امروزهمه سودای تودارند. برایت قصه می پردازند,شعر میگویند, در حسرت دیدارت پی می شوند و تو را ندیده , یکصد دل عاشق , خاک را در آغوش میکشند.
تو چیستی ؟ تو کیستی ؟
پشت مرزهایت به انتظار نشسته اند , چند ۳۰ سال ؟ چند نسل ؟
از دورترین نقطه گیتی تا در کنارت , تو را دوست دارند وبرایت خون گریه می کنندو در نوایت آه میکشند. از تو بگریخته ها , با عشق های خقیقی , در اتاق های مجازی , با تشکل های مجازی عقدت میکنند, دوباره نقض قرار , تورا بدست دژخیمان رها میکنند, تا تنت را پاره پاره کنند. ودر بازار مکاره تو را به فروش بگذارند.
بگو ایران ! از توچیزی مانده ؟
میگویند هرهفته یک چــــاه نفت تو حشک میشود بدست خشک اندیشان.
میگویند جنگل سرو وصنوبرت برهوت گشته.
میگویند دریایت , خزر , پنج پاره گشته و سهم ما شوری آبش, همان که قجرها به بی فایدگی تو فرمان داده بودند.
گفتنیها بسیار است . چند میلیون بیکار داری ؟ چند میلیون معتاد داری ؟
چند زندان داری ؟چند قاضی که حکم مرگ را صادرمیکنند.
تن رنجورتو را می کاوند . زاغه های مهمات میسازند. میگویند چند جای بدنت دارند غنی سازی راه می اندازند. ومیخواهند بمب تولید کنند. وچه راحت خیال همه را راحت کردند.
دیگر نیاز نیست کسی به ظهوربیندیشد. به اندازه کافی قدرت را دین آمیک (دینامیک ) کردندوعشق به اشتعال موشک های دور برد را تا گنبد مینا رساندند.
با که از چه بگویم ؟ با زنان و مزدانت , انچه از سنگ نوشته ها و کتیبه های در خاک شده باقی مانده , نه به زبان امروزی , به زبان کهن باستانی , هرآنچه آنها ودیگر متجاوزین کردند, امروز با زبان مادری اینها انجام میدهند.هم زبانیم اما همزمان نیستیم. این فاصله در قرون را چگونه میتوان ازمیان برداشت؟
عــــــده ای سلاح بر داشتند, برخاکشان انداختند. دسته دسته, هنوزهـــــم زخم ان زبان , آنزمان قربانی میگیرد.
عده ای سوی بیگانه , چون دوست رفتند.هزاران هزار,در سر سودای بر پایی تخت وخرگاه دارند. چانه گردانی می کنند.تورامی خواهند به عقد دوباره خود درآورند,نمی گویند چه زخم هایی برتنت هموارکردند.تو را چون کنیزدست بدست کردند وامروز چون مادرمی جویند وتو چه محجوبی دراین معامله.
چند ,چند درغمت خون گریه می کنند.
در جا زدن , گریستن , وحشت اندوختن است . باید کاری کرد.
با ما دروغ بیگانه بود. با ما بیگانگان پس ازمدتی مثل ما می شدند.
هیچ سردارمتجاوزی نتوانست مقابل ما دوام بیاورد.آنان را درخود پذیرفتیم ومانند خود نمودیم.ازهرملیتی و نژآد وقومی برما تاختند. هم سلاح بر زمین نهادند هم ســــر.
از آنان درمیان گورشان دردامن تو فقط استخوانشان ماند.امروز چه شده است ؟
اینان که ۳۰ سال است فرمان میرانند , کیستند ؟ ریشه شان کجاست ؟
برای خشکاندن آن ریشه ما به چه کاری دست نزدیم ؟
شکایت به شب پرستان بردیم , روشن اندیشان را واسطه گرفتیم. گفتند منشور حقوق بشر است. ازهر قوم و قبیله ای یکسانیم.
بخاطر طره گیسوی نازک اندیشی در خیابان می ربایند, به معنویت معصومیتش تجاوز می کنند.تهدیدشان ازخیابان تا زندان تا گورستان چند روز طول نمی کشد.نا برابری در این جبهه
کاملاهویداست .
ما با دست های خالی , تنها با صدای مان رسا ,بازمی گوییم از زبان آنانیکه صدایشان راهیچ کس نشنید.تومیدانی,کنج دلت منزلگه هزاران دلداه ات است.
با ان صداها , امروز خود به خروش برخاسته ای, همه را به نام میخوانی.
ما شنیدیم . ندای تو را , ما گوش کردیم ترانه های تورا و دیدیم زخم خنجربرپیکر جوان سهراب تورا, ما , در تو, صدای تو را شنیدیم.برای ستیزبا نیرنگ آنها امروزبرای همزبانی یک رنگ شدیم.در پی یقین گمشده امروز همه با هم هستیم .
حدیث دوریها وفراموشیها طی شد.در پیمان با توفرزندانت قطره قطره جمع شدند وهزاران هزار بر خاک افتادند.اینک ازمونی دیگردر پیش داریم.
با تحمل یکدیگر, نیرومی گیریم .تا زبانی مشترک برای درد مشترک بیابیم.
ما امروزبرای آزادی ,این بغض قدیمی به میدان آمدهایم.تا ان روزکه بتوانیم درکنارهم بی هیچ هراسی باتوازهم گفتگو کنیم درمیدانیم واستواروپا برجا میمانیم.