خیزشهای مردمی در بعضی از کشورهای منطقە خاورمیانە و شمال آفریقا بە موفقیتهایی دست یافتەاند؛ اعتراضات مردمی اما در دیگر کشورها ادامە دارند بدون آنکە توانستە باشند تغییری در موازنە قدرت سنتی در کشورهایشان ایجاد کردەباشند.
از لحاظ واکنش و پشتیبانی کشورهای جهان و منطقە در مورد این قیامها باید گفت کە نوع و هویت آن را منافع کشورها تعیین می کند؛ بویژە آنگاە کە بازی عمدتا در میان دو جناح عمدە فرض می شود: اسلامگرایان و مستبدان حاکم. غرب با بازی ماهرانە بر بندی دشوار، سعی می کند کە روند رویدادها را بە سمتی پیش ببرد کە عمدتا نیروهای میانە رو (حال از نوع اسلامی آن هم باشد)، حاکم شوند. البتە در صورتیکە صعود اسلامگرایان اجتناب ناپذیر باشد. و آنجا هم کە این صعود مستقیما با واکنش تند کشورهای منطقە (حامی غرب) روبرو شود، و جمهوری اسلامی را تقویت کند، در بهترین حالت بە موضعگیریی اخلاقی دست می زند. یعنی در واقع روند دشوار رویدادها، موضعگیری بر اساس پرنسیپهای ادعایی را بسیار دشوارتر کردە است.
اما از طرف دیگر جمهوری اسلامی را داریم کە خود را برندە اصلی این خیزشها می داند. کە آن هم بە چند دلیل است:
ـ دولتهای مستبد در این کشورها عمدتا دوست آمریکا هستند. بنابراین فروپاشی آنان لااقل در مقطع کنونی بە نفع جمهوری اسلامی می باشد.
ـ این دولتها تا حالا اسلامگرایان سیاسی را سرکوب کردەاند.
ـ اسراییل نگران روند تحول در این کشورهاست.
ـ با آزاد شدن پتانسیل اسلام سیاسی در این کشورها، این جمهوری اسلامی است کە حضور دیگر اسلامگرایان منطقە را در قدرت در کنار خود احساس خواهد کرد ، کە این تشابە، بە او قدرت اعتماد بە نفس بیشتری خواهد بخشید.
ـ و سرانجام اینکە چنین تحولاتی لااقل در کوتاە مدت و میان مدت توان تمرکز غرب را بر روی ایران از آن خواهد گرفت، کە این می تواند فرصت خوبی بە رژیم بدهد.
یعنی در واقع می توان گفت کە بە شیوەای کلی، کار آمریکا و متحدان آن در این مقطع، نوعی همراهی با این جنبشهاست در مسیر معتدل کردن جناحهای سیاسی شرکت کنندە در آن، و کار جمهوری اسلامی هم این است کە با لااقل کمک تبلیغی و رسانەای، حضور اسلامگرایان را در روند تحولات این کشورها تقویت کند.
اما در عمل هر دو، پارادوکسی هست کە چنانکە گفتە شد ناشی از تاثیرگذاری رقابت غرب و ایران در این بازی بزرگ سیاسی است. در بحرین، آمریکا در مسیر پشتیبانی از اعتراضات مردم پیش نرفت (نقض سیاست کنونی وی در منطقە کە تقویت نیروهای میانەرو می باشد) و جمهوری اسلامی با پشتیبانی از رژیم سوریە بە پشتیبانی از یک رژیم سکولار و غیر مذهبی اما مخالف آمریکا می پردازد (نقض سیاست پشتیبانی از اسلامگرایان).
در اینجا بازی ایدئولوژی در میدان واقعیت، چهرە واقعی خود را بهتر نمایان می سازد.
اما تاثیرات مشخص این رویدادها بر جنبش سبز ایران و مردم کشور ما چیست؟
مردم ایران خود می دانند کە پشتیبانی جمهوری اسلامی از جنبش در این کشورها، و آنها را پس لرزەهای انقلاب اسلامی تعبیر کردن، در خود تناقضی دارد. زیرا کە جنبش این کشورها را تنها با صفت اسلامی فرض کردن (آنگونە کە روزنامە کیهان مدعی است و خصلت اقتصادی و اجتماعی آن را منکر می شود) واقعی نیست، اما از طرف دیگر، همین مردم می دانند کە جناح اسلامی در این جنبشها یکی از جناحهای اصلیست، و درست همین باعث می شود کە احساس و تصور متناقضی در درونشان پدید آید.
از یک طرف، نفس جنبش و خواستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی (سکولار) آن می تواند بە تقویت روحیە مبارزەجویی در میان سبزها و جنبش اعتراضی مردم منجر شود، اما از طرف دیگر نوع تماس رژیم با این جنبشها و احساس اشتراک و منفعت با آن، می تواند بە این تفکر منجر شود کە تحولات منطقە بە تقویت رژیم می انجامد، و همین روحیە مبارزەجویی و امید را در آنان تضعیف کند. و در واقع آگاهی بر همین مورد دوم است کە سران رژیم را بشدت بە تبلیغ در این مسیر متمایل کردە است. یعنی در واقع این تنها تضعیف غرب در منطقە نیست کە آنان را چنین ظاهرا بە وجد آوردە است، بلکە استفادە ابزاری از این جنبشها در مسیر تضعیف جنبش سبز شاید اصلی ترین عنصر محرک آنان باشد.
جنبش سبز بعد از ضرباتی کە بە علت سرکوبهای شدید بر آن وارد آمد، در شرایط دشوارتری قرارگرفت، اما از لحاظ ذهنی فلج نشد. سران رژیم با پیشبرد چنین رویە تبلیغاتی در مورد جنبشهای منطقە، درصددند کە از بعدی روانی ـ ذهنی وارد شدە و جنبش سبز و اعتراضی مردم را از درون تهی سازند.
امری کە با سرکوب فیزیکی میسر نشد، حال تلاش می شود با سواستفادە تبلیغی از تحولات موجود در منطقە پیش بردە شود.