شکاکی جریانی است ذهنی، ایده آلیستی، نسبی، و شکلی از فلسفه آگنوستیکی و لاادری. شکاکی یونانی انعکاس نظری و محصول جریان زوال و انحلال جامعه و نظام برده داری زمان باستان. آنها می گفتند حقیقتی وجود ندارد و جهان غیرقابل شناخت است و شناخت غیرممکن است. برای احساس رضایت و سعادت انسان نیاز به “آرامش روان” دارد. شناخت موجب ناآرامی روان انسانی میشود. هدف شکاکان مانند مکاتب رواقی و اپیکوری، ادعای سعادت فردی بود.فلسفه شکاکی در یونان باستان ۳ قرن پیش از میلاد توسط متفکرانی مانند پیرون و سکستوس مطرح شد. در دوره رنسانس مونتگنی، و در عصر روشنگری، دکارت و بایله و هیوم آنرا بشکل نوعی نقد مطرح کردند. چپ ها در زمان حال آنرا بخشی از ایدئولوژی بورژوایی امپریالیستی میدانند. شکاکی یونان باستان از ۳ قرن پیش از میلاد تا ۲ قرن بعد از میلاد یعنی ۵ قرن فعال بود.
در نیمه دوم قرن ۱۶ میلادی در فرانسه متفکرانی مانند مونتگنی و شارون جریان فکری نئو شکاکی را فعال نمودند که مقدمه آغاز عصر روشنگری شد. عموما هر جریان فکری که بدبینی نظری و آگنوستیکی لاادری داشته باشد و مقوله شناخت را انکار کند و شکاکی را تبدیل به یک اصل نماید و بشکل جهان بینی پوچ گرا، هستی انسان و خرد گریزی و نیهیلیسم را تبلیغ کند، یک انحراف و گمراهی فکری است. سوسیالیست ها با اشاره به نظرات هگل در کتاب “فنومنولوژی روح” مدعی هستند که فلسفه زمان حال امپریالیسم از هر جهت شکاکی است. سایر جریانات فکری بورژوایی عبارتند از پراگماتیسم که ارزش حقیقت را در مفید بودن آن میداند،- جامعه شناسی علوم، که اندیشه علمی را به ایدئولوژی خالص و به معنی آگاهی جانبداران لابی ایستی و غلط تبدیل میکند،- فلسفه زندگی، که الهام و سایر عناصر خردگریزی را بجای جریان جدی روشی در علم طرح میکند،- اگزیستانسیالیسم، که پوچی و بی معنی بودن هستی انسان را فریاد میکشد. همه این ۴ مکتب از نوع فلسفه شکالی و اندیشه بورژوایی هستند. شکاکی شباهت زیادی به فلسفه سوفیسم در یونان باستاد دارد و محصول زمان خاص و احساس” خستگی فرهنگی” است.
هیوم، یکی از پایه گذاران نئوشکاکی به قانون علیت نیز شک داشت. در” فلسفه آنالیز” نیز به موضوع شکاکی پرداخته میشود. شکاکی جدید پیرامون ارتباط سایر علوم با همدیگر تحقیق میکند. تاریخ دیالکتیک متکی به بحث و جدلهای شکاکی بود. گرچه دکارت میگفت جهان غیرقابل شناخت است، شکاکی متدی او و شکاکی مذهبی بایله برای رشد و پیشرفت علم و فلسفه علمی مفید بودند، چون موجب روابط دیالکتیکی شدند، و از طریق واقعیات عینی سبب تغییر سیستم مفاهیم ایستا و پیشداوری ایدئولوژیک شدند. شکاکی عامیانه که به انکار نیروی جنبش های اجتماعی و طبقه کارگر بپردازد و ضعف و ترس و ایستایی و فرار از مسئولیت و تصمیم و حفظ شرایط پیشین بکوشد، شباهتی به رفتار و مواضع انقلابی ندارد. شکاکی گاهی عکس العملی مفید علیه دگماتیسم است. شکاکی خلاق و انتقادی نیز کوششی است مفید، ولی شکاکی مخرب جزمی که سبب تنبلی و جهالت شود، مضر است. در فلسفه قرون ۱۹ و ۲۰ اندیشمندانی مانند نیچه، ناتورپ، و هورکهایمر به طرح شکاکی مفید و انتقادی پرداختند. کانت میگفت روش شکاکی خلاق، نوعی نقد مفید است ولی شکاک مخرب به هرگونه امکان شناخت شک میکند، متد شکاکی باید علیه شک دگماتیک بکار برده شود. کانت گاهی شکاک و منتقد را به یک منظور و معنی بکار میبرد. در قرن ۲۰ متفکری بنام کاراملا کوشید تا شکاکی را تبدیل به یک” سیستم فلسفی” نماید.
کانت کوشید از طریق متد و روش شکاکی تضاد و تناقض تمام شناخت ها را فرای مرزهای ممکن تجربه نشان دهد. در فلسفه زمان حال متفکرانی مانند ویتگنشتاین از مقوله شکاکی مانند ابزاری سوء استفاده نمودند. متفکری بنام کلارک در شکاکی وسیله ای برای آنالیز علوم غیر فلسفی روزمره میدید اندیشمند دیگری بنام اونگر کوشید تا از جریان شکاکی برای اصلاح زبان معمولی استفاده نماید. مهم ترین منابع فلسفه شکاکی از سکستوس در قرن دوم بعد از میلاد هستند. در یک دوره ای از فرهنگ یونان باستان در قرن سوم پیش از میلاد چنان تعداد سیستم های فلسفی گوناگون بوجود آمده بود که گروهی از اندیشمندان مجبور شدند به همه آنان شک کنند و یا مخالفت نمایند. گروه دیگری از مورخان تفکر بشر سه دوره شکاکی یونان باستان را یشکل زیر ثبت نموده اند،- جریان نخستین و قدیمی به رهبری فکری پیرون درسال ۳۶۰ پیش از میلاد،- دوره میانی یا شکاکی در آکادمی افلاطون، به رهبری فکری آرک سیل و کارندس، – و شکاکی جوان زمان مسیح، به رهبری اینساید.
شکاکی یا” اسکپتیک” واژه ایست لاتین یونانی، و اصلی روشی متدیک، جریانی آگنوستیکی لاادری است که مهمترین خصوصیت اش اینست که، شک را عمده ترین اصل تئوری شناخت میداند. ریشه و دلیل شکاکی ممکن است فرهنگی، اجتماعی، آموزشی، غریزی و یا طبقاتی باشد. آن بشکل شکاکی اخلاقی، متافیزیکی، یا مذهبی، اصول فکری خود را در شک می بیند و به عینیت حقیقت باور ندارد و به اثبات عینی نرم های اخلاقی شک دارد. از زمان اسکندر مقدونی جریان فکری شکاکی در چهارچوب فلسفه یونان از طریق متفکرانی مانند هراکلیت، پارمنیدس، و پروتاگوراس، شروع شد.
شکاکی ممکن است موجب ناتوانی در تصمیم گیری فرد، سکوت، انفعال و بی زبانی انسان اجتماعی شود. در نظر شکاکان، انسان باید در دادن حکم و قضاوت محتاط باشد، چون نه حقیقتی وجود دارد و نه شناخت مطمئنی.
رواقی ها و اپیکوری ها می خواستند انسان از طریق دستیابی به مقوله شناخت خوشبخت شود، ولی شکاکان می خواستند از طریق صرفنظر از شناخت، انسان به سعادت و آرامش روح و روان نائل آید. شکاکی کلاسیک یونانی محصول زوال ایدئولوژیک و جامعه در حال انقراض و بن بست نظام برده داری بود، شکاکی نو ولی آغاز جریانات فلسفی متضاد و مواضع ایدئولوژیک تحولات زمان آغاز بورژوازی و نظام سرمایه داری بود.بدین دلیل فلسفه شکاکی در طول تاریخ اندیشه تاکنون به اشکال گوناگون وارد فضای فرهنگی جوامع شده.
هگل در کتاب “فنومنولوژی روح” به نقد موضوع شکاکی پرداخت و آن را بی فکری، اغتشاش اندیشه، آگاهی سردرگم، سقوط در بحث های صوری حاشیه ای، و گونه ای پوچی و آوارگی تئوریک دانست. متفکران شکاکی زمان باستان تحقیقات ارزشمند، منطقی، و نظری را نه برای مقوله شناخت، بلکه برای آرامش روان انسان انجام میدادند، مانند رواقیون و اپیکوری ها. با اشاره به حس بینایی قوی عقاب و حس بویایی قوی سگ، اشاره میشود که انسانها نیز دارای قوای حسی گوناگونی برای شناخت هستند. در رابطه با ناتوانی انسان برای شناخت حقیقت در زمان باستان اشاره به نکات ۱۰ گانه” تروپن” شکل زیر میشد، که متفکری بنام آنیسید آنان را اینگونه نام برده.- موجودات مختلف هستن.- انسانها گوناگون میباشند.- قوای حسی انسانها مختلف است.- وضعیت شخصی و ذهنی انسانها گوناگون تست.- جا و مکان و فاصله و محیط اشیاء مختلف است.- التقاط انسان با انواعی دیگر.- تنوع تاثیر اشیاء طبق کمیت و ترکیب آن اشیاء.- نسبت تمام اشکال ظاهری و قوای حسی.- تکثر یا محدودیت تاثیرات.- تنوع تربیت، عادت، فرهنگ، اخلاق، عقاید مذهبی، و باورهای فلسفی. این نکات ۱۰ گانه نشان میدهند که شرایط دسترسی به شناخت برای انسان ها مختلف است و هرکس ممکن است به نتایج خاصی برسد. به این دلیل فلسفه شکاکی اندیشه ای غیرعلمی و غیر منطقی و بورژوایی است.
تماس. falsaf@web.de