آقای هوشنگ ماهرویان، پژوهشگر در عرصه فلسفه، مدرنیته و تاریخ است. او همچنین زندگی و مبارزات مصطفی شعاعیان مبارز خستگی ناپذیر و متفکر را نیز در یک کتاب گرد آورده است. آقای هوشنگ ماهرویان اخیراً مقاله ای تحت عنوان “دیر شده، خیلی دیر که می خواهید عذرخواهی کنید” منتشر کرده و فعالیت سازمان فدائی و گوشه ای از خطاها را که خود اعضای سازمان اکنون بدان معترفند و بابت آن نیز پوزش خواسته و در رسانه ها نیز اعلام کرده اند، با تنگ نظری و خصومت ورزی زیر ذره بین نهاده و جنبش فدائی را متهم به عاشق کشی و بربریت نموده و این جنبش را بمثابه جریانی که جوانان با استعداد و پاکنهاد را به دامچاله تروریسم کشانده معرفی می کند.
مسلماً هر رویداد تاریخی را باید با توجه به مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه و تاثیر جریانات خارجی آن مورد تحلیل و نقادی قرار داد و از این رو آغاز فعالیت جنبش فدائی را نیز باید با درنظرداشت شرایط داخلی و تاثیرات خارجی آن سالها مورد قضاوت قرار داد. عوامل متعدد در پیدایش جنبش فدائی که بارها مطرح شده اند عبارتند از دیکتاتوری شاه، ممنوعیت تشکیل احزاب و فعالیت سیاسی، عدم هماهنگی توسعه اقتصادی هر چند ناقص و متمرکز با توسعه سیاسی، عدم دخالت مردم حتی در نازلترین امور در سرنوشت خویش، غارت منابع ملی توسط خاندان پهلوی و وابستگان، فاصله روزافزون طبقاتی، رشد زاغه نشینی، خشونت ساواک و موارد متعدد دیگر. از نظر تاثیر جریانات خارجی نیز، مبارزات چریکی در آمریکای لاتین، ترکیه، آلمان و ایتالیا، اوجگیری مبارزه مردم فلسطین علیه اسرائیل، مبارزه یکپارچه مردم ویتنام علیه تجاوز آمریکا، رشد مبارزات آزادیبخش و ضدتبعیض نژادی در افریقا عواملی بودند که در ایجاد جنبش فدائی نقش موثر داشتند. بر بستر چنین عوامل بخشی از روشنفکران و جوانان پرشور و عدالتخواه برای مبارزه با رژیم استبدادی شاه به شیوه مبارزه مسلحانه روی آوردند. آقای ماهرویان با نادیده گرفتن عوامل فوق و بدون رعایت اصول انصاف و عدالت که ضرورت هر گونه داوری است، قتلهای درون سازمانی را ملاک و معیار و دستاویزی برای محکوم کردن جنبش فدائی بمثابه یک سازمان تروریستی دانسته اند.
اینک به بررسی نکاتی چند از مقاله ایشان میپردازیم:
۱- ایشان خطاب به فدائیان گفته اند که شما عاشق کشی کرده اید، در حالی که خود را مدرن می دانید؛ اما از هر عقب افتاده ای عقب افتاده ترید.
آقای ماهرویان! مبارزی که با آگاهی کامل و با شور و شوق به فدائیان می پیوست تمام مصائب و مشکلات، رنجها و محرومیتها را پیش بینی می کرد و بجان می خرید و این اصل قانون مبارزه چریک را پذیرفته بود که عمر متوسط یک چریک ۶ ماه است، انسانی که رابطه عاطفی خود را با خانواده و دوستان می گسست و سرفرازانه مرگ نزدیک و یا شکنجه مرگبار احتمالی را پیش بینی می کرد و هر لحظه آماده مرگ یا درگیری بود، در چنین شرایط و فضائی که باید همواره مراقب حفظ خود و یاران بود و ساواک هم همواره تلاش می کرد تا بتواند کوچکترین ضعف فردی و اخلاقی را در فدائیان بیابد و آن را بعنوان نقطه ضعف در افکار عمومی اعلام کند، عشق فردی نباید تمام وظایف و مسئولیتهای سازمانی را که عضو فدائی پذیرفته بود، تحت الشعاع قرار دهد. هر چند که عشق فردی از والاترین صفات انسانی است اما فدائی عشق به خلق را جایگزین عشق فردی کرده بود.
قتل رفیق عبداله تصمیم یک رفیق بود و فرهنگ حاکم بر سازمان نبود. لذا تعمیم آن کار نادرستی است. آقای ماهرویان این قتل را دست آویز قرار داده و اتهام عاشق کشی را زده است.
اما اکنون پس از گذشت ۳۴ سال که از آن حادثه دردناک می گذرد، همه فدائیان و هواداران آنان بر این باورند که ایکاش چنین حادثه ای روی نمی داد و با آن با شیوه دیگری برخورد می شد و این اقدام همواره در تاریخ جنبش فدائی بعنوان لکه سیاهی باقی خواهد ماند. ما از معدود سازمانهایی هستیم که بطور جدی و پیگیرانه از خود انتقاد کرده ایم که نمونه آن قتلهای درون سازمانی است.
۲- ایشان گفته اند “به انتقادتان عمق بدهید”. یکی از خصلتهای جنبش فدائی صداقت است و انتقاد از خود نیز یکی از اصول اولیه صداقت است که جنبش فدائی بر آن وفادار مانده است.
۳- آقای ماهرویان بر این باورند که فدائیان باید از تاریخ معاصر ایران پوزش خواهی کنند که با آن چه کرده اند. “روشنفکری را که باید از حقوق بشر و دمکراسی می گفت، به دامچاله کشاندید”. آقای ماهرویان در فضای دیکتاتوری آن سالها روشنفکران از کدام امکان رسانه ای یا نشریه ای می توانستند پیرامون حقوق بشر و دمکراسی گفتگو کنند، سانسور شدید حاکم بر نشریات و کتاب و انحصاری بودن رسانه ها هیچگونه امکانی را برای روشنفکران جهت ابراز عقیده باقی نمی گذاشت. هر چند مبارزه مسلحانه جامعه را بسوی دمکراسی رهنمون نمی کرد، اما این بیعدالتی، خفقان و سبعیت عریان ساواک بود که باعث شد تا بخشی از روشنفکران مرگ زودهنگام را برای رسیدن به عدالت پذیرا شوند.
۴- شما بر این باورید که “خواهران عبدالله فقط عبدالله را دوست داشتند و از حرفهای شما چیزی سر در نمی آوردند.”
آقای ماهرویان! شما اعتقادات خود را به جای واقعیات می نشانید. مگر عبدالله خواهرانش را می خواست به پیک نیک یا مسافرت ببرد؟ چگونه می شود پذیرفت که دو دختر جوان فقط بخاطر دوست داشتن برادرشان به جنبش فدائی بپیوندند و مرگ زودهنگام را پذیرا شوند. این قضاوت شما اهانت به باورها و آرمانهای این دختران جوان است.
۵- برای ناصر ۹ ساله برادر عبدالله متاسف اید که “فدائیان بازی را از او دریغ کردند.”
آقای ماهرویان! فدائیان برای هزاران هزار کودک فقیر و تهیدست و پابرهنه کشورمان که در حسرت اسباب بازی و بازیهای کودکانه بودند و رژیم آنرا از آنان ربوده بود جان باختند.
۶- نوشته اید که “شما بهمن روحی آهنگران را با آن صورت نجیب و احساسات پاک به تروریست تبدیل کردید.”
آقای ماهرویان! آن انگیزه ای که بهمن و خواهرانش را به جنبش فدائی پیوند داد، چه انگیزه ای بود و مسببین آن چه کسانی بودند؟ لطفاً اعلام کنید! شما که در دانشکده اقتصاد با بهمن روحی آهنگران و حمید مومنی همکلاس و دوست بودید و با افکار آنان آشنا بودید، اعلام کنید چه عاملی یا چه کسانی بهمن را با آن احساسات پاک بقول شما به دامچاله کشاندند، یا چه عاملی حمید مومنی اندیشمند را؛ که با آن زندگی کوتاه خود آثار ماندگاری از خود بر جای گذاشت مانند ترجمه دولت نادرشاه و بویژه مقدمه ای که بر این کتاب نوشته بود نشانگر دانش وسیع سیاسی او بود. حمید مومنی را چه عاملی می توانست وادار کند تا مرگ را بپذیرد؟ او در آرزوی قهرمان شدن نبود. شما بهتر از هر کسی می دانید این دوستان شما شیفته عدالت بودند و بر سر آن جان نهادند.
۷- نوشته اید “من از شاه و ساواک سخن نمی گویم چرا که با آنها گفت و گوئی ندارم، سخنم با شماست.” چگونه می شود از مسائل سیاسی آن سالها گفتگو کرد و از نقش شاه و ساواک سخن نگفت. شاه با دیکتاتوری و ساواک با سبعیت عریان خود جامعه را به بن بست کشاندند و این فرزندان اندیشمند میهن را از آغوش مردم ربودند. برای سبعیت ساواک به کف پای خود بنگرید! مطمئنم که هنوز آثار شلاق بعد از ۳۴ سال بر پایتان نقش بسته است. آقای ماهرویان حسین نیک داودی و هوشنگ تیزابی قبل از مبارزه مسلحانه در زیر شکنجه جان باختند. آنان به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشتند.
۸- نوشته اید “مگر فاتح یزدی چه کرده بود که او را کشتید؟” فاتح یزدی مالک کارخانه جهان چیت بود و کارگرانی که برای کمبود دستمزد دست به اعتراض زده بودند و از کارخانه خارج شده بودند، توسط ژاندارمری و ساواک در کاروانسرا سنگی برگبار بسته شدند و تعدادی از کارگران بخاک افتادند و در واقع فاتح یزدی بطور غیرمستقیم عامل کشته شدن کارگران بود. اما ایکاش فاتح یزدی هم کشته نمی شد. حتی معتقدم ایکاش فرسیو، دادستان بیرحم دادگاه های نظامی که حکم اعدام ده ها فدائی را درخواست کرده بود، نیز کشته نمی شد؛ هر چند که فرسیو معتقد بود که زندان دو راه بیشتر ندارد: راه اول به تیمارستان و راه دوم به گورستان منتهی می شود. حتی چنین فردی با چنین اندیشه غیرانسانی نیز نباید کشته می شد.
۹- نوشته اید که “ادنا ثابت با تمسخر شما را ششلول بند می گفت.” لطفاً اعلام کنید این نقل قول را در کجا خوانده اید و از چه کسی شنیده اید! ادنا در آغاز فعالیت مبارزه مسلحانه را پذیرفته بود، بعد این نظر را نپذیرفت و از سازمان جدا شد. ایشان ضمناً تنها نبودند و گروهی دیگر از فدائیان به رهبری تورج حیدری بیگوند از سازمان جدا شدند و شما واقفید که بخش عظیم سازمان بعداً مبارزه مسلحانه را رد کردند.
۱۰- شما مبارزه مسلحانه را مانع تحقق دمکراسی و حقوق بشر می دانید. اما در کشورهای عراق، مصر و سوریه که مبارزه مسلحانه وجود نداشت هیچگونه پیشرفتی در امور حقوق بشر و دمکراسی مشاهده نگردید.
۱۱- شما از دیدن قاب عکسهای عبدالله و خانواده متاثر و غمگین می شوید. متاسفانه از این قاب عکسها در میان فدائیان زیاد است. فقط به یکی از آنان اشاره می کنم: خانواده سپهری که پنج برادر برای دستیابی به عدالت سرفراز به خاک افتادند.
۱۲- آقای ماهرویان نمی دانم نام داریوش نیک گو معلم روستاهای اورامانات در استان کرمانشاهان را شنیده اید. او و پنج نفر از رفقایش در سال ۴۷ اعدام شدند. او نیز به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشت، اما قبل از هر اقدامی دستگیر شد. جمله معروف او که هنوز زبانزد مردم منطقه است این بود: “دیگر نمی توانم این همه فقر و بیماری شاگردان پابرهنه ام را تحمل کنم.”
فدائیان خلق در برهه ای از زمان علیه بیعدالتی بپاخاستند و عشق آتشین خود را به خلق نشان دادند و بخشی از تاریخ کشور ما را رقم زدند. ما باید از آنان درس صداقت و عشق به توده های تحت ستم را بیاموزیم. امید است روزی برای همیشه مبارزه مسلحانه از فرهنگ سیاسی جامعه مان رخت بربندد و امید است روزی پژوهشگری مانند شما با درنظرداشت علل و عوامل و با صداقت و انصاف قضاوت کند.