می دمد صد بهار با شادی
سبزه در پیش ِ پای آزادی
سبزمی روید آفتاب امروز
تا بروبد غبارِ خواب امروز
سبز می خندد آن دوچشم سیاه
سبز می پوید آن مسافرِ راه
سبز، سبز ست، سبز، سبزتر است
عشق با سبز، یار ِهمسفر است
صلح از سبز زادِ ره دارد
سبز در عشق پایگه دارد
سبز، آینده را نشانده به دوش
رهروِ شب نورد ِشادی کوش
سبز با جان ِمِهر می پوید
مِهر در خاک ِسبز می روید
سبز ما سبز روزگاران ست
روح ِپرشوکتِ بهاران ست
آن که در هفت سین ِهر نوروز
نو شود، دلربا و جان افروز
سبزِ ما آرمان ِآزادی ست
کارگاه شکوفه و شادی ست
آن که خون ِنداش در سخن ست
آتش اندرنهاده ی چمن ست
لاله زاران این وطن با اوست
دل عشّاق، نغمه زن با اوست
از درخش سراب، تا سر ِآب
سیل خون سیاوش و سهراب
سبز ما سبز جاودانگی ست
کوری چشم دزد خانگی است
کوری چشم ِ دشمن ِناداشت
آن که بد می دُرود و بد می کاشت
سبز ما سبز شوق ِبیداری ست
نفس ِصبح، درشب ِتاری ست
سبزِ شور جوانی ست و اُمید
صوب ِدریا و صید مروارید
می رود موج موج و دامنگیر
از دل ِشیر تا دل ِتقدیر
سبز ِما جاودانی جان است
آبی آسمان ایران است
سبز دریای آرزوی کویر
ابر، زندان و قطره در زنجیر
سبز ما سبزتر دمیده به خاک
گـُرگ از آن زوزه برده زی افلاک
گـُرگ از آن بی مهار می تازد
که شبش داو ِصبح می بازد
شب ِدشمن، شب ِزمستانی ست
سبز ما نوبهار ایرانی ست
سبز فرداست سبز نور و نشاط
آخرین ریگ ِکوزۀ خیاط
سبز نوروزِ ِصد خزانگذر ست
سبز نور و نشاط را خبر است
عشق ِنوباوه، طبل می کوبد
خِرَدِ پیر، راه می روبد
آرزوی جوان و شور ِزمان
می زند دست و می فشاند جان
راه، سبز است پیش پای امید
گام ِآزاده خالی از تردید
دامن سرو سایه گستر سبز
سر آزادۀ صنوبر سبز
سبزِ پیوند، سبز همراهی
سبزِ اندیشه سبزِ آگاهی
سبز ِخورشید، سبز ِکوچ ِظلام
طشت رسوایی اش فتاده ز بام
سبز بیداد، در قلمرو داد
رفته همچون غبار غم برباد!
ای وطن دور روزگارت را
خشم فریاد ِشعله بارت را
چون سر عاشقان ِشیفته ات
دل به آزادگی فریفته ات
سبز می خواهم ای سرای امید
از همین لحظه تا همان جاوید!