سمفونی پرواز
من هزاران هزار بار
مرده ام،
در پای چوبه های دار
در میدان های تیر-
در سلول های تنگ و تاریک
در خیابانهای خسته از فریاد
و شهرهای التهاب و
تب-
من هزاران هزار بار مردهام
اما هنوز زندهام
نفس میکشم،
درختها ریشه در خاک دارند
و من ریشه در خاک-
تبرها…
شاخه ها را میزنند
زخمهای عمیق بر تنه درختها
که از آنها هنوز خون میچکد
اما تنه درختها استوار،
و ریشهها در خاک است
و من ریشه در خون دارم
شاخ و برگم را زدند
تنه ام زخمیست
اما زندهام-
و از هر تنهام
جنگلی می روید
می بینید،
یارانم در من به گلگشت میآیند
و من زنده ام
نفس می کشم،
از هر تنه ام جنگلی می روید
آه،
این واژه های دست آموز در شعرم
امروز به کار می آیند،
زمانی که زمین از مرگِ
فرزندانش،
اندوه هزار ساله بر دل دارد
اما آوای خوشِ زندگی
شور انگیز است
رحمان
۰۸/۰۶/۹۶