آنها تصمیم گرفته اند هرصدائی که لحنی جز لحن حکومت دارد، را در گلو خفه کنند. آنها روی این تصمیم مصَرهستند. دائما خط و نشان می کشند و از جایگاه های مختلف، نماز جمعه ها، تلویزیون، رادیو، مدرسه ها، دانشگاه ها و در زندانها … با تصاحب هر تکه ای از قدرت، مردم را در جامعه بین خود تقسیم کرده اند. هماهنگ کننده همه آنها ولی فقیه آقای خامنه ای است. هرواقعه ای خاص، آثاری مشخص از خود را به جای می گذارد. نظامیان و نیروهای امنیتی چندمنظوره، بازوی اجرائی منویاتشان هستند. ما باید هوشیارباشیم. به سخنان شان با دقت بیشتری توجه کنیم آیا بین آن چیزی که می گویند، با حرکات لبهایشان همخوانی دارد یاخیر؟ من متوجه نکته ای شده ام. آنها وقتی که عصبانی از تلاش ما در مقابل خود هستند، فریاد می کشند و رهبران جنبش سبزرا جاه طلب، مردم را خس وخاشاک و میــکرب خطاب می کنند، با دقت بیشتر روی لب هایشان متوجه مفاهیم دیگری شدم. باید لب خوانی را بیاموزیم. آنها با لب هایشان می گویند: «بیچاره مان کردید. دست بردارید. ۳۰ سال تحمل کردید، یک دهه فرزندان شما را در زندانها و جبهه های جنگ تکه تکه کردیم، این طور دودمان ما را برباد نداده بودید. صدای ۴۵۰۰ تن از زندانیان سیاسی را در عرض کمتر از ۳ ماه، شب ها و روزها با طناب و بدون طناب خفه کردیم، صدائی برنخاست. حالا با جابجائی “یک مشت کاغذ در صندوقها” که اسمش را گذاشته اید “راُی من”، فریادتان را به هفت اقلیم رساندید که تقلب شد. کدام تقلب؟خودتان بهتر می دانید که انتخابات در این کشور، نمایش و سیرک است. از روز اوَل حکومت اسلامی، صندوقهای راَی، از صندوق صدقه کم ارزشتر بود. مگر یادتان رفته ” آقا” چه می گفت؟ “اگر همه بگویند نه، من می گویم آری”. کدام زمان، حیات حکومت ما درست بود که امروز باشد؟ چرا اینقدرمتّه به خشخاش می گذارید و مدام می گوئید تقلب شد؟ پس از ۱۹ ماه که از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری طی شده و آقای احمدی نژاد به کارش مشغول گردیده، می گوئید “انتخابات آزاد” باید برگزار شود. مگر انتخابات های قبلی آزاد نبود؟ مگر شما را با زور به پای صندوق های رای آوردیم؟ رأی دادید؟ کار خوبی کردید. ۴۰ میلیون نفر واجد شرایط، همه آمدید به ۴ نفررأی دادید. اصل شرکت شما مطرح بود که آن کار کارستان را انجام دادید، به بقیه اش چه کاردارید؟ بگذارید به جلو برویم. شما همیشه می خواهید برادران پاسدار، پوتین پایشان باشد، لباس نظامی بر تنشان و شبانه روز در پادگانها، آبگوشت بخورند و ورزش کنند که رو فرم باشند تا اگر صدائی از شرق یا غرب شنیده شد، سینه سپر کنند و استخوان در خاک بکارند؟ نظامیهای ما از همردیفهای خارجی خود درس می گیرند. آنها هم یک مدت در کشورهای کـره، ویتنام، آمریکای لاتین، آفریقا، پس از این که مشق نظامی شان پایان گرفت، پوتینهایشان را از پا درآورده، لباسهایشان را عوض کرده، ده ها بنیاد راه اندازی کردند. بعضیهایشان تا مقرسازمان ملل متحد و به کاخهای ریاست جمهوری راه یافتند. تعداد کثیری به استادی در دانشگاه ها ارتقاء یافته و برای ملتهای عقب مانده تئوری گذار را تدریس می کنند. بیچاره این پاسدارهای ما، پا را از مملکت نمی توانند برای تمدد اعصاب و تغییرآب و هوا بیرون بگذارند. همه جا آنها را متهم به تروریسم و متخلف در اموراقتصادی و پولشوئی می کنند. آنها قسم خورده اند که پاسدار و حافظ مرزهای هوائی، زمینی، دریائی باشند. به آنها تهمت می زنند که از ۷۰ اسکله غیرمجاز به کار قاچاق کالا مشغول هستند. چرا این قدر ناشکری؟ چرا این همه ناسازگاری؟ آنها مگر که هستند؟ بچه های همین مملکت هستند. مگر آنها کجا آموزش دیده اند؟ بازجوشدند؟ قاضی شدند؟ حکم اعدام را امضاء می کنند؟ اجرا می کنند؟ تیر خلاص می زنند؟ تجاوزبه پسران و دختران بازداشتی می کنند؟ چقدر باید با استعداد باشند که این همه کارها را برای حکومت اسلامی انجام می دهند؟ می خواهید باورکنید، می خواهید باور نکنید! در کلاس درس ولی فقیه و روحانیت خادم به حکومت اسلامی، آموزش دیده اند. مثل رژیم سابق نیست که به آمریکا، اسرائیل، انگلیس بروند دوره ببینند. همۀ ادوات و وسایل آموزش هم تولید داخل است. تخت شلاق شما، چوب اش از جنگلهای شمال است. کابل تعزیر، تولید کارخانه کابل قزوین است. حکم تعزیر را هم یک روحانی خادم اهل بیت صادرمی کند. مجری اش هم برادر پاسداری است که نمازشب اش ترک نمی شود. تازه موقع زدن شلاق یک دم کلمه “یا زهرا، یا حسین” از لبش دور نمی شود. این همه انرژی را ما جمع کردیم. متوجه شدیم وقت هدرمی رود. انرژی
تلف می شود. سراغ انرژی هسته ای رفتیم. می دانید چرا؟ همیشه با دست کارکردن خیلی سنتی است. تا کی دستگیرکنیم؟ خفه کنیم؟ امروزبکشیم، فردا بکشیم، اینجا بکشیم، خارج بکشیم، بعد اسمش را بگذارند قتلهای زنجیره ای؟ وقتی فارغ از این کار شدیم، فهمیدیم صدا از کسی در نمی آید، رفتیم دنبال کارزنجیره ای. نفت، گاز، اورانیوم و منابع طبیعی، شکر خدا با تحریمی که غربیها راه اندازی کردند با مساعدت دوستان خود که دهان شان با دست های ما باز و بسته می شود، سودهای کلانی نصیب مان گردیده است. بیست سال آقای خامنه ای فریاد زدند، قهرکردند، روزه بی سحرگرفتند که “کافی است پرداخت یارانه، کافی است حمایت از قشرمحروم، یارانه را قطع کنید!”، پس از بیست سال آن همه مصیبت ولی فقیه متحمل شدند تا ما تصمیم به قطع که نه، “هدفمند کردن یارانه ها” گرفتیم. از هزار طرف صدا در آمد که نارضایتی افزایش می یابد و بحرانهای دیگری تولید می گردد. این قطع یارانه ها دست ما نیست. ۲ تا آدم آن بالا نشسته اند. آقای دومینیک اشتراوس صندوق پول دستش است وآقای پاسکال لمی تجارت در جهان را اداره می کند. آنها فشارمی آورند. باید تفکر و رفتار خود را با شرایط اجتماعی جوامع سرمایه داری تطبیق دهیم. ما هم به پول نیازداریم هم به تجارت. از۷۵ میلیون ایرانی، ۴۰ میلیون شبها گرسنه می خوابند. روزها که می خواهند کارکنند یا درخیابانها بگردند که غذامی خورند. یک وعده غذا نخورند، چه می شود؟ آسمان به زمین می آید؟ درعوض شبها با خیال راحت سرشان را برزمین می گذارند و خواب سبک و راحتی دارند. می دانید چرا؟ چون در زیرزمینها ما زاغه های مهمات و تاسیسات اتمی راه اندازی کرده ایم. در کجای دنیا این نوع امنیت و دلگرمی هست؟ آمریکا که سهله، هیچ نیروی متجاوزی شهامت حمله به ایران را ندارد. یادتان است شاه سابق به کوروش چه گفت؟ “آسوده بخواب زیرا ما بیداریم” ما می گوئیم “مردم آسوده بخوابید چرا که ما بیداریم.” این تضمین زندگی کجا وجود دارد؟ حالا کمی به بدنتان نرسد، چه می شود؟ این طوری بهتر است، چون همه نوع ویتامین، پروتئین و … را یک جا دریافت کنید. دچار افکار پریشان می شوید و سراغ اماها و اگرها می روید. کافی است یک کانال تلویزیون هم در این گیرودار نخ بدهد، سریع دنبال حقوق شهروندی، جقوق بشر، آزادی [می روید] و نامتان هم می شود “طبقه متوسط”. به خیابان می آئید و همان کاری را انجام می دهید که ۱۹ ماه، مشکل ما شدید. می دانید چه خرجی روی دستمان گذاشتید؟ ماه ها مطالعه کردیم که شما چطور دنبال این مهندس افتادید؟ فکر نمی کردیم مهندس اینقدرخطرناک است. ۲۰ سال فقط بارنگ ها ورمی رفت. یک گوشه نشسته بود و ما مدام کنترل اش می کردیم. یک دفعه سبزشد و با رنگ اش شتک زد توی ارکان حکومت. حالا همه سبز شدند. هرکس را دستگیرمی کنیم، با کتک سیاه اش می کنیم، آه ندارد با ناله اش سودا کند، اما کلمه سبز از زبانش جدانمی گردد. ما با هم هنوزکارها داریم. از رنگ سبز شروع کردند، ما می دانیم، از جاهای دیگرهم شنیدیم که، سبزها روزی سرخ می شوند، در جاه های دیگرهم این طوری شروع کردند: آزادی، حقوق شهروندی، قانون، حقوق بشر، عدم خشونت … ما نمی دانیم این مقوله عدم خشونت یعنی چه؟ بچه که در این مملکت دنیا می آید، در منزل کتک می خورد. بزرگترشد، در مدرسه و کوچه و خیابان. به دانشگاه رفت صداش که در آمد، می برندش زندان. آنجا حسابی مشت ومالش می دهند تا خیلی آرام و مؤدب باشد. جامعه ای برایش تدارک دیدیم که با بیکاری، فساد، مواد مخدر، چند تکه می شود و زیرمهمیز ما قرارمی گیرد. چطوربا این وضعیت شعارعدم خشونت می دهید؟ کارخود را می خواهید پیش ببرید؟ یک جای کار پایش می لنگد. با این که دست به ما نزدید، خیلی ها از درون ما دلسرد و کنده شدند. هرروز به تعداد شما افزوده می گردد. آن مکانها را ما بزودی کشف می کنیم. نمی دانید چه استعدادهائی در میان ما هستند. از همه نوع تکنولوژی وفن آوری استفاده می کنیم. نیرو هم به اندازه کافی داریم. همین چند وقت پیش، ولی فقیه برای اردوی ۱۱۰ هزارنفره بسیجیان “فداییان ولایت” بیاناتی که حکم داروی علاج داشت عنوان نمودند. جاه طلبی سران فتنه را افشا کردند. امروزسران فتنه به روزی افتاده اند که به مراسم افراد فامیل خود نمی توانند بروند. همه راه ها را به رویشان بسته ایم. با جاه طلب باید این معامله را انجام داد. آنها را آزاد بگذاریم هرکاری خواستندانجام دهند؟ از کجا معلوم نروند سرچاه جمکران و آن جا را قفل نزنند؟ بدبخت می شویم. آن چاه چشم و امید ما است. تمام راه و چاه را به ما نشان می دهد. لازم نیست قمر مصنوعی داشته باشیم که از فراز آسمان برایمان اطلاعات کسب کند کجا ما منابع داریم یا نداریم. یک روحانی کنارچاه جمکران خواب نما شود کافی است. این چاه آنقدر درزندگی ما نقش دارد که نمایندگان مردم، برای کارهای به بن بست رسیده در مجلس، نامه به داخل چاه می اندازند. طرح وسیعی در دست داریم. قرار است شعبه جمکران را در کشورهای اسلامی بگشائیم. اول از همه لبنان، آنجا خط مقدم مبارزه با اسرائیل غاصب است. دنیائی از کار را در مقابل خود داریم.»
همه این مسائل را که نوشتم، با لب خوانی بدست آوردم. اخیرا گفته اند که از طریق اسکله های غیرمجاز ادوات و وسایلی وارد کرده اند که می توان از ۵۰ متری مکالمات را شنود کرد. البته بدرد ما هم می خورد. اما آنها که اهل گفتگو نیستند. بیشتر برای کنترل صداهای ما است. ما باید لب خوانی را آموزش ببینیم. خیلی راحت می توانیم از راه دور و نزدیک با لب خوانی شبکه هایمان را ایجاد کنیم. کاری است بی سروصدا، دور از چشم آنها، حتی زیرگوش آنها مامی توانیم کارخود را پیش ببریم. تا زمانی که صدائی از ما نمی شنوند، دور خود می چرخند و سرگیجه می گیرند. لب خوانی را بیاموزیم.