اعلام نتایج انتخابات دهمین ریاست جمهوری ایران موجی از اعتراض را در میان اصلاح طلبان حکومتی و غیرحکومتی و مردمی که به امید بهبود شرایط خود و تعویض رئیس قوه مجریه با شرکتی بیسابقه به پای صندوقهای رای رفتند، برانگیخت. بهت ناشی از غیرمترقبه بودن این نتایج نیروهای اپوزیسیون را هم به واکنشی گاه ناسنجیده وادارکرد. سران کشورهای مختلف هم هنوز از برخوردی روشن در این رابطه ابا دارند. براستی چه رخ داده است؟
انتخابات در شرایطی انجام شد که حاکمیت چهار ساله آقای احمدی نژاد به عنوان نمونه ای خاص در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی مشخصاتی را به وجود آورد، که هم برای تغییر و هم برای حفظ آن به سازماندهی گسترده ای از هر دو طرف نیاز داشت. گرچه سیاست خارجی آقای احمدی نژاد از لحاظ محتوی سیاستی چندان متفاوت با حکومتهای پیشین نبود، اما این سیاست با لحنی کودکانه، لجاجت آمیز و با گفتمانی نامتعارف عرضه شد و با واکنش افکار جهانی و کشورهای غربی و علی الخصوص اسرائیل مواجه شد. محتوای این سیاست در عمل واقعی چندان دارای پلاتفرم و برنامه ای متفاوت نبود. حتی در زمینه برنامه اتمی همان خط چندین ساله را دنبال می کرده است. ساده لوحانه است اگر تصور شود حکومت آقای احمدی نژاد برنامه اتمی ایران را مستقلا پیش می برده و شخص رهبری و خصوصاً شورای تشخیص مصلحت تائید کننده آن نبوده اند. این چنین برنامه گسترده ای از محدوده چهارساله یک حکومت و یک جناح فراتر بوده و کل نظام رهبری و کنترل در آن مستقیما دخالت دارند.
در عرصه سیاست داخلی هم احمدی نژاد شیوه زمامداری غیر عقلائی اما “توده پسند” و “پوپولیستی” را پیش برد که به تورم بیسابقه، قطبی شدن بیشتر جامعه و فشار بیشتر بر طبقات فقیر جامعه انجامید. سیاست “لات مابانه” و “شرور پرور” ضد روشنفکرانه و ضد الیته وی بیشتر در سطح پرونده سازی و در سطح روشنفکران جامعه شیوه ای “رتوریک” و گفتمانی پیدا کرد که در سطح توده ای بازتابی ضدقدرتمدارانه و ضد “عالیجنابان” یافت. اتفاقی نبوده که تبلیغات وی با شعار “مردی از میان مردم” آغاز و پایان می یابد.
از سوئی دیگر نیروهای اصلاح طلب در طی چهار سال گذشته عملا عرصه سیاست را برای حکومت آقای احمدی نژاد خالی گذاشته و حتی در آخرین مقابله های معرفی کاندیداها مصلحت نظام و “حکم حکومتی” را بر مصالح مردمی ترجیح داده و شناخته شده ترین رقیب آقای احمدی نژاد را از صحنه خارج کردند.
برای توده مردمی که متوسط مطالعه آنها کمتر از چند خط است و تنها منبع اطلاع آنها رادیو و تلویزیون کنترل شده راست ترین جناح حاکمیت است، بزرگ نمائیها و دروغ پردازیهای چهارساله آقای احمدی نژاد در رشد تولید، پیشرفتهای علمی و فنی و رده بندیهای دروغین در سطح بین المللی گرچه جز لبخندی بر لبان آگاهان باقی نمی گذاشت، اما در تصور مردم عامی دور از ذهن نیست که “عزت” و احترام و تکریم احساسات ملی را به همراه داشته باشد. این گونه پروپاگاندهای عوام فریبانه بر بستر لفاظی مذهبی و بر لایه نارضایتی مردم از عالیجنابان سرخ پوش و با تکیه بر سادگی و از میان مردم بودن شخص آقای احمدی نژاد سوار بوده است. سفرهای رئیس جمهور به شهرستانها، جمع آوری نامه های شخصی به وی، دست و دلبازی در تزریق نقدینگی در میان مردم و غیره راه را برای محبوبیت او هموار کرد.
سیاست غالب اقتصادی جمهوری اسلامی در طول سی سال گذشته که با عقب مانده ترین شکل سرمایه داری صنعتی و تجاری و تکیه بر درآمد نفت مشخص بوده است و دست غارت را برای “دردانه های” نظام باز گذارده بود و ده ها میلیاردر از درون ساختار خود بیرون داد، در حکومت آقای احمدی نژاد جای خود را به باز گذاردن دست غارت سپاه و بسیج و تثبیت قدرت افتصادی آنها و تضمین تاثیر و دخالت آنان در سیاست داد. تغییری که در سطحی انتزاعی و در سیاست روزانه و زندگی مردم مخفی و ناروشن است.
با داشتن این داده ها روند انتخابات آغاز شد. برای اولین بار بعد از “دوم خرداد” عزمی گسترده برای تاثیر در انتخابات وارد عرصه کارزار شد. حتی از نیروهای اپوزیسیون کم نبودند کسانی که برای این تاثیرگذاری حتی اگر هم به صورت نمادی بود، خود را به صفوف اول آن نزدیک کردند. برای اولین بار در حکومت اسلامی بین کاندیداهای ریاست جمهوری مناظره صورت گرفت. این گزینش دولت و به تبع آن سازمان صدا و سیما در ایجاد جو مشارکت مردمی تاثیری غیر قابل اغماض گذاشست. هر دو طرف نهایت سعی خود را کردند که مخاطبان خود را به حقانیت اراده خود مجاب کنند. آقای احمدی نژاد در این مناظره ها سیاست تحمیق خود را ادامه داده و با اشاره به بهتر نبودن سیاست حکومتهای پیشین به پرونده سازی و تکیه بر احساسات مذهبی و ملی ادامه داد. بر عکس او کاندیداهای مخالف و علی الخصوص آقای موسوی بدون ارائه برنامه روشن به انتقاد از مسائل ملموس برای روشنفکران و قشر “واقعبینتر” در سیستم قدرت پرداخت. اصلاح طلبان و آقای موسوی نیروی خود را در میان قشر میانی جامعه شهری، روشنفکران، دانشجویان و زنان شهرنشین می جویند. برخلاف زبان “ساده”، عامه فهم و مذهبی آقای احمدی نژاد، زبان آقای موسوی الیته ای و سرتیترهای انتخابی او مجرد و روشنفکرانه بود.
در نهایت روند اعلام نتایج انتخابات و خود ارقام داده شده توسط وزارت کشور شگفتی ناظرین را در پی داشت. اعلام خواندن پنج میلیون رای در ساعات اولیه بعد از بسته شدن صندوقهای رای و سهم ۶۸ درصدی آقای احمدی نژاد اولین ضربه این شک بود. در رای گیریهای سابق اعلام اولین شمارشها ساعتها بعد از اتمام مهلت انجام می گرفت و اعلام سریع این بار با توجه به عدم امکان تکنیکی در ایران به “آتش تهیه” تشبه شد که برای سنجیدن واکنش طرف مقابل انجام می شود. سپس اعلام نتیجه کلی رای در روز شنبه بدون ارائه ریز حوزه های رای گیری و بر خلاف عرف و امکان عملی معمول، مصاحبه مطبوعاتی وزیر کشور در تایید نتایج رای گیری و تهدید مخالفان در ایجاد “اغتشاش” و از همه مهمتر مهر تائید آقای خامنه ای بصورتی شتابزده و بدون گذراندن مراحل قانونی از کانال شورای نگهبان همگی در ایجاد شبهات در روند رای گیری نقش بازی کردند. از سوی دیگر برخورد نا سنجیده آقای موسوی در اعلام خود بعنوان برنده انتخابات در اوائل روند شمارش آراء به واکنشی بازدارنده در مقابل اعلام سریع اولین شمارش آراء شباهت داشت.
کنفرانس خبری آقای احمدی نژاد در روز یکشنبه و اعلام ایران بعنوان “باثبات ترین کشور دنیا” در پاسخ به روزنامه نگار آمریکائی-ایرانی سی ان ان، کریستین امان پور و تکیه بر این که “در ایران آزادی در حد مطلق است”، اعتراضات مخالفین خود را به اغتشاشات بعد از باخت در مسابقات فوتبال تشبیه کرد و دستگیریهای روز شنبه و یکشنبه در تهران را “جریمۀ عبور از چراغ قرمز” عنوان کرد. ساعاتی بعد و با وجود این که تائید برنده شدن ایشان از سوی شورای نکهبان هنوز انجام نشده بود، جشن پیروزی خود را در میدان ولیعصر (همانجائی که روز پیش شاهد درگیری مردم معترض و نیروی انتظامی و لباس شخصی ها بود) و در میان جمعیت هوادار خود بر پا کرد.
اعلام ریز استانی تعداد آراء در ایران نه تنها به رفع شبهات ایجاد شده کمکی نکرد، بلکه بلعکس بر دامنه آن نیز افزود. آقای احمدی نژاد در تمامی استانها بجز استان آذربایجان غربی و سیستان و بلوچستان اکثریت آرا را نصیب خود کرده است. استانهائی که سابقا به صورت کاملا واضحی تمایل به اصلاح طلبان داشته اند اکنون به صف آقای احمدی نژاد پیوسته اند. استانهای کردستان، گیلان، آذربایجان شرقی و سایر استانهائی که اقلیتهای مذهبی و ملی در آتجا اکثریت را دارند و نیز محلهای زادگاه سایر کاندیداها بعنوان رای دهندگان به آقای احمدی نژاد اعلام شده اند. این در حالی است که وزیر کشور، آقای صادق محصولی، در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود در روز بعد از شمارش آراء گفت که آقای موسوی در تهران بیشترین رای را نصیب خود کرده است!
صرف نظر از این همه شبهات و تناقضات “منطقی” در روند رای گیری هنوز مدارک ثابت کننده ای از طرف معترضین ارائه نشده است. آنچه قابل توجه است نحوه برخورد کاندیداهای مخالف و طرفداران با نفوذ آنها در بکارگیری کلمات و عبارات تند و تیزی است که از سوی مهره های سابق خود نظام بیسابقه بوده است. سازمان مجاهدین انقلاب این روند را کودتا نامید و موسوی و کروبی از شناسائی احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور سر باز زده اند. اکنون رهبر جمهوری اسلامی در پی فتوای چند فقیه عالیرتبه در همردیفی تقلب در اننخابات با “ظلم”، با نوعی بازبینی مواقفت کرده است.
بدون این که از بازبینی های بالا نتیجه گیری تائید آمیزی بر تقلب یا عدم آن در رای گیری داشته باشم، به تصریح این نکته الزام می بینم که برای شخص من خود تقلب نیز به همان اندازه شگفتی آور خواهد بود. کاندیداهای ریاست جمهوری خود از مهره های سرشناس نظام بوده و هستند. حامیان آنها نیز از سمتهای بالائی در شورای نگهبان، شورای تشخیص مصلحت و سایر ارگانهای تصمیم گیرنده برخوردارند. چگونه لشگری از متقلبین در بیش از ۴۰۰۰۰ شعبه اخذ رای در سیستمی بدور از یکپارچگی و یکدستی توانسته اند بدور از چشم اینان به تعویض یا جابجائی بیش از ۱۰ میلیون رای دست بزنند؟ آیا این افراد آن چنان بی نیروی هوادار و شبکه ارتباطات هستند که از این چنین تفلبی تاریخی بیخبر می مانند؟ آیا ما نیروهای خارج از حاکمیت از آنها تصویری غیرواقعی داریم و آنان اصلاح طلبان “درونی” نیستند؟ با وجود تمامی این سوالات و شبهات و در ادامه مرور ابتدائی این نوشته در شیوه پروپاگاندهای دولتی و اشتباهات استراتژیک اصلاح طلبان شگفت زده نخواهم شد اگر احمدی نژاد واقعا توانسته باشد رای اکثریت مردم عامی شهرهای کوچک و دهات را نصیب خود کرده باشد.
اما با همه اینها واقعیت کنونی این است که مردم سرخورده و جوانان عاصی از سیستم پلیسی اکنون در خیابانها هستند و خواستار آزادی و بهتر شدن شرایط زنگی شان هستند. حوادث چند هفته اخیر بار دیگر نشان داد که بدست گرفتن قدرت دولتی در ایجاد سیستم تاثیرگذاری و دراختیار داشتن کانالهای ارتباط جمعی برای اصلاح طلبان اهمیت حیاتی دارد. اکنون باید اصلاح طلبان به چانه زدن در بالا اکتفا نکنند و از به حاشیه رانده شدن آقای خاتمی درس گرفته و از فرصت طلائی فشار از پائین حد اکثر استفاده را بکنند. مهمترین وظیفه عاجل اصلاح طلبان و شخص آقای موسوی سازماندهی جنبش بوجود آمده و در صحنه نگاه داشتن این جنبش است. هرگاه این بزرگترین جنبش اعتراضی بعد از قدرت گیری جمهوری اسلامی اجازه نیابد رهبری شده و سازمان یابد، وادار شود که خانه نشین شود و در روند خود فروکش کند، تاثیر منفی عمیقی بر جنبش اصلاح طلبی خواهد داشت و مردم را برای مدت طولانی از شرکت مدنی و مسالمت جویانه در سیستم سیاسی موجود باز خواهد داشت. از همین اکنون برخورد جناح محافظه کار در راندن نیروهای اصلاح طلب و تغییر جو آغاز شده است. این روند می تواند به رادیکال تر شدن جناحی از آن و خارج شدن آن از حاکمیت خواهد انجامد. آنچه مرکز توجه خواهد بود چگونگی تاثیر جنبش مردمی بر کسانی است که خواسته یا ناخواسته نماد این جنبش شده اند. آیا آقای موسوی و خاتمی و سایر افراد شناخته شده اصلاح طلب حاضر خواهند بود از خواستهای مردم دفاع کنند؟ وظیفه ما درخواست این شناخت وظیفه از طرف آنها و در صحنه ماندن و سازماندهی جنبش وسیع کنونی است.
۱۵ ژوئن ۲۰۰۹، ۲۵ خرداد ۱۳۸۸