە در خود کشورهای مدرن غربی، بنابر تصور مارکس، انقلاب سوسیالیستی شکل بگیرد و از این طریق جهان را همراە خود سازد.
و آیا چپ اروپائی و کارگران آن استعداد چنین کاری را در شرایط کنونی دارند؟
ایجاد نظام لیبرال دموکراتیک در کشورهای غیر مدرن کە در آن امکان حضور چپ و جنبشهای کارگری در سطح گستردە فراهم شوند، می تواند اینگونە کشورها را وارد روندی کند کە در آن امکان پیشبرد مبارزە طبقاتی در یک روند دموکراتیک فراهم آید و بە این طریق هم امکان جنگ میان کشورها از میان ببرد و هم در سطحی جهانی پروژە ایجاد سوسیالیسم را با شرایطی بهتر امکان پذیر سازد.
شکست سرمایەداری مدرن از بیرون آن امکان پذیر نیست، برای شکست آن باید از درون آغاز کرد.