هواى گرگ و میش صبح پاییزى و نسیم ملایم صبحگاهى که از روى بیکران آبى دریا شیشه نازک صبح ساحل را نوازش مى دهد تنها دریائیان مى دانند دریاچه چه آرامشى مى دهد و چقدر عظیم و صبور است. آنقدر که بتوانى تمام غصه ها، نگرانى ها و غم هایت را در آب هایش بریزى و رها شوى از انبوه تلمبار شده نامردمى ها و فشارهاى اجتماعى به قصد راه رفتن و حرف زدن مى روى تا کمى آرامش پیدا کرده لحظه اى فراموشى کنى آنچه روز قبل و روز هاى قبل تر بر من و تو گذشته است.سرتاسر کنار ساحل روى چمن ها، پیاده رو ها و زیر درخت ها و گوشه و کنار پیاده رو هاى ساحل دریا، پر است از مقوا خواب هایى که هنوز در خوابند و اکثراً معتاد و بندر را انتهاى راه خود مى دانند، ته خط، جایى که بعد از آن دریا آغاز مى شود.هوا هنوز کاملاً روشن نشده است.
شهر در خواب است و خیابان خلوت و ساکت. یک طرف دریا و آب و کشتى هایى که در نوبت تخلیه، لنگر انداخته و طرف دیگر بعد از عرض خیابان و پیاده رو ها، ردیف مغازه ها و پاساژ ها و ساختمان هایى که نئون هاى آن چشمک زنان تبلیغات خود را هوار مى کشند و یا ساختمان هاى بلندى که در حال ساخت و سازند تا با ساخت خود چهره شهر را زیباتر کرده و جوابگوى تقاضاى شرکت ها و موسسات و مغازه ها هستند. دریا جزر است و آب کیلومتر ها از کناره ساحل عقب نشسته است.صبح نوید روزى دیگر را مى دهد. چند لنج با مد دریا خود را به کناره ساحل رسانده، و با جزر دریا در ماسه ها فرو رفته و به یک طرف خم شده اند تا به تعمیرات خود برسند. لنج ها مثل آدم لنگى که تمام وزن خود را روى پاى سالمش انداخته، به چپ یا راست یله شده و به نظر مى رسد همین حالاست که تعادلشان به هم بخورد و به یک طرف بیفتند. چند کارگر سوخته از آفتاب، با پوشش هاى محلى که براى دورى از کثیف شدن موهایشان، سرشان را با پلاستیک یا دستمال کهنه پوشانده اند مشغول کارند. حالا هوا کاملاً روشن شده و مقوا خواب ها در حال بیدار شده اند. برخى نور و آفتاب هم خواب خوش صبحگاهى شان را به هم نزده و هنوز در گوشه اى از ساحل کز کرده و از سرما در لاک خود فرو رفته اند. نوک کاردى از جیب یکى از آنها بیرون زده که شاید تنها اسلحه او براى نگهبانى از مایملکش باشد که کفش و گونى کثیفى است.مسافرینى که جایى براى خواب گیر نیاورده اند، زیراندازه هاى خود را کنار ماشین هایشان پهن کرده اند. توالت عمومى شلوغ است. صف مرد ها از زن ها شلوغ تر است، یکى از معتادین در فرورفتگى پشت توالت خواب خوش دنیاى رویایى اش را مى بیند. چنان در گودى دیوار پشت توالت مثل میگو در خود پیچیده و به قالب فرورفتگى درآمده که تصور مى کنى مدت ها این طور خوابیده تا به این شکل عادت کرده است. مرد تنومند پنجاه ساله اى که موهاى سفید بلندش را از پشت بسته، دائم در حال نق زدن و جر و بحث با آنهایى است که توالت رفته و پول پرداخت نکرده اند. خودخواسته مسئول توالت عمومى است. شهردارى با او کارى ندارد، توالت ها را تمیز مى کند و در ازاى کارش، از هر نفر که توالت مى رود بیست و پنج تومان مى گیرد.دختر جوانى سیه چرده و خواب آلود کنار توالت زنانه روى زمین کثیف بیرون توالت عمومى چمباتمه زده، زانویش را بغل کرده و خیره به انتهاى هیچ و عمق بى نهایت بى تکیه گاهى است و شاید در تفکر اقبال و آینده نامفهوم خود غرق جست وجو است.دو روز قبل، او را در دادگاه دستبند به دست دیده بودم، پشت در اتاق قاضى به اتفاق مامور مفاسد در انتظار نوبت بود. بعداً شنیدم به جرم پخش مواد دستگیر شده است و حتماً چون جایى براى نگهداریشان نداشتند آنها را آزاد کرده اند.به هر سمت و سو که نگاه مى کنى، زشتى و ناهنجارى هایى را مى بینى که محصول فقر است که خود را در اشکال مختلف اعتیاد، خودفروشى و کار هاى کاذب، غیراصولى و ممنوعه نشان مى دهد. پیشرفت شهر از یک طرف با ساخت و ساز هاى بى رویه، و رشد قارچى پاسا ژ ها و مغازه هاى لوکس و هجوم بیکاران جویاى کار، از طرفى دیگر ناهمگونى در رشد فرهنگ شهر نشینى و برنامه ریزى براى انطباق رشد شهرنشینى با نیرو هاى جویاى کارى که از سراسر ایران به منطقه بندرى سرازیر شده اند. عمق فاجعه بیش از آن است که یک نفر در لحظه مى بیند و یک بررسى جامعه شناختى و روانشناختى جامع طلب مى کند.
شهر در خواب است و خیابان خلوت و ساکت. یک طرف دریا و آب و کشتى هایى که در نوبت تخلیه، لنگر انداخته و طرف دیگر بعد از عرض خیابان و پیاده رو ها، ردیف مغازه ها و پاساژ ها و ساختمان هایى که نئون هاى آن چشمک زنان تبلیغات خود را هوار مى کشند و یا ساختمان هاى بلندى که در حال ساخت و سازند تا با ساخت خود چهره شهر را زیباتر کرده و جوابگوى تقاضاى شرکت ها و موسسات و مغازه ها هستند. دریا جزر است و آب کیلومتر ها از کناره ساحل عقب نشسته است.صبح نوید روزى دیگر را مى دهد. چند لنج با مد دریا خود را به کناره ساحل رسانده، و با جزر دریا در ماسه ها فرو رفته و به یک طرف خم شده اند تا به تعمیرات خود برسند. لنج ها مثل آدم لنگى که تمام وزن خود را روى پاى سالمش انداخته، به چپ یا راست یله شده و به نظر مى رسد همین حالاست که تعادلشان به هم بخورد و به یک طرف بیفتند. چند کارگر سوخته از آفتاب، با پوشش هاى محلى که براى دورى از کثیف شدن موهایشان، سرشان را با پلاستیک یا دستمال کهنه پوشانده اند مشغول کارند. حالا هوا کاملاً روشن شده و مقوا خواب ها در حال بیدار شده اند. برخى نور و آفتاب هم خواب خوش صبحگاهى شان را به هم نزده و هنوز در گوشه اى از ساحل کز کرده و از سرما در لاک خود فرو رفته اند. نوک کاردى از جیب یکى از آنها بیرون زده که شاید تنها اسلحه او براى نگهبانى از مایملکش باشد که کفش و گونى کثیفى است.مسافرینى که جایى براى خواب گیر نیاورده اند، زیراندازه هاى خود را کنار ماشین هایشان پهن کرده اند. توالت عمومى شلوغ است. صف مرد ها از زن ها شلوغ تر است، یکى از معتادین در فرورفتگى پشت توالت خواب خوش دنیاى رویایى اش را مى بیند. چنان در گودى دیوار پشت توالت مثل میگو در خود پیچیده و به قالب فرورفتگى درآمده که تصور مى کنى مدت ها این طور خوابیده تا به این شکل عادت کرده است. مرد تنومند پنجاه ساله اى که موهاى سفید بلندش را از پشت بسته، دائم در حال نق زدن و جر و بحث با آنهایى است که توالت رفته و پول پرداخت نکرده اند. خودخواسته مسئول توالت عمومى است. شهردارى با او کارى ندارد، توالت ها را تمیز مى کند و در ازاى کارش، از هر نفر که توالت مى رود بیست و پنج تومان مى گیرد.دختر جوانى سیه چرده و خواب آلود کنار توالت زنانه روى زمین کثیف بیرون توالت عمومى چمباتمه زده، زانویش را بغل کرده و خیره به انتهاى هیچ و عمق بى نهایت بى تکیه گاهى است و شاید در تفکر اقبال و آینده نامفهوم خود غرق جست وجو است.دو روز قبل، او را در دادگاه دستبند به دست دیده بودم، پشت در اتاق قاضى به اتفاق مامور مفاسد در انتظار نوبت بود. بعداً شنیدم به جرم پخش مواد دستگیر شده است و حتماً چون جایى براى نگهداریشان نداشتند آنها را آزاد کرده اند.به هر سمت و سو که نگاه مى کنى، زشتى و ناهنجارى هایى را مى بینى که محصول فقر است که خود را در اشکال مختلف اعتیاد، خودفروشى و کار هاى کاذب، غیراصولى و ممنوعه نشان مى دهد. پیشرفت شهر از یک طرف با ساخت و ساز هاى بى رویه، و رشد قارچى پاسا ژ ها و مغازه هاى لوکس و هجوم بیکاران جویاى کار، از طرفى دیگر ناهمگونى در رشد فرهنگ شهر نشینى و برنامه ریزى براى انطباق رشد شهرنشینى با نیرو هاى جویاى کارى که از سراسر ایران به منطقه بندرى سرازیر شده اند. عمق فاجعه بیش از آن است که یک نفر در لحظه مى بیند و یک بررسى جامعه شناختى و روانشناختى جامع طلب مى کند.