چندین ماه مانده به ٢٢ بهمن ١٣۵٧، پدیده شومی درمیان نیروهای درگیر در تظاهرات ضدحکومت شاه چشمگیرشده بود. پدیده چماق کشی و حمله بخشی از نیروهای مثلا انقلابی، به سایر جریانها و گروههای در حال مبارزه علیه رژیم.
دارودسته های سازمان یافته ای عمدتاً از عناصر دون پایه و لات مسلک وعقب مانده های اجتماعی و فرهنگی.
آنها در دستەجات سازمان یافته به دکه های روزنامه فروشی و کتابفروشی های گروههای دیگر و بطورعمده به گروههای چپ حمله می کردند و آنها را به آتش می کشیدند. به افراد حمله می کردند و تا سر حد مرگ آنها را با زنجیر و چاقو مجروح می کردند، و حتی افرادی هم در این جریان بقتل رسیدند. در ابتدا تصور می شد آنها عناصر خودسر و یا وابسته به رژیم شاه و یا بازماندگان رژیم بودند. از آنجا که اعمال آنها فاشیستی و خشونت آمیزبود و در عین حال تقریبا همزمانی داشتند با حوادث جنگهای داخلی لبنان که مزدوران احزاب راست لبنان در قالب حزب فالانژیست لبنان عمل می کردند، این دسته جات هم معروف شدند به فالانژها. فالانژهای ایران در آن زمان همان دسته جاتی بودند که بعدها هم به چماق سرکوب نیروهای مخالف تبدیل شدند و صدها جنایت آفریدند. افراد زیادی از فعالان گروههای سیاسی را ترورکردند، اجتماعات آنها را بهم می زدند و بی باکانه و بدون ترس از هر گونه تعقیب و مجازات، مرتکب همه گونه جنایت می شدند. آن زمان هنوزجمهوری اسلامی سامان درست و حسابی نداشت. ملغمەای بود از ده ها گرایش و نیروهای متضاد و در عین حال جولانگاهی بود برای اراذل و اوباش و فرصت طلب، در کنار نیروهای سالم و سیاسی، ولی درهم آمیخته و مبهم و سیال. حالا قصد ندارم به سرگذشت آنها بپردازم که و چه ها کردند و به کجاها رسیدند و چه بدست آوردند، غرضم پرداختن به دسته جاتی است که در جریان انتخابات راه بر کسانی می بستند که قصد رای دادن داشتند و مزاحمتهایی که برایشان ایجاد می کردند. کار آنها باعث شد که خاطرات همان فالانژها برایم تداعی شود. اینها هم با وجود همه ادعاهای خود، مبنی بر دفاع از آزادی های فردی و اجتماعی، درست به همان شیوه های فالانژیستی متوسل می شوند. تجربه گروه های مشابه در تاریخ جمهوری اسلامی نشان می دهد که نطفه های انحراف از زمانهای پیش از پیروزی شکل می گیرد. وقتی نیرویی هنوز در قدرت نیست، علیه مخالفان خودش دست به خشونت می زند، باید مطمئن بود که این نیرو اگر بقدرت برسد، همان خواهد کرد که الان می کند. اینگونه حرکات ازجانب یک نیروی مخالف هشداری است برای کسانی که دل به استقرار دموکراسی بسته اند، که اگر روزی چنین نیروهایی بقدرت برسند، همان کنند که دیگران کرده اند. اینها همان کسانی هستند که وقتی در دوران دولت اصلاحات عده ای از فعالان اصلاح طلب در برلین نشست مشترکی با نیروهای خارج کشور داشتند و می خواستند آنها را به همکاری با جنبش اصلاحات همراه کنند و یا مواضع خود را توضیح دهند، به آن کنفرانس حمله کردند و با اعمال فالانژیستی و بی ادبانه، آن را بهم زدند و در داخل کشور هم به اصلاح طلبان لطمه وارد کردند و به نیروهای تندرو بهانه برای برخورد خشونت بار و مجازات آنها را دادند. این دو تجربه باید به این درس سیاسی منجرشود که کسی که قبل از کسب قدرت دیکتاتوراست، پس ازکسب قدرت جنایت می آفریند!
کرج
۵ تیر ماه ١۴٠٠