در اواخر خردادماه متنی با امضای نزدیک به صد نفر از صاحبنظران مقیم داخل کشورو خارج ازکشور انتشاریافته که امضا کنندگان آن خواهان مذاکره با آمریکا درباره ی مسائل موجود دو کشور شده اند. نام من نیز، به اعتبار صلحدوستیم، در میان امضاکنندگان این متن دیده می شود. من این نکته را لازم یافتم که، با وجود احترامی که برای بسیاری از امضا کنندگان متن قایلم، نکته هایی را درباره ی آن به عرض دوستان صاحبنظر و خوانندگان محترم برسانم.
نخست اینکه دولتی که ماخواهان مذاکره ی دولت جمهوری اسلامی با آن شده ایم دولتی است که تمایلات نئوفاشیستی و قدرت طلبانه ی آن بر صاحبنظران جهان پوشیده نیست، و نمونه های مشخص آن به شرح درپی آمده است:
١ـ پیشگیری از ورود مهاجران خارجی، به ویژه از ۷ کشور مسلمان منطقه که دولتهایشان اختلاف نظرهایی با آمریکا و متحدان آن دارند و پیگیری موضوع کشیدن دیوار میان آمریکا و مکزیک، به حساب مردم آمریکا و تخصیص مبلغی درخور توجه از بودجه ی دولت آمریکا به این اقدام،
٢ـ نقض یکسویه ی توافقنامه ی برجام، حتی بدون جلب توافق متحدان اروپایی آمریکا و اعضای دیگر گروه کشورهای ۵ +۱،
٣ـ تعیین جریمه های سنگین برای طرفهای جهانی معاملات با سرمایه داری انحصارگرای ایالات متحد که بخواهند با ایران رابطه ی بازرگانی برقرارکنند، و تهدید منافع آنها در آمریکا،
۴ـ برگرداندن تحریمهای ایران که پس از تصویب توافقنامه ی برجام برداشته شده بود،
۵ـ امضای لایحه ی دربرگیرنده ی افزایش حداقل ۶۱ میلیارد دلاری بودجه ی نظامی آمریکا و رساندن آن به حداقل ۷۰۰ میلیون دلارکه ترامپ همزمان با امضای آن گفت: “با امضا کردن این لایحه ی دفاعی ما روند احیای مجدد قدرت نظامی آمریکا را تسریع خواهیم کرد”،
۶ـ حضور فعال اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده ی عربی وکویت درمنطقه و نزدیک شدن اسرائیل به این کشورها به پشتیبانی آمریکا و تداوم حضور نیابتی کشورهای متحد آمریکا در تهاجمهای منطقه ای، به طور عمده به منظور تأمین کردن اهداف ژیوپِلیتیک آن کشور و فروش کلان مقیاس جنگ افزار به متحدان منطقه ای آن.
یادآوری می کنم که پیامدهای این اقدامها در تغییرنقشەی ژئوپُلیتیکی منطقه و جهان درجهت منافع جهانی نوامپریالیسم و سیاست جهانی سازی آمریکا را نمی توان از نظر دور داشت.
سران دولت آمریکا مدعی شده اند که درپیشبرد اقدامهایی که در تقابل با ایران انجام داده اند و می دهند، دولت ایران، نه مردم کشور ما، را که پیشینه ی فرهنگی چندهزارساله دارند هدف گرفته اند؛ به مردم ایران احترام می گذارند و خواهان تآمین حقوق حقه ی آنان اند؛ اما آگاهانه این نکته را نادیده می گیرند که پیشگیری از ورود مردم ۷ کشور منطقه، از جمله و به ویژه ایران، و ننقض توافقنامه هایی همچون برجام و بازگرداندن تحریمهای پسابرجامی، نه به دولت ایران بلکه، بیشتربه همان مردمی که آنان سنگشان را به سینه می زنند آسیب می رساند و همان مردم را در معرض تهدید سرنوشت ساز قرار می دهد، و گرنه اغلب آقای دولتیان که سر جایشان نشسته اند و درشرایط رفاه کامل روزگار می گذرانند و اگر هم زمانی قرار بر رفتنشان باشد، آن قدر ملک و مال به خارج منتقل کرده اند که برای صد پشتشان بس است.
نکته ی دیگر اینکه دولتیان آمریکا به یقین فکر این راهم که پس ازاین آقایان چه کسی باید در ایران زمام دولت را به دست گیرد کرده اند؛ زیرا در شرایط کنونی تفرق و پراکندگی نیروهای دمکراتیک و نبود برنامه ی مشترک این نیروها برای آینده ی ایران، در وضعیت کنونی حاکم برکشور، به هیچ روامکان برقراری حاکمیت دمکراتیک در کشور وجود ندارد. سران آمریکا به یقین خودشان نم کرده هایی از سنخ خودشان دارند که پس از بروز هرج ومرج و بی سامانی باید بیایند و براین مردم “برخوردارازفرهنگ چندهزارساله” حکمرانی کنند. هرگز مباد آن روز!
نکته ی باقیمانده اینکه آمریکا از پیش دوازده شرط را برای رسیدن به توافق با ایران معیّن کرده است که هرکدام ازآنها را می توان شرطی برای نقض حاکمیت ملی ایران دانست. حتی اگرهم برخی از این شرطها درست و کارسازباشد پی گرفتن آنها کار خود مردم ایران است که باید با درایت کامل به نتیجه ی مطلوب درباره ی ان برسند، نه اینکه منتظربمانند که دولتی خارجی همچون امپریالیسم جهانخوارآمریکا بیاید و با تهدید مردم ایران و مداخله در امور داخلی کشورمان به برنامه های خودخواسته اش جامه ی عمل بپوشاند. اکنون به چند شرط مهم از این شرطها اشاره می کنم:
١ـ ایران به غنی سازی اورانیوم پایان دهد. این شرط شامل تعطیل رأکتورهای آب سنگین ایران نیز می شود.
٢ـ ایران اجازه ی دسترسی به تأسیسات اتمی خود درسراسر کشور را به آژانس بین المللی انرژی اتمی بدهد.
این شرط در شرایطی اعلام شده که آژانس… تا کنون بارها پایبندی ایران را به مفاد توافقنامه ی برجام اعلام کرده است.
٣ـ ایران تولید موشکهای بالستیک خود را رها کند و از تولید سامانه های موشکی با قابلیت حمل کلاهک هسته ای خود داری کند.
این پیش شرط در وضعیتی تعیین شده است که آمریکا خود بزرگترین زرادخانه ی هسته ای جهان را در اختیار دارد و به یقین آن را برای استفاده در خاک کشور خود نمی خواهد.
۴ـ ایران ازگروههای تروریستی منطقه از جمله حزب الله لبنان و گروههای فلسطینی حماس و جهاد اسلامی حمایت نکند.
گویا دولتیان آمریکا فراموش کرده اند که طالبان و القاعده را پیشینیانشان برای نفوذ درکشورهای منطقه،
از جمله و به ویژه در افغانستان پدید آوردند و اسامه بن لادن از شاهزادگان عربستان سعودی، متحد منطقه ای آمریکا، و تحت حمایت کشورهای آمریکا و انگلستان بود؛ که سرانجرم همراه با طالبان در سرنگونی دولت دمکراتیک افغانستان که به دستگیری و قتل دکتر محمد نجیب اله، رئیس جمهوری وقت افغانستان، انجامید شرکت داشت. و به یقین این سخنان هیلاری کلینتُن در کتاب خاطراتش را نیز فراموش کرده اند که در آنجا نوشت: “ما وارد عراق، لیبی و سوریه شدیم و همه چیز بروفق مراد و بسیار خوب بود؛ اما ناگهان انقلاب مصر در ۳۰ ژوئن رخ داد و همه چیز ظرف ۷۲ ساعت تغییرکرد. هم او درباره ی تأسیس داعش نوشت: “من به ۱۱۲ کشورجهان سفر کردم وبا برخی از دوستان این توافق حاصل شد که به مجض اعلام تأسیس داعش این گروه به رسمیت شناخته شود؛ اما ناگهان همه چیز فروپاشید. توافق شده بود که دولت اسلامی داعش در روز ۵/۷/۲۰۱۳ اعلام شود و ما منتظر اعلام شدن تأسیس آن بودیم تا ما و اروپا هرچه سریعتر آن را به رسمیت بشناسیم. و سپس نوشت: “… ما می کوشیدیم از طریق اخوان المسلمین و داعش این کشور (مصر) را تحت کنترل در اوریم و تقسیم کنیم و پس ازآن به کشورهای حوزه ی خلیج فارس برویم. کویت اولین کشوری بود که از طریق دوستان ما در آنجا آماده شده بود و سپس عربستان و بعد ازآن امارات و بحرین و پس ازآن منطقه ی عربی به طورکامل تقسیم می شد و به صورت کامل آن را تحت کنترل در می آوردیم. ما منابع نفت و گذرگاه های آبی را تحت تصرف خود درمی آوردیم… .
اکنون باید پرسید: اگر همه ی این طرحها تروریستی و به مثابه ی حمایت از تروریسم نیست پس چیست؟ کدام دولت از آمریکا خواسته بود که برای حمایت ازآن به خاکش نیرو وارد کند و ورود به کشورهای بیگانه بدون درخواست دولت حاکم درآنها به چه معنی است که دراین خاطرات آمده است؟ و حالا پس از این همه دسته گل به آب دادن ها، این دولتیان آمریکایی کمک به سوریه به درخواست حکومتی قانونی آن، کمک به حزب غالب در لبنان و فلستینیان زخم خورده از تجاوز اسرائیل را حمایت ازتروریسم معرفی می کنند و بدین سان می خواهند دامن خود را از همەی اقدامهای تروریستی و حمایت از تروریسم گذشته و حال خود پاک جلوه دهند؛ اما آن ره که می روند به ترکستان است.
۵ـ ایران به استقلال عراق احترام بگذارد و اجازه دهد گروههای غیرنظامی شیعه خلع سلاح شوند.
خود مردم ایران باید دریابند که چه گروهی تروریستی است و چه گروهی نیست. آیا درست است گروهی از مردم یک کشوررا که ازاکثریت آرای مردم آن کشور (لبنان) در انتخابات برخورداراست، یعنی نمایندگان اکثریت مردم آن کشور را تروریست بنامیم یا همین عنوان را درباره ی بخشی عمده از مردم مقاوم فلستین به کاربریم؟
۶ـ این شرط و شرط بعد، درباره ی حمایت ایران از “شورشیان حوثی”، با توجه به حضورفاجعه بار عربستان سعودی در یمن، به جای رئیس جمهوری فراری آن کشور، و قتل عام هزاران انسان بیگناه با این مداخله ی ناروای نظامی و ابتلای بسیاری از مردم به بیماری کشنده ی وبا، به سبب نبود امکانات پزشکی و دارویی، میزان بشردوستی حاکمان آمریکا و “نگرانی انان را ازسرنوشت مردم رنجدیده ی این منطقه ی ثروتمند جهان که اکنون درمعرض خودکامگی های دولت آمریکا و متحدان منطقه ای آن کشور قرارگرفته اند” آشکارمی کند.
٧ـ ایران باید رفتارهای تهدید کننده علیه همسایگان خود را کاهش دهد،” زیرا بسیاری ازآنها متحدان آمریکا هستند.”
دلیل آوردن این شرط، یعنی “شهادت دم موش” در ادامه ی آن آمده است. ایران باید به دلیل اینکه برخی از این کشورها متحد آمریکا هستند از تهدید انها دست بردارد، و گرنه باید پاسخگوی اربابشان باشد.
هر کدام از ۱۲ شرطی که دولتیان امریکا مطرح کرده اند، به مفهوم نقض حاکمیت ملی و اعمال سلطه ی امپریالیستی بر مردم کشورما ایران است و معنی پذیرش این شرطها تن سپردن تمام عیار به حضور نواستعماری و نوامپریالیستی آمریکا در کشور ماست. آمریکا می خواهد به ما بگوید یا همه ی این شرطها را بدون کم و کاست می پذیرید، یا اینکه باید منتظرهرگونه اقدام اقتصادی و نظامی ما در آیندە باشید.
اکنون این پرسش پیش می آید: آیا معنی مطرح کردن درخواست مذاکره ی بدون قید وشرط با آمریکا با این پیش شرط های مداخله گرانه و متناست با سرشت نوامپریالیستی، نئوفاشیستی و نواستعماری ایالات متحد آمریکا در تضاد فاحش نیست؟