چو گویی که وام خرد توختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
گوئی مخاطب فردوسی، این مقوم مقام ملی ما، در این شعر، “همشهری” او خامنه ای بوده است. چیزی از اعلام کاندیداتوری ابراهیم رئیسی برای ریاست جمهوری در انتخابات پیش رو نگذشته، که عضویت او در “هیئت مرگ” – هیئتی که مسئولیت مستقیم صدور حکم اعدام هزاران زندانی سیاسی در تابستان سال ۶۷ را به عهده دارد – به وجه نخست این کاندیداتوری تبدیل شده است.
رئیسی از زاویۀ معینی حتی در دستگاه فکری خود خامنه ای و “اصولگرایان” باید یک متهم به جنایت محسوب شود. اما اینک خامنه ای و “اصولگرایان” معنای “اصول” را تا برکشیدن چنین کسی به کاندیداتوری ریاست جمهوری اسلامی ایران – آری جمهوری اسلامی، …، آری اسلامی – فروکشیده اند.
همین مهر سال گذشته، یعنی فقط ۶ ماه پیش، بود که از توصیۀ خامنه ای به احمدی نژاد برای انصراف از کاندیداتوری ریاست جمهوری خبر داده شد. ظاهراً هم “صلاح کشور و پرهیز از ایجاد یک دوقطبی در کشور” منطق این توصیه بود. لابد منظور از دوقطبی هم، یک دوقطبی ممکن در جریان انتخابات ریاست جمهوری بین روحانی و احمدی نژاد بوده است. اما ممکن نیست خامنه ای نداند که رئیسی، درست به علت کارنامه اش، قطبی را برای نمایندگی از جنایت شکل خواهد داد؛ قطبی برای شکل دادن به یک فاجعۀ ملی، قطبی که در نفس و درون خود یک فاجعه است و نه به اعتبار آنچه در برابرش قرار خواهد گرفت.
هم از این روست که همت ملی اکنون باید متوجه در هم شکستن این قطب گردد، پیش از آن که این قطب برقرار گردد.