بدون شک استان بلوچستان که اکثریت جمعیت آن را بلوچها تشکیل می دهند، فقیرترین وتوسعه نایافته ترین استان ایران است که ازعقب ماندگی فوق العاده ای در تمام زمینه های اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی رنج می برد. ابتدا به نحوه برخورد جمهوری اسلامی با پیروان دیگر ادیان، مذاهب و اقوام ایران نظری کوتاه می افکنیم. رژیم جمهوری اسلامی با شعار وحدت اسلامی و برابری و برادری امت اسلامی و مدارا و احترام به دیگر ادیان، حاکمیت خود را آغاز کرد، اما دیری نپائید که ماهیت و مقاصد پنهانی خود را آشکار کرد وغیر از شیعیان طرفدار ولایت فقیه، پیروان دیگر ادیان وفرقه های اسلامی غیرشیعه مورد تبعیض و حتی ستم قرار گرفتند. ادیان رسمی مانند مسیحی، یهودی و زرتشتی، هرچند در مجلس شورای اسلامی دارای نماینده بودند و در برگزاری مناسک و مراسم مذهبی خود ازاد بودند، اما در عرصه های دیگر با مشکلات و سختگیریهای جدی مواجه شدند. اجباری کردن رعایت حجاب اسلامی، نداشتن حق انتشار روزنامه وعدم امکان دستیابی به شغلهای دولتی در سطوح بالای اداری و ممنوعیت استخدام در نیروهای نظامی و انتظامی را می توان از جمله عملکردهای تبعیض آمیز جمهوری اسلامی در باره هموطنان غیرمسلمان نام برد.
افزون بر این گونه تضعییقات، رژیم با برخوردهای کینه توزانه و غیرانسانی و اتهامات بی اساس موجبات قتل و حبس پیروان دیگر ادیان را نیز فراهم آورده است. دراین سالها بخشی از مردم کشورمان که از شیوه های ستمگرانه رژیم به ستوه آمده و از آئین اسلام سرخورده شده بودند، به آئین مسیحیت گرویدند. رژیم برای جلوگیری از افزایش روند گرایش مردم به مسیحیت چند نفر از کشیشهای مسیحی را بقتل رساند و چند نفر از هموطنان یهودی را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به زندان محکوم کرد. سختگیریهای نظام اسلامی فقط شامل ادیان غیراسلامی نبود بلکه پیروان دیگر فرقه های اسلام و حتی بعضی از فرقه های شیعه نیز از جور و ستم رژیم در امان نبودند. بقتل رساندن و اعدام چند تن از رهبران مذهبی اهل تسنن، ویران کردن خانقاه دراویش شاه نعمت الهی، صفی علیشاهی و گنابادی، و تبدیل مقبره شاه نعمت اله ولی در ماهان به باشگاه ورزشی از جمله اقدامات تبعیص آمیز وانحصار طلبانه رژیم در این زمینه اند. حدود پانصد هزار پیرو اهل تسنن، که در شهر تهران زندگی می کنند، تا بحال نتوانسته اند اجازه ایجاد یک مسجد را بدست آورند. پیروان اهل حق (یارسان) در استان کرمانشاهان نیز از گزند تبعیض رژیم در امان نبودند. وادار کردن اجباری آنان به اجرای مراسم اسلامی و تراشیدن سبیل مردان اهل حق، که از جلوه های ظاهری اعتقادشان بود، باعث گردید که بخشی از این هموطنان فقیر ومحروم ما ناچار به عراق کوچ کردند. متاسفانه بخشی ار آنان هنوز در اردوگاه های عراق در شرایط نامناسبی بسر می برند. حکایت فاجعه بار این هموطنان در سی سال گذشته در این اردوگاه ها بیسار دردناک است، اما جنایتکارانه ترین نحوه برخورد رژیم، با پیروان آئین بهائی بود که همچنان ادامه دارد.
از نظر ستم قومی کارنامه سراسر جنایتبار رژیم بر همگان آشکار است. خلقهای کرد، آذری، ترکمن، عربهای خوزستان و بلوچ سالهاست این ستم را تحمل می کنند اما مبارزه علیه این بیداد نیز همچنان ادامه دارد. قتل عام مردم روستاهای ایندرقاش ، قارنا و قلاتان در کردستان، کشتار رهبران خلق ترکمن و اعدام عربهای خوزستان را می توان بمثابه نمونه کوچکی از اعمال جنایتکارانه رژیم نام برد. مردمان بلوچ مانند ترکمنها و کردها از دو جانب تحت ستم قومی و مذهبی قرار دارد، اما بلوچستان مشکلات و دردهای مضاعف دیگری را نیز بدوش می کشد. در بلوچستان افزون بر ستم قومی و مذهبی، فقر مادی و فرهنگی موقعیت جغرافیائی و همجواری با پاکستان و افغانستان، دو کشور تولید کننده مواد مخدر، عوامل دیگری هستند که زندگی را بر مردم بلوچ سختتر ورنجبارتر ساخته است. در آغاز انقلاب، رژیم برای تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی و نمایاندن خود به عنوان حامی تهیدستان، زندگی مردم بشاگرد را که فقیرترین بخش استان بلوچستان است در تلویزیون به نمایش گذاشت و مقامات اعلام تعهد کردند که مردم این منطقه محروم را از آن پس تحت حاکمیت اسلامی به رفاه و سعادت برسانند. اما در این سالها حتی یک دهم بود جه اختصاصی شهر قم را به بلوچستان اختصاص نداده اند. هم از این رو در بلوچستان فقیر و محروم به علت کمبود کارگاه ها و کارخانه ها در مقایسه با دیگر مناطق ایران خیل عظیم جوانان بیکار بلوچ ناچار است تا به یکی از فاجعه بارترین وخطرناکترین حرفه ها یعنی قاچاق مواد مخدر روی آورند و بهمین جهت تعداد زیادی از جوانان بلوچ یا در درگیری با نیروهای انتظامی کشته، یا اعدام و یا به حبسهای طولانی محکوم شده اند.
درواقع جوانان بلوچ برای تامین معاش خانواده همواره با خطر مرگ مواجه اند، اما کلان قاچاقچیان که برخی از آنان از وابستگان رژیم هستند، سودهای کلان بدست می اورند. اکثر جوانان بلوچ از داشتن یک زندگی معمولی که شایستگی و حق آن را دارند محرومند و از دام قاچاقچیان نیز امکان رهائی ندارند. در چنین شرایطی مردم محروم بلوچ در تمام عرصه های صنعتی، علمی، فرهنگی و ورزشی نتوانسته اند همسان با دیگر هموطنان خود به رشد و پیشرفت نسبی برسند. متاسفانه فرهنگ و آداب و رسوم و زبان و همچنین درد و رنج مردم بلوچ برای بقیه مردم ایران تقریبا ناشناخته است.
رژیم دراین سالها نه تنها از نظر توسعه اقتصادی، ایجاد کار و اعتلای دانش و فرهنگ اقدام موثری انجام نداده، بلکه با معرفی بلوچها در افکار عمومی بعنوان قاچاقچی، آنان را تحقیر می کند و حتی اعتقادات مذهبی آنان را مورد اهانت واستهزاء قرار می دهد. آخوندی بنام دانشمند که از دانش بهره ای ندارد، در سخنرانیها یا در وااقع روضه خوانیها به اعتقادات مذهب تسنن اهانت می کند و بلوچها را هروئین فروش معرفی می کند.
در چنین شرایط تبعیض آمیز و غیرانسانی که در بلوچستان حاکم است، بدیهی است که بخشی از جوانان بجان آمده از این همه بیداد برای دستیابی به آزادی و عدالت بپاخیزند، زیرا همواره در تاریخ ملتها شاهد بوده ایم که ملتهای تحت ظلم و ستم برای رسیدن به حقوق انسانی خود به مبارزه روی آورده اند. قوم بلوچ هم از این قاعده مثتثنی نیست. در واقع این سیاستهای ستمگرانه رژیم است که تفنگ را در دستان جوانان پر شوری مانند عبدالمالک ریگی قرار می دهد و این جوانان که در آرزوی دستیابی به آزادی و عدالت هستند تنها راه رهائی را در مبارزه مسلحانه می جویند؛ هر چند که مبارزه مسلحانه، آزادی و دموکراسی را به ارمغان نخواهد آورد اما اقدام عبدالمالک ریگی و یاران، فریاد آزادیخواهی در گلو خفه شده خلق محروم بلوچ است که از این همه ستم و بیداد بجان آمده اند. مسلماً با گرفتن اعترافات تلویزیونی و یا اعدام ریگی و ریگیها مقاومت مردم بلوچ همچنان ادامه خواهد داشت، زیرا تا ظلم پایدار باشد مقاومت نیز ادامه خواهد داشت. امید است که مبارزین بلوچ از این پس مبارزه مدنی و غیرمسلحانه را برای کسب حقوق خود انتخاب کنند و همپای دیگر مردم ایران در مبارزات آزادیخواهانه و عدالت جویانه شرکت کنند، زیرا سرنوشت خلق تهیدست و تحت ستم بلوچ فقط در چارچوب ایرانی دموکراتیک و مبتنی بر عدالت اجتماعی و برخورداری عموم مردم ایران از حقوق مسلم خویش میسر است.