اولین بار هر کدام از این سه اثر را کی و در کدام موقعیت از حیات سیاسیتان نسبت به سازمان خواندید؟
پیش از انقلاب ۵٧ من برای اولین بار سال ۵٠ در رابطه با سازمان دستگیر و به دو سال زندان محکوم شدم و درزندان بود که آثار ریزنویس شده رفقا احمد زاده و پویان را مخفیانه خواندم. اما جزوه مبارزه مسلحانه چگونه توده ای می شود اثررفیق بیژن جزنی را در بیرون از زندان پیش از دستگیری دومم خواندم که به سال ۵۵ برمی گردد.
برداشتتان از مفاد آن ها چه بود و به چه پیوند فکری بین شما با ایدههای منعکس در آنها منجر شد؟
می دانید که دهه ۵٠ دوره اوج گیری فضای خفقان در دیکتاتوری شاه بود و مساله چه باید کرد؟ بحث مناقشه برانگیز و داغ محافل دانشجوئی و روشنفکران چپ بود. موضوع جزوه های مبارزه مسلحانه هم تاکتیک و هم استراتژی و رد تئوری بقا روی همین مساله متمرکز بود. درسطح جهانی بویژه در امریکای لاتین موجی از جنبش های چریکی بپا شده بود. در کوبا جنبش چریکی به رهبری چه گوارا و کاسترو تبدیل به یک جنبش توده ای شده و با سرنگون کردن دیکتاتوری باتیستا به پیروزی رسیده بود. در افریقای جنوبی، کنگره ملی افریقا به رهبری نلسون ماندلا در رویا روئی با رژیم آپارتاید به مبارزه مسلحانه روی آورده بود. اینها همه در رویکرد روشنفکران چپ ایران به مبارزه مسلحانه، موثر و الهام بخش بودند. سازمان در آن برهه مبین چپ جدید یا جنبش نوین کمونیستی در ایران بود که از حزب توده ایران طرفدار شوروی و مائوئستهای طرفدار چین متمایز می شد. این استقلال از قطب های کمونیستی سنتی و عدم الگوبرداری از راه های طی شده در شوروی و چین، برای من و فکر می کنم برای بسیاری از جوانان آندوره پدیده ای جدید و ارزشمند و با اهمیت بود. علاوه براین، با وجود آنکه سازمان، مارکسیست ـ لنینیست بود اما ایده های ارائه شده در این دو اثر با پاره ای از تزهای لنین مثلا با انچه که لنین در چه باید کرد در باره وظائف سوسیال دموکرات ها و نقش حزب طبقه کارگر در انقلاب مطرح کرده بود، زاویه و مباینت داشتند. استقلال فکری و جسارت نظری، دوری از دگماتیسم و کیش شخصیت، بازگشت به خود و انتقاد از خود، ویژگی های سازمان در سال های نخستین دهه ۵٠ بشمار می روند و در نتیجه همین ویژگی هاست که نظرات اولیه در باره مبارزه مسلحانه بسرعت جای خود را به تزهای ارائه شده توسط بیژن جزنی می دهند. به نظر من ایده های بیژن جزنی نقطه عطف مهمی را در تحولات نظری و دیدگاهی سازمان رقم زدند. این تحول موجب شد که سازمان از اکسیونیسم و رمانتیسم انقلابی فاصله گرفته و به واقعیت های اجتماعی، پیچیدگی های مبارزه سیاسی و اهمیت دادن به ارتباطات توده ای و کار علنی و نیمه علنی، نزدیکتر شود.
هر یک از آنها چه زمانی و از چه زاویهائی برای شما زیر ذرهبین نقد قرار گرفت؟
با نزدیک شدن به انقلاب ۵٧، در زندان بحث های زیادی روی نظرات رفیق بیژن جزنی و حول خط مشی مسلحانه بین زندانیان سیاسی وجود داشت. در اولین روزهای بعد از انقلاب، ما شاهد نفوذ سیاسی بی سابقه سازمان نه تنها در بین روشنفکران چپ که درمیان بخش هائی از کارگران و زحمتکشان کشور بودیم که همه نشان از آن داشت که مبارزه فداکارانه سازمان با تمام اشتباهات و خطاهایش، دستاوردهای ارزشمند غیر قابل انکاری برجا گذاشته است. اما اینها همه مانع از ان نبود که این اشتباهات و خطاها مورد ارزیابی و نقد قرار گیرند. بهمین جهت بعد از انقلاب، بازنگری به گذشته و مشی مسلحانه و همچنین ارزیابی ازماهیت حکومت اسلامی و روش برخورد به آن در دستور کار سازمان قرار گرفت که به صفبندی جناحهای اکثریت و اقلیت و نهایتا به انشعاب در سازمان منجر شد. در این انشعاب من در جناح اقلیت قرار داشتم که در درون آن ارزیابی های متفاوتی نسبت به مشی گذشته وجود داشت اما در مجموع بعنوان جناح مدافع مشی مسلحانه گذشته شناخته میشد.
نگاه امروزین شما به آنها چیست و ارزیابیتان از جایگاه تاریخی آنها و نویسندگانشان کدام؟
تئوری و پراتیک هر جریان سیاسی را باید در مختصات زمانی و مکانی و شرایط تاریخی اش مورد ارزیابی قرار داد. مهمترین ملاک آنهم نتایج و اثراتی است که بر محیط سیاسی و اجتماعی اش برجای می نهد. اکنون جهان و جامعه ما تغییرات بزرگی را نسبت به دهه ۵٠ در قبل از انقلاب پشت سر گذاشته است. دیدگاه های من هم در بسیاری از جهات حتی در برخورد به سوسیالیسم و کمونیسم که هویت من بشمار می روند بطور کیفی متحول شده اند. امروز که به تئوری و پراتیک گذشته سازمان در دهه ۵٠ نگاه می کنم کمبودها و نقائص بزرگی در آن ها میبینم که نداشتن یک پروژه آلترناتو برای جامعه ما و عدم توجه به آن، در مرکز آن ها قرار دارد. اما با اینهمه، من همچنان برای تاکتیک های مسلحانه در نبرد با دیکتاتوری شاه فونکسیون قائل هستم و فکر میکنم بدون آن سازمان در روزهای بعد از انقلاب نمی توانست در جایگاه بزرگترین نیروی اپوزیسیون جمهوری اسلامی قرار گیرد.