شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۲

شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۲

خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای: آیا دعوت به اندیشیدن و عقلانیت و نقد رهبری دادگاه می خواهد؟
به زبان مارتین لوتر کینگ، من از جنس افراد مدافع «صلح ایجابی» هستم تا طرفداران «صلح سلبی» که نصیحت می‌کنند تنش‌ها را آشکار نکنید تا زمان مناسب برسد. من با...
۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: مصطفی مهرآیین
نویسنده: مصطفی مهرآیین
اتحادیه سراسری کارگری ال-او (LO) تحریم اقتصادی اسرائیل را تصویب کرد
قطعنامه خواستار آن است که دولت، شرکت‌ها و نهادهای مالی نروژ، از هرگونه سرمایه‌گذاری یا تجارت با شرکت‌هایی که به تداوم اشغال فلسطین کمک می‌کنند، خودداری کنند. به طور خاص...
۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!
هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد...
۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی ـ اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
سیمون دو بووار: فیلسوف آزادی و پیشگام فمینیسم مدرن
دوبووار در کتاب “جنس دوم” نشان می‌دهد که «زن» به عنوان یک «دیگری» در برابر «مرد» تعریف شده است، نه به عنوان موجودی مستقل. او می‌گوید زنان در طول تاریخ،...
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
گسترش اشغالگری در سرزمین‌های فلسطین؛ تداوم نسل‌کشی زیرسایه سکوت جهانی
آیا نهاد های بین المللی که حتی در برابر یک حکم رسمی، مستند و بی‌سابقه ناتوان از اجرای عدالت می باشند، مشروعیت خود را از دست نمی دهند و در...
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
ماه مه با عطر بهار میاید
سر می کشند خیزابها، از پیِ موجها، شعله های مواج راه افتادند، هوا آتش می گیرد، آب هم در آتش می سوزد، ققنوس…، از حریق و باد می گذرد.....
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: حسن جلالی
نویسنده: حسن جلالی
در پاسخ به نکاتی از اطلاعیه‌ی سازمان مجاهدین خلق ایران
بهزاد کریمی: گزینش چنین زبانی و امضای پای «اطلاعیه»، رفتاری متفاوت با هنجار تاکنونی این سازمان در قبال غیر خود به تماشا می‌نهد و سایبانی است بر سلامت فضای گفتگو،...
۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: بهزاد کریمی
نویسنده: بهزاد کریمی

عقابهای مؤنث وجود دارند؟

خلق کردن تئاتر مدرن به معنای اتخاذ شیوه های جدید و تثبیت شده نیست، بلکه به معنای کوشش برای عبور از آن است. و به معنای شناساندن داستانها یا ابعادی از داستانها است که در حال حاضر معنادار هستند- آشکار و محسوس کردن آنها. تفاوت بین تفسیر متداول و تفسیری که نوری تازه در داستان می تاباند، اصول زیبایی شناسی ذاتی آن است. این تفاوت را می توان در ارائه تفسیری تازه از سنت نشان داد

توضیح: متن زیر، سخنرانی خانم هیلدا هلویگ (Hilda Hellwig) یکی از کارگردانان مشهور سوئدی است که برای شرکت در هیئت داوران تئاتر فجر امسال دعوت شده بود اما به دلیل حوادث اخیر، از آمدن به ایران خودداری کرد. او قرار بود چند کارگاه و سخنرانی در این جشنواره داشته باشد که متاسفانه این کار عملی نشد. تاکه …”شاید وقت دیگر” دوستداران هنر تئاتر بتوانند از حضور ایشان بهره مند شوند. متن زیر یکی از سخنرانیهای خانم هلویگ است که توسط فریبا شهلایی به فارسی برگردانده شده است.

مرد ـ زن ـ داستان و دروغ، یا آیا عقابهای مؤنث وجود دارند؟

می خواهم سخن ام را با گفتن قصه هایی درباره دروغ، داستان، و تقدس، آغاز کنم؛ اولین دروغی را که گفتم کاملا به یاد دارم؛ می دانستم که دروغ می گویم. احتمالا چهار سال داشتم و جثه ای کوچک نسبت به سن ام.

وقتی به گذشته نگاه می کنم، نخست میز پرستاری در ذهنم تداعی می شود. هنوز هم می توانم جنس لطیف رومیزی سفید و زرد میز پرستاری کلینیک کودکان را حس کنم. سردی کاشیهای تمیز کف آن و محبت دکتر پیر و سپیدمو را هم.

چندین عروسک زیبا به کلینیک آمده بودند که چشمهای شان باز و بسته می شد، عروسکهایی که در هیچ فروشگاهی به فروش نمی رسید. به آنها چشم دوختم. یکی از آنها با چشمانی تیره، موهایی کوتاه و مژه هایی پرپشت شبیه من بود. از فکر کردن به این چیزهای خوب احساس رضایت می کردم.

در آن سن و سال فقط از هر آنچه در اختیارم بود، استفاده می کردم. فاقد حس مالکیت بودم. اما از آدم بزرگهای اطرافم یاد گرفته بودم که در اشتیاق چنان عروسکی باید سوخت.

اولین دروغ من از نگاه آنها و اشتیاق بیش از حد به وجود آمد. عروسک زیبایی بود، همانند چیزی که در رویای شبانه ام می دیدم، با آن چشمان قهوه ای اش به من نگاه و با صدای ظریف عروسکی اش مرا «مادر» صدا می کرد. این رویا را روز بعد برای همه تعریف می کردم و همانطور که قابل پیشبینی بود، به نظر آنها رویایی بود بس شیرین!

سعی کردم از جایی شروع کنم. برای قرار گرفتن در قالب مذکور، دروغ گفتم. منظور خاصی نداشتم غیر از برآوردن خواسته های پیرامونم؛ دختری در آن سن و سال چه احساسی باید داشته باشد!

برای تحقق آن، در رویایی شیرین، به عروسک جان دادم. برای اولین بار شکاف را دیدم، شکاف بین کسی که بودم و کسی که باید می بودم.

اما خواسته های پیرامون ما بیش از آن است.

دروغ را باید طوری گفت که خود شخص هم با تمام وجودش آن را باور کند، گویی با آن یکی شده است. خانواده، مدرسه – بله، تمام دنیای مرئی و نامرئی می گویند که تو اشتباه می کنی. اما خودت فکر می کنی هر آنچه که دروغ گفته ای واقعیتی بیش نیست.

در آن روزها یک همبازی داشتم به نام ایرین کوچولو. پسری بود باریک اندام و تنها همبازی ام. عروسکهایم را نه با لباس که با فضایل می پوشاندیم. داستانهای بسیاری درباره ی عروسکها و با خود عروسکها سر هم می کردیم. در مکالمات دو نفره امان، هر کدام از ما سعی می کرد بهتر از دیگری سخن بگوید. ایرین کوچولو دراین نبرد زبانی حریفی بود قدر.

اما والدین او، و از همه مهمتر دوستان شان، فکر می کردند ایرین نباید با عروسکها بازی کند. همبازیم ناپدید شد و من مجبور شدم همبازیهای دیگری پیدا کنم. دخترها را. ایرین کوچولو از عهده ی راضی کردن همه بر میآمد. او با پسرها بازی می کرد، پسرهایی که این پسر کم بنیه را بخاطر بی باکیها و تصوراتش پذیرفته بودند. نمی دانم فکرکدام یکی اشان بود که داخل یکی از سبدهای حمل ذغال سنگ شوند که از ارتفاعی بلند با یک کابل سیمی به بیرون از معدن هدایت می شد. آنها سوار یکی از این سبدها شدند. خوب، پسرها پسر هستند!- همان طور که همه می دانند.

ایرین کوچولو افتاد و مرد.

به من حتی اجازه ندادند در مراسم دفن اش شرکت کنم.

با این حال من استعداد دروغگویی و داستان بافی ام را بارور کردم و در ذهنم تصور کردم که با جابجایی هر آنچه هستم با آنچه باید باشم، می توانم از این موضوع خلاصی یابم. به هرحال از فرقی که باعث تفاوت، روابط و موقعیتها می شود، آگاه شده بودم. نقش “دختر و پسر” در فرا الگوی فرهنگی نهادینه شده است.

می خواهیم راجع به سرنوشت صحبت کنیم؛ یا باید درباره ی معجزه حرف بزنیم؟

یکی از بوکسورهای جوان پدرم بسیار ماهر بود. با وجود این در بسیاری از مسابقات بازنده می شد. پدرم اینگونه تشخیص داد: جوانک ترسیده است. او راه حل را می دانست.

پدرم قرصهای درخشان ویتامین E مادرم را قرض کرد. هیجان زده، به جوانک گفت که داروی ترس اش را مخفیانه پیدا کرده است. او بعد از خوردن ویتامینها شروع کرد به برنده شدن.

آیا روحیه دادن پدرم نوعی معالجه بود؟ اگر این بلوف فاش می شد، پسرک اثر قرصها را باور می کرد؟ انسان می تواند همانند یک شکست ناپذیر یا همچون یک دختر یا یک پسر عمل کند، اگر ما درباره ی آنها اینگونه بیاندیشیم…. بعد آنها با این تفکر غیر قابل برگشت، که به آنها داده ایم، رها می شوند.

تم استریندبری

آگوست استریندبری مشهورترین رمان نویس و دراماتیست سوئدی، فرزند زمانه خویش بود. آیا راهی هست تا کسی بتواند چیز دیگری باشد؟ پسری که مرد شده، می خواهد آنگونه زندگی کند که از یک مرد انتظار میرود. در طی رشد او، این مردان هستند که قدرت و پول را در اختیار دارند. و زنان یا شرایطی را که برایشان مهیا شده قبول و سلطه مردانه را باور می کنند، یا علنا مورد حمله قرار می گیرند. دنیای استریندبری اینگونه بود

«اگر تو یک “مرد” نیستی، پس که هستی؟ هراس ا ز آن ترس نکته مهم این همانی مردانه است: این مشخصه کسانی است با قضیب. نرینگی راهی است برای خلاصی از این ترس» «آدام جاکس» مردانی که از زنان متنفرند، لندن ۱۹۹۰

ایرین کوچولو مرد. استریندبری جان سالم بدر برد.

او برای «نشان دادن خودش به عنوان یک مرد» از هیچ کوششی فرو گزار نکرده، هرچند یک بار آثار مکتوبی را که نگاه بهتری به فمینیستها داشتند، تحقیر می کرد. لیکن او به رابطه داشتن با «عروسکهایش» ادامه داد. یکی از این عروسکها خودش بود. او زندگی خودش را به روی صحنه برد.

اغلب استریندبری از شکاف بین نوشته ها و «آنچه که بود» آگاه بود. حرف زدن از شکاف راحت تر از خود شکاف است. خود شکاف، تهدیدی است از جنون، بیماری و بی نظمی. آیا واقعا، نوشته حقیقت است؟

“بله، مسئله این است: کدامیک واقعی و کدامیک غیر واقعی است؟” این پرسشی است که او در پسر خدمتکار (بخش دوم. صفحه ۱۳۹) مطرح می کند، زمانی که در رمان «اتاق قرمز» درباره ی چیزی که توصیف کرده، حرف می زند.

حتی از گوشه گیری و رفتار عصبی اش اینگونه دفاع می کند: «نه، او فقط یک شاعر بود، کسی که به جای اینکه پشت میزش بنویسد در جنگل می نوشت.»(بخش دوم صفحه ۹۵)

منبع اصلی هنر تئاتر؛ عدم کارایی برخی. بیرحمی، توهین به مقدسات، شعر، روان پریشی و هرزه نگاری می تواند اسرار و تقدس را نمایان سازند… شکاف، فاصله ای که عقاید در آن خانه کرده اند.

این پیروزی، ویرانگر است؛ وفادار ماندن به یک آرمان

“در این دنیای بزرگ، یک مرد برای انجام کارهای دشوار باید با تمام سختیها و مصایب روبرو شود، که ناشی از شکست، خشم و ترس اجتناب ناپذیر است؛ که اغلب او را ناراحت می کنند و احساس خفگی به او می دهند، و همیشه، همیشه آبدیده اش می کنند.” جان راسکین

استریندبری داستانهایی را به روی صحنه برد که در آنها جنس نر نقش اش را با شوریدگی درآمیخته، سلامت خود را به خطر می انداخت.

او قبلا در ارباب اولوف، به وضوح جایگاه پایین تری برای زنان در نظر می گیرد. اولوف پی می بَرد که کریستینا به «نوشته های» او رشک می ورزد. شنیده، او همانند یک دلیله است که می خواهد قدرت اولوف را سلب کند. کریستینا جواب می دهد:

تا بدین لحظه کودکی بیش نبودم!

اکنون تو آن حجاب را دریدی، کودکی ام به پایان رسیده است

با رویاهای کودکی ام ! – فقط خودم بودم،

چه کسی شب و روز تو را دوست خواهد داشت؟

اما من و تو، فقط زمانی که تو

مجالی یابی. من سهیم می شوم،

عشق تو ر ا با هر آنچه که نمی توانم تحمل کنم،

هر آنچه که نمی شناسم، هدفت را به چه نامی می خوانی،

اثرت را، این شبح را!

همین که استریندبری تسلیم اشتیاق اش برای برگزیدن همسر شد، بزودی به مرحله ای از آزردگی رسید که آن اشتیاق به تنفر تبدیل شد. نگرانیها و کشمکشهای درونی بسیار؛ ترس از ضعیف شدن و نگران از این که نتواند به اندازه کافی مرد باشد.

کجاست آغوش گرم و نرم مادر؟

آیا نویسنده ای می تواند این بار سنگین را بر دوش بکشد؟ آیا مردی جز استریندبری می تواند این عذاب را در ازدواجی چنین متعهدانه تحمل کند؟

او به اولین همسرش سیری وان اسن برای تحقق رؤیایش، هنرپیشه شدن، یاری رساند. او در سال ۱۸۷۷ اولین نقش اش را بازی کرد. استریندبری این را در«دفاع یک مرد دیوانه» توصیف کرده است. نمایش شب اول اجرا قبلا ضربه سختی به او وارد کرده بود. « در انظار، به او به چشم یک زن نگاه می کنند»

بدترین درد و رنج او لحظه ای بود که در سال ۱۸۸۲ همسرش برای بازی درنمایش «زن آقای بنگت» بسیار مورد توجه منتقدین قرار گرفت. همسرش مورد تحسین قرار گرفت در صورتی که او را، در مقام نمایشنامه نویس، نکوهش کردند! شبح شکست او را رها نمی کرد. نه. از آن به بعد، تنها کار خودش مهم بود و بس.

او در کتاب آبی در «جاه طلبی غلامان پاروزن» می نویسد:

“اگر به جاه طلبیهایش دست نیابد، بیمار می شود. — یعنی برای او تحسین شدن و بهترین بودن کافی نیست؛ وقتی دیگران تحسین می شوند او از عذابی وحشتناک رنج می برد و از فراموش شدن و نادیده گرفته شدن توسط جوان ترها، در ترس دایم بسر می برد”.

الن کی در مقاله ی «واکنش علیه آرمان زنان» در سال ۱۸۸۶، اعتقاد دارد که آزادی زنان بزرگترین حرکت زمانه است. در آن مقاله او می نویسد مردان و زنان می توانند با هم «رفیق» باشند.

” در خانه زنم را می خواهم و در بار رفقایم را”.

جواب هنرمند در کمدی «رفقا»ی استریندبری. یک کمدی با پایانی “خوش”.اکسل همسر هنرمندش را از خانه و زندگی اش بیرون می راند. رقابتی بسنده برای زنان!

چگونه یک نفر می تواند در بازی تسلط مردانه شرکت کند وقتی زنی که نقش تسلی دهنده به او واگذار شده، خودش را وارد این بازی کند؟ و اگر شخص دلداری دهنده ی ستایشگر ناپدید شود؛ زنی که تماشاگر تلاش و موفقیتهای مرد بوده، تنها چیزی که برایش به جا می ماند جز تقلایی محض نیست….

تمام هستی می لنگد.

«همچون فرزندی خسته و خواب آلود، می خواهم به “خانه بروم”، سر سنگین ام را روی سینه مادرم بگذارم و در آغوش اش بخوابم. همسر پاکدامن خدای بزرگ، کسی که خودش را پدرم می نامد، کسی که جرأت نزدیک شدن به او را ندارم.» (افسانه ها)

استریندبری خودش را قوی و نیرومند می شناساند، با انگاره ی کیهان شناسانه (یکی از احکام اصلی فرهنگ مان). او کسی است که سلسله مراتب را در خانواده تقویت و توجیه می کند. اگر مادری نخواهد در شعارهای نمادگرایانه شرکت کند، پدر یا پسر چه کاری از دست شان برمی آید؟ به خشونت روی می آورند، زبانی و به طور محسوس. زن باید، باید سر جایش نشانده شود. مرد به صورت او سیلی می زند و می نویسد “دفاع یک مرد دیوانه”.

انگلس می نویسد هنگامی که زن نان آورشود و علیه کار کردن زنان سخن بگوید، “نیا زیر و رو می شود”.

بعد از سال ۱۸۸۸ استرینبرگ مقالاتی را با این عناوین به چاپ رساند: “پست بودن زنان نسبت به مردان”، “آرمان زنان طبق تئوری تکامل”. مقالاتی که به هیچ وجه مغایرتی با مباحث آن زمان نداشت که طبق دلایل “علمی” ناتوانی زنان را بیان کرده، خواستار منع آزادی زنان بودند.

“مطمئنا استریندبری زن گریز نبود. او زنان را می پرستید. اما بر این عقیده بود که جای زنان در خانه است. وقتی زنی وارد حریم مردی می شود از عرش خودش به پایین می آید. مجبورم قول دهم که هرگز به آن ماری اجازه ندهم به دبیرستان برود.” نقل قول از هریئت بوسی، سومین زن استرینبرگ که در نامه هایش برای وی نوشته است.

دنیای ما از بسیاری جهات با دنیای استریندبری متفاوت است. امروزه زنان حق رای دارند و ما برابری اقتصادی را در سطح بالاتری تجربه می کنیم. متاسفانه، وقتی پسری بزرگ می شود، هنوز همان نقشهای سنتی در جامعه ما ارزش به حساب می آیند.

اگر پسری بخواهد مرد شود، در وهله نخست او باید با مردان توانمند و سپس با زنان توانمند مبارزه کند.

زمانی که من بزرگ می شدم، مردان بودند که پول و قدرت داشتند. زنان هم یا شرایطی را که برای شان مهیا شده بود می پذیرفتند و فکر خود را معطوف خدمت به مردان می کردند یا علنا مورد حمله قرار می گرفتند.

این است دنیای من. تغییرات آشکار در شرایط زنان، ساختارهای نامرئی و دایمی را از انظار پنهان می کند. مردان زنان را تحقیر می کنند و زنان هم زنان را تحقیر می کنند. فرهنگ ما با تناقضات درونی انباشته شده است. این تضاد که استریندبری مخرب و دیوانه آن را از دیدگاه مردانه بوجود آورده، حتی امروزه نیز مقبول است. نه تنها مقبول بلکه به طور استثنایی در تلاش خود برای توجیه کردن نظم چیزهایی که خودش از آن رنج می برد ناموفق است.

خشم طرفداران استریندبری ما را به یاد تاثیرات پنهان نوعی از تسلط می اندازد که در نظم اجتماعی چیزها حک شده و پیکره آن در معرض خطر است.

یان موردال نویسنده و مفسر سیاسی سوئدی در سال ۲۰۰۰ در کتاب “یوهان آگوست استریندبری” می نویسد: “استریندبری شبیه بیشتر مردهای سوئدی است. تنها چیزی که فکر می کنم غیر عادی باشد، این است که بسیاری از منتقدان طوری می نوشتند که گویی عکس العملهای او غیرعادی بوده است. این حالت عادی او است که همگی ما آن را تجربه کرده ایم.”

منظور او از “همه ما” همه ما مردان است. بله. به عقیده یان موردال، رنجهای استریندبری و شخصیت مردانه اش حتی امروزه نیز عادی است.

دو داستان و یک شعر درباره عقابها

۱- عقاب و کبوتر

می گویند هریئت بوسی در اولین دیدارش با استریندبری، یک پر روی کلاهش زده بود. یک پر عقاب. لحظه خداحافظی، او از هریئت پرسید آیا می تواند پر را یادگاری نگه دارد، “آن را به یک دسته فولادی وصل کند و نمایشنامه هایش را با آن بنویسد.” پر را به دست آورد.

برای هریئت!

(نوشته شده با شاه پر عقاب)

کبوتر سفید! از عقاب نترس،

شیرین جانم، او ترا از هم نمیدرد،

از راه رفتن روی زمین خسته شده ای؟

او تو را روی بالهای نیرومندش سوار کرده،

تا بالای ابرها خواهد برد! آگوست ۵ آوریل ۱۹۰۱

عقاب (امضاء او، در جوانی) با آن پر عاریه ای تا به اوج پرواز کرد و در آن بالا، در آن سرما، تنها بود. هریئت برای کلاهش شاه پر جدیدی زد که آن هم به سرنوشت قبلی دچار شد…

۲- عقابهای مؤنث؟!

این داستان در دهه ۱۹۸۰، بیش از یکصد سال بعد از داستان قبلی، اتفاق افتاد.

در سالن تئاتر: تئاتر اورورا در حومه استکهلم. من سرپرست هنری بودم و با گروهم سخت درگیر پروژه های جدید و جالب. روزنامه نگار جوانی را که برای تهیه گزارش از رویدادهای پیشرو فرستاده شده بود، پذیرفتم و در حالی که، در محوطه، دربارهی برنامه های آیندهمان صحبت می کردم پیش ما آمد.

وقتی مقاله اش آماده شد، آمد و آن را به من نشان داد، تا ببیند آیا در مطالب آن جای مبهم وجود دارد یا نه. با لبخندی به پهنای صورتم، آن را خواندم. او، روزنامه نگار، مرا با عقاب مقایسه کرده بود. من شیبه یک عقاب بودم. پرواز در اوج. قوی. هوم. این چیزی است که من آن را شناخت می نامم!

بعد از اندکی تصیح در متن، او رفت. چند روز بعد دوباره تلفن زد. مجبور به عذرخواهی بود. زیرا مقاله ی مذکور، همانی نبود که ما آن را تنظیم کرده بودیم! سردبیر تمام مرجعهای مربوط به عقاب را خط زده بود. او، سردبیر، حتی به خشم آمده، به روزنامه نگار جوان دلشکسته این گونه توضیح داده بود:

ـ هیچ عقاب مؤنثی وجود ندارد!

بله، درست است، هیچ وقت، چه قبل و چه بعد از آن، در جایی نخواندم که زن را با عقاب مقایسه کنند.

“جنسیت فراتر از چند “نقش” ساده است که کسی بتواند آن را باب میل خود بازی کند… زیرا این نقشها بر تن و جسم حک شده و نیرویش را از آن می گیرد…” (پی یر بوردیو فیلسوف فرانسوی ۱۹۹۸).

شروع مجدد ـ سنت

بر روی سن بردن اتفاقات پشت پرده، تناقض حرفه ی من است. بدیهی است که راههای جدید نزدیک شدن به یک موضوع یا انتخاب موضوعی با دیدگاه غیر قابل قبول، اغلب به “خوش مزاج”ها آسیب می رساند. البته می توان با نتیجه آن مخالفت کرد و حتی از به ا جرا درآمدن آن ممانعت نمود.

خلق کردن تئاتر مدرن به معنای اتخاذ شیوه های جدید و تثبیت شده نیست، بلکه به معنای کوشش برای عبور از آن است. و به معنای شناساندن داستانها یا ابعادی از داستانها است که در حال حاضر معنادار هستند- آشکار و محسوس کردن آنها. تفاوت بین تفسیر متداول و تفسیری که نوری تازه در داستان می تاباند، اصول زیبایی شناسی ذاتی آن است. این تفاوت را می توان در ارائه تفسیری تازه از سنت نشان داد.

“می توانم کلمات را روی تخته سیاه بنویسم و آنها را پاک کنم. وقتی آنها پاک شوند، آن دستخط در بی نظمی گرد و غبار گچ، گم می شود. اما اندیشه ها چیز دیگری هستند، آنها حتی روی تخته سیاه هم نوشته نمی شوند”.

منابع و مآخذ

۱- هیلدا هلویگ زبان دروغ و فرشته ها تئاتر نوردیک، بعد و اکنون، ژارگنگ، ۲۶ شماره۱، ۲۰۰۵

۲- جوکس، آدام مردانی که از رنان متنفرند، لندن ۱۹۹۰

۳- جان راسکین: کنجد و سوسنها ۱۸۶۵

۴- هریئت بوسی: نامه های استریندبری به هریئت بوسی، صفحه ۸۱، ۱۹۳۲

۵- هریئت بوسی: نامه های استریندبری به هریئت بوسی، صفحه ۲۱ و ۳۲

۶- پیر بوردیو: سلطه مذکر، ۱۹۹۸ دایدالوس ۹۹ صفحه ۱۱۹.۲۰

۷- بیتسن، بیتسن ترس انگلس سیمپوسین ۱۹۸۸ سید

نقل قولهایی از پسر یک خدمتکار، ارباب اولوف، دوستان، از خاطرات آکولت، کتاب آبی، دفاع یک مرد دیوانه، از آثار استریندبری

بخش : زنان
تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن, ۱۳۸۸ ۱۰:۴۳ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

هشتاد سال پس از پیروزی بر فاشیسم در شرایطی که راست‌گرایی افراطی و نژادپرستی، بیگانه‌ستیزی در بسیاری کشورها دوباره سربرآورده‌ و جنگ‌های تازه یکی پس از دیگری شعله‌ور می‌شوند،گرامی‌داشت یاد و نام این قهرمانان که بسیاری از آنان گمنام مانده‌اند، فقط ادای احترام نیست، بلکه خود نوعی مقاومت است: مبارزه علیه فراموشی و هشداری است برای بازداشتن فاشیست‌های امروزی از تکرار جنایت‌های دیروز، این‌بار در چهره‌هایی دیگر.

مطالعه »
پيام ها

جان شما، جان ایران و سوگ شما، سوگ ایران است!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) وقوع این فاجعۀ شوم را به مردم میهن‌مان، به شهروندان بندرعباس و خانواده‌های داغ‌دار و آسیب‌دیده تسلیت می‌گوید. ما در این لحظات سخت همراه و هم‌دوش مردم  بندرعباس سوگوارِ جان‌های از دست رفته و نگران و چشم‌به راه بهبود زخمی‌های این حادثه‌ایم.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای: آیا دعوت به اندیشیدن و عقلانیت و نقد رهبری دادگاه می خواهد؟

اتحادیه سراسری کارگری ال-او (LO) تحریم اقتصادی اسرائیل را تصویب کرد

گرامی باد یاد ده‌ها میلیون پیکارگر علیه فاشیسم!

سیمون دو بووار: فیلسوف آزادی و پیشگام فمینیسم مدرن

گسترش اشغالگری در سرزمین‌های فلسطین؛ تداوم نسل‌کشی زیرسایه سکوت جهانی

ماه مه با عطر بهار میاید